۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

مهمترین خبرهای روز چهار شنبه بخش پنجم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها


 تجمع ده اسفند و امیدهای کاربران فضای مجازی

عده‌ای از کاربران فضای مجازی در تجمع‌های ۱۰ اسفند حضوری حمایتگرانه یا نظاره‌گرانه داشتند. واکنش‌ها و تحلیل‌های این کاربران از اعتراض‌های این روز عمدتا مثبت و توام با امیدواری بود.


تجمع‌های پراکنده‌ی حامیان جنبش سبز و معترضان به حاکمیت ایران، روز دهم اسفندماه در حالی برگزار شد که هنوز خبر دقیقی از وضعیت میرحسین موسوی و مهدی کروبی، رهبران جنبش سبز در دست نیست. دیروز، دهم اسفندماه، روزنامه کیهان در خبری مدعی شد که مقامات امنیتی اعلام کرده‌اند که موسوی و کروبی به زندان منتقل نشده و همچنان در حصر خانگی به‌سر می‌برند.
کیهان به نقل از مقامات امنیتی مدعی است که این دو رهبر جنبش اعتراضی و همسران‌شان در خانه‌های خود به سر می‌برند و خاموشی چراغ خانه‌هایشان به خودشان مربوط است و تنها تماس تلفنی دیگران با آن‌ها و به ویژه تماس‌های تلفنی خارج از کشور مسدود شده است. کیهان در ادامه می‌نویسد که اجازه تماس بستگان درجه اول کروبی و موسوی نیز صادر شده است.
این در حالی است که فرزندان کروبی و موسوی همچنان در بی‌خبری مطلق از وضعیت والدین‌ خود به سر می‌برند و تاکید دارند که چراغ‌های منزل مسکونی کروبی و موسوی همچنان خاموش است و هیچ نشانی از حضور افراد در داخل خانه به چشم نمی‌خورد.
گزارش‌های شاهدان عینی از تعداد حاضران در تجمع‌های پراکنده‌ی دیروز ضدونقیض است. این سوال نیز برای بسیاری مطرح است که در غیاب و عدم امکان ارتباط رهبران جنبش سبز با هواداران خود، چشم‌انداز اعتراض‌ها و تاکتیک‌ها در آینده چطور خواهد بود و چه کسانی هدایت مردم را برعهده گرفته و ساماندهی خواهند کرد.
تجمع‌های پراکنده‌ی دهم اسفند درحالی برگزار شد که هنوز خبری از وضعیت میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همسران‌شان در دست نیست.فضای مجازی فارسی زبان نیز دیشب و امروز تحت تاثیر تجمع‌های اعتراضی دیروز پر از روایت‌های شاهدان و تحلیل‌ها و سوال‌هایشان بود.
وقتی سرکوب ناخودآگاه به خدمت بلوغ بیشتر جنبش می‌آید
هواداران جنبش سبز از ابتدای شکل‌گیری این جنبش بر «عدم خشونت» در شیوه‌ی مبارزه‌ی خود تاکید کرده‌اند. با وجود اینکه تا به‌حال تعدادی از معترضان به ضرب گلوله کشته شده و هزاران نفر با خشونت مورد ضرب و شتم قرار گرفته‌اند، هواداران هم‌چنان بر ادامه‌ی این شیوه‌ در رویارویی با نیروهای سرکوب‌گر اصرار دارند.
نویسنده‌ی وبلاگ «مجمع دیوانگان» در یادداشتی با اشاره به تغییرات شیوه‌های سرکوب خیابانی از سوی مقامات می‌نویسد:«در حال حاضر نیروهای بسیح مسئولیت مستقیم برخورد با مردم را برعهده گرفته‌اند. نیروهایی که موتورسواران‌شان بی‌تردید اراذل و اوباشی هستند که عربده می‌کشند، زنجیر می‌چرخانند، نفس‌کش می‌طلبند. هتاک و فحاش و بی‌رحم‌اند و هیچ حد و مرزی برای خود قائل نیستند.»
او با تاکید براینکه تعداد نیروهای نفوذی و شکل سرو ظاهر آن‌ها نیز افزایش یافته و تغییر کرده و این تغییرات، امکان شکل‌گرفتن هسته‌های اعتراضی را بسیار سخت‌تر کرده است، می‌گوید:« اعتراض مسالمت آمیز شعاری بود که از نخستین روزهای شکل‌گیری جنبش سبز در دستور کار قرار داشت. محوریتی مورد توافق که من گمان می‌کنم چندان برای فعالان جنبش شناخته شده نبود. پرسش اصلی این بود که با حجم سنگین سرکوب چگونه ممکن است همچنان از خشونت دوری جست و در عین حال به پیروزی دل بست؟»
این وبلاگ‌نویس در ادامه می‌نویسد:« به‌باور من این روزها شیوه جدید سرکوب حاکمیت، ناخواسته مشکل معترضین را حل کرده و جنبش بدون خشونت آن‌ها را به بلوغ رسانده است. در شیوه‌ی جدید، اساسا امکان شکل‌گیری تجمع بزرگ وجود ندارد. به همین میزان هم معترضین امکان درگیری با سرکوب‌گران و به کاربردن خشونت را ندارند. تجمع‌های اخیر فارغ از اینکه معترضان چقدر به شعار اولیه خود پایبند بوده‌اند، بدون خشونت شکل گرفت و پایان یافت. مردم تنها در سکوت و گاه به صورت پراکنده در خیابان ظاهر شدند، در پیاده‌روها قدم زدند و حتا بسیاری از آنها امکان سر دادن یک شعار را هم پیدا نکردند. با این حال، هزینه‌ی وارد شده از جانب این تجمعات به حاکمیت، هیچ تفاوتی با تجمعات سال گذشته نداشته است. حاکمیت همچنان ناچار است شهر را به حال فوق‌العاده درآورد. هزاران نیروی امنیتی را مسلح کرده و به خیابان بفرستد و البته بسیج گسترده‌ای از مزدوران را سازماندهی کند...من تداوم این وضعیت را برای جنبش مفید و برای حاکمیت کودتا غیر ممکن می‌دانم.».
در اهمیت کیفیت و نه کمیت
از آن‌جایی که نیروهای امنیتی مانع از جمع شدن معترضان در نقطه‌ای خاص می‌شوند و تجمع روز ۱۰ اسفند نیز نقطه مشخصی نداشت، تخمین تعداد دقیق اعتراض کنندگان دیگر ممکن نیست. گزارش‌های شاهدان عینی از تخمین جمعیت بسیار متفاوت بود. برخی با ناامیدی از کمی جمعیت نوشتند و عده‌‌ای دیگر از شلوغی خیابان‌ها و حضور پررنگ مردم در نقطه‌ای از شهر.
نویسنده وبلاگ «ابر اردیبهشت» در مطلبی با عنوان «خبری بود یا نبود؟» می‌نویسد:«اعتراض خیابانی سال‌ها بود که مثل یک آرزوی دست‌نیافتنی گیر کرده بود تو گلوی خیلی‌هایمان. سر کمپین‌های انتخاباتی پارسال و بعد از انتخابات بود که طعم شیرین اعتراض بی‌خشونت خیابانی را چشیدیم.در تمام این سال‌ها تعریف ما از" تظاهرات" یا هرگونه دیگری از اعتراض عوض شده است. همان‌طور که تعریف‌ها از "برخورد" و "زندان"و "محکومیت" هم عوض شده. همان‌طور که مفهوم "الله اکبر" و "یاحسین" هم عوض شده و خیلی چیزهای دیگر عوض شده‌اند.»
این وبلاگ‌نویس با انتقاد از کسانی که معتقدند دیروز در خیابان‌های تهران خبری نبوده است می‌پرسد:«ای عزیزانی که دیروز برای خرید عید به خیابان‌ها رفته و می‌گویید "خبری نبود" یا "نمی‌دونی چه خبر بود"، طول و عرض اعتراضات را با کدام مترتان اندازه می‌گیرید؟ متر ده سال پیش یا هجده ماه پیش؟ ای عزیزانی که معنی "خبر" یادتان رفته، بسته شدن تمامی راه‌های ورودی به خیابان‌های آزادی و انقلاب "خبر" است. جمعیت هزاران نفری، در پیاده‌روهایی که نیروهای ضدشورش با ضربه نرم باتوم، مردم را از آن دور می‌کنند "خبر" است. روزنامه‌های سوخته در خیابان و چشم‌های اشک‌آلود "خبر" است. صدای تیرهای پیاپی "خبر" است.»
کاربران فضای مجازی فارسی زبان عمدتن واکنش و تحلیلی مثبت از تجمع ۱۰ اسفندماه دارند. نویسنده وبلاگ «ساز مخالف» هم از دیگر وبلاگ‌نویسانی است که درباره برخی انتقادها از حضور کم تعدادتر مردم می‌نویسد:«این‌که میزان استقبال مردم از تجمعات و تظاهرات را به عنوان نشانه و سنجه حرارت و شدت مخالفت‌ها بدانیم اشتباه است. این اشتباه را حکومت پس از ۲۲ بهمن سال گذشته کرد و ۲۵ بهمن امسال نتیجه‌اش را دید. میزان استقبال مردم تابع معیارهای متعددی نظیر شرایط روز، شدت خشونت و نوع برخورد با بازداشت‌شدگان تظاهرات قبلی، زمان و مکان اعلام شده، آب‌وهوا و مسایل دیگری است.»
این وبلاگ‌نویس با تاکید براینکه مشاهداتش حاکی از آن است که شهر هنوز شلوغ است می‌نویسد:«سوال اصلی کدام است، اینکه چه تعداد آدم هستند که شجاعت کتک خوردن و کشته شدن و زندان رفتن دارند یا مساله این است که شجاعت و شهامت این آدم‌ها و هزینه‌هایی که می‌پردازند در کدام فرآیند سیاسی منجر به تغییر اوضاع مملکت می‌شود؟ مساله اصلی "تغییر" است و نه "تعداد".»
تداوم، رمز پیروزی
از دیگر وبلاگ‌نویسانی که با نگاهی مثبت تجمع دیروز را ارزیابی کرده اند، نویسنده وبلاگ «ملکوت» است. این وبلاگ‌نویس می‌نویسد:«امروز نه قرار بوده است و نه قرار است که روز آخر این جنبش باشد. حاکمیتی که نزدیک دوسال بعد از انتخابات و سال‌هایی طولانی پیش از آن رفتاری فرعون‌وار داشته است و چنان در خیره‌سری و بی‌خردی سرسخت‌تر شده است که حتا به منافع خودش هم نمی‌اندیشد، بعید است به این سادگی در برابر خواسته‌های مردمی که مثل او نمی‌اندیشند، عقب‌نشینی کند. ارزیابی من دست‌کم این است. این بساط زبان گفت‌وگو را نمی‌فهمد. امروز تنها یک قطعه از پازل بزرگ جنبش سبز است و روزهای بسیار دیگری هم از راه خواهند آمد که آرام آرام پرده از عزم و اراده‌ی مردم برخواهند داشت.»
امیرحسین، یکی از کاربران «گوگل‌ریدر» نیز می‌نویسد:«یادتان نرود حرکت‌های اجتماعی ساختار موجی دارند و هر موجی پر است از ریز موج‌ها. با شدت یا ضعف یک ریزموج نه شاد شوید و نه غمگین. مهم این است که به نظرم موج جدیدی شروع شده که ظرف دوسال آینده چهره‌ی ایران را تغییر می‌دهد. تداوم تداوم تداوم. رمز پیروزی ما همین تداوم است. به دنبال شدت و کم و زیاد بودن جمعیت نباشید. به نظرم هیچ‌چیز مهم‌تر از تداوم این حرکت نیست.»
فرناز سیفی
تحریریه: مهیندخت مصباح

 

«حالا باید خارج از کشور همت کند»

تظاهرات ایرانیان در پاریس

حرکت اعتراضی مخالفان در ایران، تحرکی گسترده را در خارج از کشور ایجاد کرده است. ایرانیان مهاجر یا تبعیدی، به ویژه تمرکز را بر روی اطلاع‌رسانی به افکار عمومی و مجامع بین‌المللی گذاشته‌اند. اهمیت این گونه فعالیت‌ها در چیست؟


جامعه جهانی تلاش می‌کند با قدم‌های حساب شده در تحولات کشورهای عرب منطقه نقش بازی کند. این تلاش‌ها در مصر تاثیرگذار بود و ممکن است در آینده یمن، تونس و بحرین هم تا حدودی موثر باشد. فشارها بر لیبی نیز قابل توجه است، اگرچه رهبر لیبی گفته که «تا آخرین قطره خون» در مقابل معترضین و جامعه جهانی مقاومت می‌کند.
برخورد با ایران اما کمی متفاوت است. حداقل تا این لحظه. سران کشورهای اروپایی بارها به ایران به خاطر سرکوب مخالفان انتقاد کرده‌اند. با این حال فشارها از حد معینی جلوتر نرفته است. تحریم‌های اقتصادی برنامه اتمی ایران را هدف گرفته‌اند و تحریم سیاسی که ابتکار ایالات متحده بوده، تا کنون در عمل اهمیت خود را نشان نداده است.
بهمن امینی، عضو کمیته ضد سرکوب در فرانسه و مدیر نشر خاورانفشار بر دولت‌‌ها و پارلمان اروپا
مخالفان حکومت ایران در خارج از کشور تحرکات جدیدی را آغاز کرده‌اند تا به این وضع خاتمه دهند. به‌ویژه که با دستگیری رهبران مخالف در ایران، امکان اطلاع رسانی و اتخاذ تاکتیک‌های به موقع در داخل به عقیده برخی تحلیلگران و فعالان حقوق بشرمحدود شده است.
بهمن امینی، عضو کمیته مستقل ضد سرکوب در فرانسه و مدیر انتشارات خاوران به نقش مهم فعالیت‌های خارج از کشورو افکار عمومی جهانی اشاره می‌کند . او معتقد است که حالا باید ایرانیان خارج از کشور همت کنند و هرکاری از دست‌شان برمی‌آید انجام دهند:« برای فشار آوردن بر دولت‌ها باید روی افکارعمومی کار کرد، روی پارلمان اروپا کار کرد. وقتی ایرانیان خارج از کشور به موقع حرکتی را در رابطه با اعتراض به جمهوری اسلامی یا فشار به کشورهای اروپایی در معاملات اقتصادی‌شان با جمهوری اسلامی انجام دهند، این‌ها همه نقش دارند،. بنابراین خارج نقش مهمی را می‌تواند بازی کند.»
مهران براتی، فعال حقوق بشر و تحلیلگر سیاسی مقیم آلمان از تلاش‌هایی که در روزهای اخیر شده و دستاوردهای احتمالی آن سخن می‌گوید. حرکت‌هایی که در سطوح مختلف صورت می‌گیرد، از تظاهرات و تحصن گرفته تا فشار به سیاستمداران و دولت‌ها.
سعید پیوندی، پؤوهشگر مسایل اجتماعی روز دهم اسفند، هم‌زمان با حرکت اعتراضی در ایران، شهرهای مختلف اروپا نیز شاهد اعتراض چشمگیر ایرانی‌های مخالف حکومت بود. مهران براتی به سطح دیگر فعالیت‌ها اشاره می‌کند:«یک سطح دیگر کار که دارد انجام می‌گیرد مربوط به نمایندگان مجالس اتحادیه اروپا و مجالس کشوری است. الان فعالیت‌هایی در سطح نمایندگان این کشورها شروع شده و به‌زودی هم حتماً در افکارعمومی نتایج آن دیده و شنیده خواهد شد. یک بخش از این فعالیت‌ها هم برمی‌گردد به همان کاری که با لیبی انجام گرفته، یعنی اخراج ایران از شورای حقوق بشر و دیگر مشابه همان تهدیدی که علیه لیبی می‌شود، یعنی بردن آقای قذافی و سران حکومت به دادگاه جنایی لاهه.»
آیا این امکان وجود دارد که شورای حقوق بشر در رابطه با سران حکومت ایران هم به نتایج مشابهی برسد؟ به‌نظر مهران براتی «از دو سال پیش تاکنون در ایران جنایات بسیاری انجام گرفته که جنایت علیه بشریت محسوب می‌شوند و می‌توانند بشوند و این هم یکی از احتمالات و کارهایی هست که در صورت  تشدید سرکوب در ایران، مورد نظر سیاست‌مداران اروپایی قرار خواهد گرفت.»
لازمه اتخاذ این روش از سوی اروپا و آمریکا فشار به سیاست‌مداران اروپایی و به جامعه سیاسی و مدنی آن‌ها و جلب جمایت مردم است. مهران براتی معتقد است که «این پشتیبانی روز به روز  بیش‌تر می‌شود. به‌هر صورت آقای احمدی‌نژاد و آقای خامنه‌ای نمی‌توانند آسوده بخوابند و فکر کنند که هیچ اتفاقی رخ نخواهد داد. آنها برای هر سال ادامه‌ی حکومت احتیاج به سرکوب بیش‌تری خواهند داشت و سرکوب بیش‌تر هم نتیجه‌اش این خواهد بود که آن‌ها  به‌عنوان جانیان علیه بشریت به دادگاه کشیده شوند. آنچه الان مورد نظر کشورهای اروپایی است و در آخرین جلسه‌ی وزارت‌خارجه اتحادیه اروپا روی آن بحث شده، این است که سفرای خود را حداقل برای مدتی از ایران بیرون بیاورند.»
مهران براتی، فعال حقوق بشر و تحلیلگر سیاسیشیرین عبادی، حقوقدان و برنده جایزه نوبل صلح می‌گوید فعالیت‌های بسیاری برای تحت فشار گذاشتن حکومت ایران صورت گرفته است تا رفتار خود را نسبت به مخالفان و رهبران آن‌ها تغییر دهد: «من درخواست کردم که آقای بان‌کی مون در ۱۴ ماه مارس گزارشی به شورای حقوق بشر ارائه کند و امیدوار هستم که در آن روز شورای حقوق بشر گزارشگر ویژه‌ای خاص ایران تعیین کند که مسائل مربوط به ایران را همیشه رصد کند. ما شبیه این وضعیت را در سال‌های اول انقلاب داشتیم که آقای گالیندوپل و بعد آقای کاپیتورن گزارشگر ویژه‌ای حقوق بشر در ایران بودند و وجود یک چنین افرادی باعث می‌شود که به طور مرتب رفتار یک حکومت تحت نظر قرار گیرد.
شیرین عبادی نیز تاکید می‌کند که «مهم‌ترین کاری که ایرانیان خارج از کشور می‌توانند بکنند، این است که صدای مردم ایران را به خارج از ایران برسانند.»
«آغاز دوره ای جدید در مبارزه»
اما به نظر برخی صاحب‌نظران، حمایت خارج از کشور از اعتراض‌ها در ایران تنها به افشاگری و تحصن و تظاهرات محدود نمی‌شود. با بازداشت میرحسین موسوی و مهدی کروبی، و علاوه برآن بازداشت انبوهی از دیگر چهره‌های مطرح در جنبش سبز، نقش نیروهای خارج از کشور در هدایت جنبش نیز مطرح است.
سعید پیوندی، پژوهشگر مسایل اجتماعی و استاد دانشگاه در پاریس از شکل‌گیری رهبری جدید در خارج از کشور سخن می‌گوید:« رهبری موجود به‌هرحال الان در زندان است و بیش‌تر نقش نمادین را بازی خواهد کرد و این نقش هم بسیار مهم است و به‌هرحال مرکز مبارزه در ایران خواهد بود» ولی « با توجه به نقشی که الان رسانه‌ها بازی می‌کنند، نقشی که افکارعمومی بین‌المللی بازی می‌کند و نقشی که فضای جدید منطقه‌ای بازی می‌کند، وجود یک رهبری که بتواند شعارهای دقیقی داشته باشد، فکر کند، منسجم باشد و به‌موقع واکنش نشان دهد، یک امر خیلی خیلی مهم در جنبش‌های اجتماعی معاصر است. نیروهای ایرانی خارج از کشور به یک نیروی بسیار مهم تأثیرگذار در ایران تبدیل می‌شوند.»
#b#سعید پیوندی تاثیر تحولات ژئوپولیتیک منطقه را بسیار مثبت ارزیابی می‌کند: «چه در سطح بین‌المللی چه در سطح داخلی، به‌خصوص در فضای جدید منطقه‌ای، دموکراسی و دفاع از حقوق شهروندی به ارزش‌های محوری ژئوپلیتیکی منطقه تبدیل شده است و این یک داده‌ی بسیار مهم است که می‌تواند عرصه را بر همه‌ی حکومت‌های تمامیت‌خواه و استبدادی تنگ کند و در ایران هم به همین ترتیب خواهد بود. یعنی فضای ایران امروز نمی‌تواند جدا از فضای منطقه متحول شود و این یک نکته‌مثبت است، امری که در ۱۵ سال پیش وجود نداشته است.»
«شعارهایی که بتواند اکثریت را بسیج کند»
بهمن امینی معتقد است یکی از مهم‌ترین عوامل بسیج مخالفان طرح شعارهای درست است. شعاری که مردم حاضر باشند «به خاطرش تا پای جان بایستند» او می‌گوید:«متأسفانه شعاری چون اجرای قانون اساسی نمی‌تواند همه‌ی مردم را به‌خصوص برای تا پای جان رفتن و نشستن در میدان آزادی برای روزها و روزها گرد آورد...این شعار حداقل می‌تواند رفراندمی باشد برای آری یا نه به جمهوری اسلامی. مردم حاضرند برای چنین شعاری به میدان آزادی بیایند و نروند.»
بهمن امینی تاکید می‌کند که انگیزه مردم تنها یک چشم‌انداز روشن می‌تواند باشد وفردایی متفاوت با امروز!
سعید پیوندی درباره شعارها با احتیاط بیشتری سخن می‌گوید:«یک بخش مهمی از نیروهای داخل جمهوری اسلامی و کسانی که به چارچوب‌های اولیه‌ی این حکومت باور دارند، جزو جنبش سبز هستند. ما با چنین شعاری عملاً آن‌ها را حذف می‌کنیم. ما باید توازن نیروی‌مان را در هر لحظه بسنجیم. یعنی ما می‌توانیم تندترین شعارها را بدهیم، می‌توانیم شعار سرنگونی  یا رفتن همین الان آقای خامنه‌ای و یا هر چیز دیگری را مطرح کنیم، ولی مسئله این است که هرکدام از این شعارها چقدر می‌توانند نیرو بسیج کند. به نظر من یک هوشیاری سیاسی در این لحظه و یک هوشمندی و خرد سیاسی در این لحظه باید بتواند پیش از هر چیز توازن نیروها را ارزیابی کند و براساس آن استراتژی و راهبرد خودش را تعیین کند.»
به نظر سعید پیوندی شعار اساسی که الان می‌تواند بخش مهمی از مردم را دور خودش جمع کند، «حول تغییر قانون اساسی در جهت دموکراتیک کردن آن و مسئله‌ی نقش ولایت فقیه در جامعه و انتخابات آزاد غیرنظارتی» است.
مریم انصاری
تحریریه: مهیندخت مصباح

 

شرکت روس‌اتم خروج سوخت از قلب نیروگاه بوشهر را تأیید کرد


نیروگاه هسته‌ای بوشهر
شرکت روس‌اتم که مسئول راه‌اندازی نیروگاه بوشهر است رسماً اعلام کرد که سوخت اتمی که به طور کامل در قلب رآکتور این نیروگاه بارگذاری شده‌بود در حال تخلیه شدن است.
سرگئی نویکوف، مسئول روابط عمومی «روس‌اتم» (سازمان انرژی اتمی روسیه) در مصاحبه‌ای با رادیو فردا توضیح داد که چاره‌ای به‌جز متوسل شدن به این اقدام نبوده‌است.
تأیید تخلیه سوخت از قلب نیروگاه بوشهر از سوی روس‌اتم در حالی است که به گزارش خبرگزاری ایسنا، رامین مهمان‌پرست، سخنگوی وزارت خارجه ایران روز چهارشنبه این امر را تکذیب کرد و گفت: «اخبار مربوط به خروج سوخت هسته‌ای از قلب نیروگاه اتمی بوشهر صحت ندارد.»
با این وجود سرگئی نویکوف،‌ مسئول روابط عمومی «روس‌اتم» در همین روز به رادیو فردا گفت: «تاکنون بیش از نیمی از سوخت رآکتور تحلیه شده و این روند ادامه دارد.»
وی افزود: «دلیل این اقدام احتیاط‌گونه این است که در یکی از چهار پمپی که در سیستم خنک‌کننده این نیروگاه به کار رفته آثار شکستگی دیده شده و با توجه به این مسئله کارشناسان احتمال دادند که خرده‌های فلزی هنگام تست آب گرم ممکن بود همراه با آب به داخل رآکتور ریزش کند.»
این مقام «روس‌اتم» در ادامه گفت: «برای رفع این نگرانی، سوخت باید کاملاً از رآکتور خارج شود و در صورت نیاز داخل رآکتور و غلاف‌های سوخت شسته شوند.»
منبع آگاه در روس‌اتم: می‌توان امیدوار بود ۵ تا ۶ ماه دیگر این نیروگاه راه‌اندازی شود آن هم به شرطی که ایران در پرداخت هزینه‌های اضافی که چندین میلیون دلار برآورد می‌شود تاخیر نکند.
سرگئی نویکوف افزود: «این عملیات هرچند عادی نیست اما در مقررات، تشریح شده و نیازی به کارشناسان یا تأسیسات ویژه ندارد؛ برای این کار با طرف ایرانی جدول زمان‌بندی تنظیم کرده‌ایم و کار طبق آن پیش می‌رود.»
هم‌چنین منبعی در روس‌اتم که نخواست نامش فاش شود در این‌خصوص به رسانه‌ها گفت که «اگر تخلیه سوخت هسته‌ای در بوشهر بدون مشکلات مضاعف پیش برود می‌توان امیدوار بود ۵ تا ۶ ماه دیگر این نیروگاه راه‌اندازی شود آن هم به شرطی که ایران در پرداخت هزینه‌های اضافی که چندین میلیون دلار برآورد می‌شود تاخیر نکند.»
این منبع آگاه در روس‌اتم مبلغ دقیق این هزینه‌ها را مشخص نکرد.
اظهارات این منبع شرکت مسئول راه‌اندازی نیروگاه بوشهر در حالی بیان می‌شود که رامین مهمان‌پرست، سخنگوی وزارت خارجه ایران روز چهارشنبه گفت: «طبق بررسی به عمل آمده سوخت هسته‌ای از قلب نیروگاه خارج نشده و کار این نیروگاه روند جاری خود را طی می‌کند.»
این مقام ایرانی اظهار امیدواری کرد «که روسیه بتواند طبق قرارداد، برنامه تنظیمی را به مورد اجرا درآورد و برق هسته‌ای نیروگاه اتمی بوشهر در زمان مقرر وارد شبکه سراسری کشور شود.»
سه‌شنبه سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه در یک نشست مطبوعاتی در ژنو مسئله پیش آمده در نیروگاه بوشهر را «صرفاً فنی» نامید و افزود: «این مشکل به آن دلیل پیش آمده که ایران زمانی که ما تکمیل این نیروگاه را که توسط کارشناسان آلمانی آغاز شده‌بود بر عهده می‌گرفتیم اصرار داشت تا از تأسیسات آلمانی استفاده کنیم.»
وی افزود: «امروزه این تأسیسات که بیش از ۳۰ سال از عمر آن‌ها می‌گذرد باید دوباره معاینه شود. به تازگی متوجه این مشکل شده‌ایم و امیدواریم تا ۲ یا حداکثر ۳ ماه دیگر این مسئله حل شود.»
براساس قرارداد با روسیه، نیروگاه اتمی بوشهر باید در سال ۲۰۰۰ راه‌اندازی می‌شد اما به دلایلی که برخی آن را سیاسی و بعضی فنی می‌دانند راه‌اندازی این نیروگاه مدت ۱۰ سال است که به تعویق افتاده‌است.

 

هشدار احمدی‌نژاد به کشورهای غربی در مورد مداخله نظامی در لیبی

همزمان با انتشار گزارش‌هایی از حرکت ناوهای جنگی آمریکا به طرف آب‌های لیبی، محمود احمدی‌نژاد، رئیس دولت دهم، و نیز رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی، نسبت به «دخالت نظامی» کشورهای غربی در شمال آفریقا هشدار دادند.
به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی، ایرنا، محمود احمدی‌نژاد روز چهارشنبه در سخنانی ایالات متحده آمریکا و متحدان این کشور را متهم کرد که «با برخی طراحی‌های تبلیغاتی در حال زمینه‌چینی برای دخالت نظامی در برخی کشورها هستند».
وی که در جریان سفر استانی هیئت‌ دولت به استان لرستان، در خرم‌آباد سخن می‌گفت در این باره اظهار داشته است: «الان ۱۰ سال پیش و زمان رئیس جمهور سابق آمریکا نیست که به بهانه ۱۱ سپتامبر به عراق و افغانستان حمله کردید.»
وی همچنین خطاب به کشورهای غربی افزوده است: «اگر این بار در شمال آفریقا و خاورمیانه دخالت نظامی کنید، ملت‌های منطقه به پا خواهند خاست و گور سربازان شما را خواهند کند.»
این سخنان در حالی بیان شده است که کشورهای غربی اعلام کرده‌اند گزینه حمله نظامی به نیروهای تحت فرمان معمر قذافی را به منظور حمایت از مردم لیبی در مقابل سرکوب نیروهای وفادار به رهبر این کشور مورد بررسی قرار می‌دهند.
همچنین اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز درباره ایجاد منطقه پرواز ممنوع بر فراز لیبی در حال رایزنی هستند.
در این میان به دنبال اوج‌گیری نبرد میان نیروهای معمر قذافی، رهبر لیبی، و مخالفان وی، روز چهارشنبه دو فروند ناو جنگی آمریکا نیز که به سمت آب‌های لیبی در حرکتند، وارد کانال سوئز شده‌اند.
همچنین یک ناو آمریکایی دیگر نیز روز دوشنبه از کانال سوئز عبور کرده و وارد دریای مدیترانه شد.
احتمال مداخله نظامی کشورهای غربی و به ویژه ایالات متحده آمریکا در لیبی پس از آن مطرح شد که رهبر لیبی برای سرکوب تظاهرات مخالفانش که بخش‌های عمده‌ای از این کشور را تحت کنترل خود درآورده‌اند، به استفاده از جنگ‌افزارهای سنگین و حتی هواپیما‌های جنگنده متوسل شده است.
در این میان هر چند مقام‌های جمهوری اسلامی به طور لفظی سرکوب معترضان توسط نیروهای وفادار به رهبر انقلاب لیبی را محکوم می‌کنند، اما در عین حال به کشورهای غربی در مورد توسل به نیروی نظامی برای سرنگونی حکومت معمر قذافی نیز هشدار داده‌ و گفته‌اند که چنین اقدامی می‌تواند لیبی را به پایگاه نظامی کشورهای غربی تبدیل کند.
رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی، روز سه‌شنبه گفته بود که سرکوب معترضان «نباید به توجیهی برای مداخله نظامی توسط کشورهای دیگر تبدیل شود.»
او همچنین اضافه کرده است: «کشورهای غربی نباید سعی کنند‌ کشورهای دیگر را به پایگاه نظامی خود تبدیل سازند.»
ابراز نگرانی مقام‌های جمهوری اسلامی از احتمال دخالت نظامی کشورهای غربی برای جلوگیری از سرکوب معترضان در لیبی در حالی است که روز سه‌شنبه نیز تهران و چند شهر دیگر ایران بار دیگر شاهد اعتراض‌های مخالفان و سرکوب آن توسط نیروهای امنیتی بود.
 


در روز سه شنبه در تهران چه گذشت ؟

تصویر برگرفته از ویدئوی ارسال شده از تظاهرات روزهای اخیر بر روی یوتیوب
نوشتۀ شهلا رستمی
عباس جعفری دولت‌آبادی دادستان عمومی و انقلاب تهران پيش از ظهر امروز گفت : روز گذشته در تهران اتفاق خاصی نيفتاد و رفت و آمد طبق روال عادی بود. تنها عده‌ای قصد داشتند در راستای تحريکات ضدانقلابی حرکاتی را انجام دهند.
این در حال است که سایت جرس خبر از بازداشت تعداد زیادی از شهروندان در روز دهم اسفند دارد و منابع حقوق بشری هم اعلام کردند که در ادامه سرکوب و بازداشت معترضان در روز دهم اسفند، حدود ۳۰ تن از شهروندان ، در خیابان فلسطین تهران به طرز خشونت‌باری بازداشت و مورد ضرب و شتم واقع شدند
پیش از این کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی، از بازداشت بالغ بر ٢٠٠ تن در درگیری های امروز تهران خبر داده بود.
از یکی از تظاهر کنندگان خواستم در یک جمع بندی مشاهدات و دانسته های خود را از ناآرامیهای دیروز بیان کند.

گفتگو با یکی از تظاهرات کنندگان 02.03.2011
02/03/2011
by شهلا رستمی


 
سقوط قذافی آیا محرز است یا محتمل؟


نوشتۀ فرزاد جوادی
  بر خلاف نیروهای بعثی عراق در جنگ اول خلیج فارس، که یکپارچه به صدام حسین وفادار بوده اند، در لیبی تنها نیروهای مسلح وفادار به سرهنگ قذافی کمیته های انقلابیٍ هستند که تحت فرماندهی پسر او عمل میکنند. بقیه نظامیان ارتش لیبی یا پراکنده شده اند و یا به جنبش مردم پیوسته اند.
میهمان برنامه، دکتر منصور فرهنگ، تحلیلگر امورخاورمیانه و استاد علوم سیاسی در نیویورک: در کوتاه مدت سه سناریوی احتمالی برای لیبی پیش بینی میشود. احتمال نخست، شکست قذافی و سقوط و خروج او از صحنه است. سناریوی دوم، به درازا کشیده شدن درگیریها و تبدیل شدن آن به یک جنگ داخلی فرسایشی است. و بالاخره سومین سناریوی احتمالی، استقرار هرج و مرج و خشونت فراگیر و تبدیل شدن این کشور به چیزی شبیه به سومالی است.
آمریکا و دولتهای اتحادیه اروپا در برابر این دو راهی قرار گرفته اند که آیا به اقدام نظامی دست بزنند و به قیام کنندگان لیبیائی یاری برسانند، یا آنکه کمکهای خویش را به خدمات انسانی و بشر دوستانه محدود نموده، و بگذارند که جامعه لیبی روند تحول خود در راستای دستیابی به آزادی و دموکراسی را بطور طبیعی طی نماید.
آنچه مسلم است تجربه تلخ جنگهای عراق و افغانستان عامل بازدارنده ای برای آمریکائیها بشمار میرود...


گفتگو با منصور فرهنگ
02/03/2011
by فرزاد جوادی


 
چرا مقامات ایرانی زندانی بودن موسوی، کروبی و اعضای خانواده آنها را تکذیب می کنند ؟


نوشتۀ شهلا رستمی
در پی اعتراض رياست پارلمان اروپا و سازمان عفو بين‌الملل به بازداشت ميرحسين موسوی، مهدی کروبی، ، زهرا رهنورد و فاطمه کروبی و ايجاد محدوديت برای آنها، غلامحسین محسنی اژه ای، دادستان کل کشور ایران بار ديگر تاکيد کرد که سران به گفته وی " فتنه" در زندان حشمتيه نيستند و با محدوديت‌هايی در ارتباطات‌شان در منزل‌شان هستند.
جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران هم در پاسخ به خبرنگاران در مورد بازداشت خانگی آنان گفت : اين آقايان به همراه همسران شان در منزل شان هستند.
جعفری دولت‌آبادی همچنین در ارتباط با این پرسش که "برخی از سايت‌ها ادعا کردند که از آقايان کروبی و موسوی بازجويی شده اند،گفت : من به مردم می‌گويم دروغگويی حد و حسابی دارد و شايعات درباره انتقال اين افراد کاملاً خلاف واقع است.
از مجید نیکنام، رئیس ستاد انتخابات مهدی کروبی در شهرستان رامسر و یکی از نزدیکان وی پرسیدم از این سخنان چه برداشتی می توان کرد؟
مجید نیکنام می گوید این یک نوع فرا فکنی از سوی حاکمیت است که میخواهد بدین ترتیب از زیر بار برنامه هائی که در پیش دارد، برنامه هائی که می تواند به قیمت جان این شخصیت ها تمام شود، شانه خالی کند.
گفتنی است که پارلمان اروپا نه تنها با محکوم کردن اين اقدامِ جمهوری اسلامی، خواستار آزادی بدون قيد وشرط مهدی کروبی، حسین موسوی و اعضای خانواده آنها شد، بلکه گفت که اينگونه اقدامات و واکنش عصبی حکومت ايران به جنبش های آزاديخواهانۀ مردم ايران به رفتار حاکمان منطقه شباهت دارد. يرژی بوزک، رئيس لهستانی پارلمان اروپا، روز سه‌شنبه زندانی کردن ميرحسين موسوی و مهدی کروبی را به شدت محکوم کرد و با انتشار بيانيه‌ای در اين زمينه، خواستار آزادی بدون قيد وشرط ميرحسين موسوی و مهدی کروبی و اعضای خانواده آنها شد. این پارلمان بازداشت آنها را تلاشی برای ترساندن مخالفان دانسته است.
همزمان ، سازمان عفو بین الملل نیز، در اعتراض به این بازداشت ها، از اعضا و هواداران خود در سراسر جهان خواست به مقام‌های ايرانی نامه بنويسند و خواستار آزادی چهره های مهم اپوزیسیون شوند.
                                           

گفتگو با مجید نیک نام 02.03.2011
02/03/2011
by شهلا رستمی





  








بیم‏ ها و امیدها


شباهنگ راد
این‏روزها خیابان‏ها به یکی از عرصه‏های مهم باز پس‏گیری حقوق پایمال شده‏ی میلیون‏ها انسان رنج‏دیده تبدیل گردیده است. جنگ و گریز و تعرض و مقابله سوار بر تسلیم و کرنش و عقب‏نشینی شده است. زمانه، زمانه‏ی بازستانی‏ست و به عبارتی حقیقی‏تر حاکمان بیش از این قادر به مرعوب و تهدید نیستند. تیغه‏ی سرکوب کُند شده و ترس و وحشت – من‏حیث‏المجموع - فرو ریخته است. اگر روزی زورمداران، از زور خود غره می‏شده‏اند، امروزه از زور و حضور مردم در خیابان‏ها، وحشت‏زده شده‏اند. زوزه‏های زورمداران بیش از این برای هم‏نوعان‏شان نسیم دل‏نشین نیست بلکه گرمابخش اعتراضات مردمی‏ست. تصویر سازی‏ها و سیاست‏های سرکوب‏گرایانه‏ی دولت‏مردان رنگ باخته است و همه‏ی محرومان خواهان تغییر وضعیت ناهنجار کنونی‏اند. همه بدنبال دنیای انسانی‏اند؛ دنیایی که آرامش و آسایش انسانی دهه‏هاست به کیمیایی دست نیافتنی تبدیل گردیده است. رهائی از اسارت، خواست میلیاردها انسان رنج‏یده و محروم دنیاست و صرفاً اقلیت بسیار معدودی در جبهه‏ی مخالف آن قرار گرفته‏اند و ترس‏شان از همگانی شدن نعمات و امکانات جامعه است.

آشکاری و منفعت این دلائل بسیار گویا و روشن است. بی شک نمی‏توان از یک‏سو باوری به برشماری و محترم شمردن به حقوق دیگران را داشت و از سوی دیگر، فقط و فقط به هم‏نوعان خود اندیشید و دست رد بر هرگونه خواسته‏های بجا و ابتدائی مخالفین خود زد. ریشه و بنیه‏ی در هم ریختن اوضاع جهان، به چنین افکار در خودی، مربوط می‏شود و بی‏جهت هم نیست که تنفر و انزجار میلیون‏ها جوان و انسان رنج‏دیده، به بالاترین حد ممکنه‏ی خود رسیده است.
مجدداً دنیا و بعد از دهه‏ها وارد مدار تازه‏ای گشته است و اعتراضات و مخالفت‏ها، علنی و خیابانی شده است. در این میان جامعه‏ی ایران هم بمانند ده‏ها کشور مصبیت‏زده، بحرانی و طوفانی‏ست. همه چیز به تار موئی بند شده است و چشم‏انداز دراز مدتی برای ادامه‏ی حکومت‏هایی از نوع رژیم جمهوری اسلامی نیست. خیابان‏ها به خانه‏ی مردم تبدیل گشته است و رژیم‏های خشن و دیکتاتوری هم‏چون رژیم جمهوری اسلامی هم، در تلاش‏اند تا مردم را از گرد هم آمدن بمنظور بیانِ دردهای مشترک و بازستانی مطالبات لگدمال شده‏ی‏شان باز دارند. این عادت و رویه‏ی خودخواهان و ظالمان است و سران حکومت هم به روال همیشگی‏شان دارند به جان مردم و جوانان می‏افتند تا مخالفت‏ها را پس زنند و آن‏ها را به کُنج خانه‏های‏شان باز گردانند. انتخاب این سیاست جزء ذاتی همه‏ی نظام‏های ظالمانانه‏ی کنونی‏ست. از گرد هم آمدن مردم در خیابان‏ها وحشت دارند و قادر به ترس خود از بروز چنین وضعیت ناخواسته‏ای در خیابان‏ها نیستند و می‏دانند که خیابان‏ها، میدان پایانی و تصفیه حساب‏های واقعی توده‏های محروم و انقلابیون با جانیان بشریت و ضد انقلابیون است. مشاهده‏ی چنین وضعیتی نویدبخش و الهام دهنده‏ی دنیای مدافع‏ی آزادی‏ست و به موازات آن باید دانست که استفاده‏ی ناصحیح و عدم اشراف و اگاهی از ماهیت درونی عناصر و نیروهای وابسته به سرمایه می‏تواند - علی‏رغم دست‏یابی و دستآوردهای فراوان -، خواسته‏های بنیادی میلیون‏ها توده محروم را به عقب اندازد و مانع‏ی روند و پروسه‏ی پیشرونده‏ی جامعه گردد. به همین دلیل هوشیازی از اوضاع کنونی و سامان بخشیدن به اعتراضات مستقل بمنظور پیشرفت تحرکات مردمی و عدم شنوائی از لمیدگان درون خیزش‏های مردمی و مدافعین بی چون و چرای سرمایه، از زمره امیدها و بیم‏های آتی تحرکات خیابانی‏ست.

در حقیقت اعتراضات چند ماهه‏ی گذشته‏ی دنیا و بویژه در شمال افریقا و خاورمیانه، امیدهای فراوانی را در دل میلیون‏ها انسان رنج‏دیده بوجود آورده است و شالوده‏ی جوامع‏ی خشن را تکان داد و به اثبات رسانده است‏که دنیای مفت‏خواران، ابدی نیست. خیزش‏ها و اعتراضات مردمی یکی پس از دیگری آرامش سرمایه‏داران را در هم ریخته و آنانرا کلافه نموده است. چرا که وقت پس دادن جریمه‏ها و تأوان‏هاست و وقت تعرض میلیون‏ها کارگر و زحمت‏کش جهان به جان و مال طبقه‏ی مفت‏خوار جامعه است. دهه‏ها شیره‏ی جان مردم را مکیده‏اند و قانع به زندگی سراسر تجمل و اشرافی خود نیستند. مردم در بند آب و نان خویش گرفتاراند و آنان، در اندیشه‏ی چپاول و غارت بیش از این، از سرمایه‏های مملکت و ته‏مانده‏های سفره‏ی ناچیز کارگران و زحمت‏کشان‏اند. میلیون‏ها انسان در فقر و نداری کامل قرار گرفته‏اند و اجازه‏ی طرح مطالبات‏شانرا از آنان سلب نموده‏اند و هر جا که صدای نارضایتی شنیده شده است، گله‏های مزدور و سرکوب را به میدان فرستاده‏اند و با باتوم و ده‏ها سلاح، بدن مخالفین را نشانه گرفته‏اند و خیابان‏ها را از خون معترضین رنگین نموده‏اند. پر واضح است‏که کاسه‏ی صبر و تحمل مردم و جوانان از قید و بندهای سرمایه‏داران و حاکمان زورگو، حد و مرزی دارد و روزی به‏منظور دست‏یابی به خواسته‏های ابتدائی و آزادی، ارگان‏های رنگارنگ نظام‏ها را به چالش خواهند کشاند. تازه‏ترین نمونه‏های آنرا، در تونس، مصر، یمن، بحرین، لیبی، … و بالاخره در ایران به عینه می‏توان دید. شکی در آن نیست که به خیابان سرازیر شدن مردم از دست جانیان بشریت مسرت بخش است و امّا در کنار آن باید و می‏بایست بر نگرانی‏ها و بیم‏های موجود و پیشاروی آن توجه‏ی کافی نمود و اجازه نداد تا سرمایه از دری دیگر به درونِ جنبش‏های اعتراضی مردم نفوذ نماید و آنرا از مسیر واقعی خود منحرف سازد. کاستی‏ها و نارسائی‏ها را باید علی‏رغم فقدان حضور، بیان و خطرات احتمالی را گوش‏زد نمود تا رسوبات خیابان‏ها بالا آید و فضای جامعه‏ی اعتراضی و بحق را، آغشته ننماید .

جای هیچ‏گونه سئوالی نیست که اعتراضات مردمی بحق و بجاست. مردم بدلیل فقر و محنتی که سرمایه‏داران به آنان تحمیل نموده‏اند، کلافه شده‏اند و خواهان تغییر اوضاع کنونی و زندگانی بهتراند. این خواست، بناحق نیست و به همین دلیل است‏که به ستیز با حاکمان برخاسته‏اند و تاکنون از خود جان‏فشانی‏ها و فداکاری‏های بی‏دریغی بنمایش گذاشته‏اند. این‏ها از محسنات هرگونه جنبش‏های اعتراضی مردمی‏ست و این‏ها نمایان‏گر پتانسیل بالفعل و بالقوه‏ی مردم در مقابل بی‏عدالتی‏های موجود است. در پرتوی چنین حقایقی لازم است تا مشخصه‏های مشترک و تفاوت‏ها را از هم منفک ساخت و از فرمان‏بری منادیان و مدافعین سرمایه – و آن‏هم به هر بهانه‏ای – پرهیز نمود. می‏توان و باید سطح خواسته‏ها و مطالبات خود را با افراد و جریانات رنگارنگ مدافع‏ی نظام تمیز داد و صفوف خود را با هرگونه نماد سرمایه مجزا نمود. به این دلیل روشن که تفاوتِ خواست و مبارزه‏ی مردم با خواست و “مبارزه“ی فراخوان دهندگانی هم‏چون موسوی و کروبی از زمین تا آسمان است. افق‏ها نه تنها هم‏ر‏دیف نیست بلکه کاملاً در مقابل هم قرار گرفته است و کمترین تشابهات و نزدیکی‏هایی را در این میان نمی‏توان یافت. حق و خواست مردم بجاست و در مقابل، حق و خواست مدافعین مغلوب دولتی بنابجاست. چند صباحی‏ست که مخالفین درونی رژیم جمهوری اسلامی بمنظور حکومت‏داری و چرخش بهتر سرمایه بجان هم افتاده‏اند و بعضاً از آنان در تلاش‏اند تا با سوءاستفاده از اوج نارضایتی مردم از حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی، به اهداف و مقاصد پلید خود دست یابند؛ مقاصد و اهدافی که اصلاً و ابداً ربطی به مخالفت و منفعت میلیون‏ها انسان گرسنه و تحقیر شده ندارد. به عبارتی دقیق‏تر باید اعلام نمود که هم‏سوان جنبش اعتراضی مردمی‏ای – هم‏چون موسوی، کروبی و امثالهم -، نه در غیر هم‏سوئی‏شان با حاکمیت و طبقه‏ی سرمایه‏دار بلکه با دولت‏مردان کنونی رژیم جمهوری اسلامی‏ست.

با این اوصاف عدم پاسخ‏گوئی به فراخوان‏های آنان و انتخاب روز و فعالیت‏های مستقل، این جنبش را رادیکالیزه‏تر خواهد نمود و دست رد به سینه‏ی همه‏ی کسانی خواهد زد که در توشه‏ی خود پرونده‏ی سنگینی از جنایات و غارت محرومان دارند و هم‏چنان مقاصد و اهداف‏شان، برقراری حکومت دهه‏ی اوّل رژیم جمهوری اسلامی‏ست. مردم به چه زبانی باید اعلام نمایند که از دست این نظام، جان‏شان به لب‏شان رسیده است و خواهان تجربه‏ای دیگر و برگشت به گذشته نیستند؛ گذشته‏ای که یادآور تلخی‏ها و بدبختی‏ها و یادآور روانه شدن دسته دسته زندانیان سیاسی و جوانان و متعرضین به چوبه‏های دار و میادین تیر است؛ گذشته‏ای که بیان‏گر کُشتار وحشیانه‏ی خلق ستم‏دیده‏ی کُرد، ترکمن و غیره توسط ارگان‏های مسلح رژیم جمهوری اسلامی‏ست. این نظام در عمل، این باور را، به همه قبولاند که اصلاح‏پذیر نیست و قانون اساسی‏اش بر خلاف منفعت میلیون‏ها انسان رنج‏دیده نوشته شده است. بیان جندین باره‏ی اصلاح و بازنگری در قانون اساسی که این‏روزها ورد زبان مدافعین آن شده است، چیزی جز عدم باوری باطنی آنان به خواسته‏های پایه‏ای کارگران و زحمت‏کشان و دیگر اقشار محروم جامعه نیست.

ظرفیت‏ها کاملاً مشحص و چیده شده است و خواسته‏های جنبش‏های اعتراضی بحق، اصلاً و ابداً هم‏سو با قانونِ دهه‏های گذشته نیست. بر خلاف مشاطه‏گران و تسلیم طلبان و نادانان، حصارهای این نظام قابل بازسازی و ترمیم نیست و بدرد توده‏های ستم‏دیده‏ی میلیونی نمی‏خورد و باید به تاریخ سپرده شود. در حقیقت چنین نظام و قانونی‏ست که به حاکمان اجازه می‏دهد تا مخالفین خود را سرکوب و بر سفره‏ی ناچیزشان دست‏اندازی نمایند. انکار این حقیقت، انکار و پشت پا زدن به مطالبات پایه‏ای مردمی‏ست. بنابراین شناخت و صف‏آرائی عملی با همه‏ی مدافعین قانون اساسی و نظام، بر هراس طبقه‏ی سرمایه خواهد افزود و زمانِ سرنوشت و نهائی مبارزه‏ی طبقاتی را به جلو خواهد انداخت. نمی‏توان مشاهده‏گر و نظاره‏گر نقش‏آفرینی‏های سران رنگارنگ رژیم جمهوری اسلامی در دوره‏های متفاوت بود و امروزه بدفاع, بعضاً از آنان برخاست و به قلم و زبان فریبنده‏ی‏شان چشم دوخت. زمینه‏های چنین افکاری را باید در درون کور نمود تا دامنه‏ی نوآوری‏ها و باروری‏ها، گسترده و گسترده‏تر گردد. مسلم است‏که بروز چنین تصادماتی در درون جنبش‏های اعتراضی تصادفی نیست و سرمایه در صدد گزینه سازی برای فردای خویش است. این‏ها نگرانی‏ها و بیم‏هایی‏ست که این‏روزها در مقابل جنبش‏های اعتراضی شمال افریقا، خاورمیانه و ایران قرار گرفته است و لازم است بمنظور پیشرفت جنبش‏های اعتراضی بدان‏ها توجه‏ی لازمه شود.
خلاصه‏ی کلام این‏که پیشروی هر جنبشی با هدایت و رهبری آن رقم خواهد خورد و زمانی موتور خیابان، سالم و با کمترین هزینه به سر منزل مقصود خواهد رسید که حامل سرنشینان ناسالم و منفعت طلب نباشد. در چنین شرایطی‏ست که جامعه از شر جناح‏های متفاوت سرمایه و ایده‏های بازدارنده خلاصی خواهد یافت و پرچم رهائی و آزادی را به اهتزاز در خواهد آورد.


25 فوریه ۲۰۱۱
۶ اسفند ۱۳۸۹





علی رها

همنانطور که انتظار می رفت، آقای میرحسین موسوی به عهد خویش وفادار ماند و متن منشور سبز را که “قدم اولین” بود با یک “ویراست جدید” تکمیل نمود. ایشان ابراز امیدواری کرده بودند که “جنش سبز درسیر تکاملی خود انشااله متن کاملتر و زیباتری خواهد آفرید.” متن جدید نه فقط به این مهم تحقق بخشیده، بلکه بلحاظ امضای مشترک با آقای کروبی، بدان اهمیت خاصی بخشیده است.
ویراست جدید منشور، متاسفانه در شرایطی منشر می شود که از نویسندگانش سلب آزادی شده، هردو در “حصر خانگی” بسر برده و تمامی ارتباطاتشان با جهان بیرون قطع شده است. لذا در وهله کنونی می باید آزادی فوری و بی‌قید و شرط آنها و نیز فاطمه کروبی و زهرا رهنورد، در سرلوحه مطالبات عاجل کلیه کوشندگان راه آزادی قرار گیرد؛ چه آنها که با کلیه مفاد منشور توافق نظری دارند و چه آنهائیکه کماکان پرسشهایی بی‌جواب مانده از منشور سبز داشته و به بالندگی و تعمیق دائمی آن چشم بسته اند. درسته که درخواستهای بنیادین جامعه ایران حتی با حذف فیزیکی آندو از بین نخواهد رفت اما حضور فعال ایشان برای تداوم، جهت بخشی و هدایت جنبش اعتراضی امروز اساسی است. مضافا اینکه حاکمین مستبد و ظالم ما مطمئنا چگونگی واکنش عمومی به تداوم اسارت آنها را همچون محکی برای اقدامات بعدی خود علیه آنها و کل جنبش آزادیخواهی ایران ارزیابی می کنند.
البته با اینکه حصر مهندس موسوی و مهدی کروبی بنا به ضرورت، گفتگو و تعامل حول ویراست جدید منشور را تحت الشعاع قرارد داده، و برخلاف منشور اولیه هنوز بحثی همگانی را دامن نزده است، بی‌اعتنایی و احیانا بی‌تفاوتی نسبت به آن ابدا به صلاح جنبش نیست. بواقع سرنوشت جنبش آزادیخواهی مردم ایران صرفا مستلزم اراده‌ای “پولادین” نیست بلکه بویژه در گرو شفافیت اهداف جامع آن و راهکارهای تحققش می باشد. درعین حال باید شرط “وفاداری” به منشور سبز، نه در التزام به متنی “جامد” که با اتکا به روح متحرک آن سنجیده شود. همانطور که خود منشور تصریح می کند: “گفتگوی مستمر درباره این متن و نقد و اصلاح آن، ضرورتی انکار ناپذیر است.”
ویراست جدید منشور علیرغم انتشار همزمانش در سایتهای “کلمه” و “جرس” در اوایل اسفند، فاقد تاریخ است. قدر مسلم اینست که متن فعلی قبل از فوران مجدد جنبشهای اعتراضی ۲۵ بهمن، و لذا پیش از حصر آقایان کروبی و موسوی تدوین شده است. چنانچه این منشور از پس انقلابات مصر و تونس و جنبشهای عظیمی که سراسر خاور میانه را دربر گرفته و کل جهان معاصر را به تکان درآورده به طبع می رسید، مسلما از روح فراگیر آنها متاثر میگشت و بی‌گمان در مقدمه منشور بدان التفات لازم می شد. اما ما که درپرتو چنین تلاطمات تاریخ سازی منشور سبز را مطالعه و بررسی کرده و به بحث می گذاریم، نمی توانیم الهام گیری و تاثیر پذیری از ابعاد این انقلابات و وجه تشابهاتش با جنبش اجتماعی ایران را مدنظر نداشته باشیم. دست کم اینکه پیروزیهای سریع و دستاوردهای اولیه این انقلابات پی درپی در روحیه مقاومت مردم ما و امید به پیروزی، اثرات مهمی برجای خواهند گذاشت؛ گو اینکه خود این انقلابات بدون شک از روشهای متنوع و نوین مبارزاتی ایران بهره مند و متاثر بوده اند.
حال باذکر این ملاحظات مقدماتی، اجازه دهید قدری به بررسی محتوی این ویراست جدید بپردازیم و جهت برجسته کردن تکوین و گسترش دامنه مطالباتش، آنرا با نسخه قبلی مقایسه کنیم. نویسنده این سطور قبلا درجستاری تحت عنوان “ملاحظاتی درباره منشور سبز“، متن اولیه آنرا به اجمال تحلیل کرده بودم و لذا تکرارش را دراینجا ضروری نمی دانم. (نگاه کنید به “جرس“، http://www.rahesabz.net/story/19220) درنظر اول باید اشاره کنم که انصافا تواضع و خلوص نیت آقای موسوی در معرفی خویش بعنوان “یک همراه کوچک جنبش سبز” همواره قابل تحسین بوده است. ایشان بدرستی گفته اند که “نباید منتظر ظهور یک رهبر باشیم” و درخواست کرده اند که “هر ایرانی، یک جنبش” باشد. اما ویراست جدید درعین حفظ این دیدگاه، اگر نه “رهبر” بلکه نقش “رهبری” را بمعنی قبول مسؤلیت تاریخی برای شفاف سازی و کمک به قوام یابی و رشد و هدایت نهضت کنونی برجسته کرده است، بطوریکه “دیده بانی حقوق ملت و طرح راهکار برای نظارت و هدایت عملی سیر حرکت و تحول جنبش” را حیاتی می نامد.
این مهم بعضا بدان معنی است که در حین تواضع و اذعان به اینکه جنبش سبز “هرگز خود را مبری از خطا نمی انگارد“، آقای موسوی و نیز کروبی به این خود-‌فهمی رسیده اند که نمی توانند بسان گذشته فقط ازپس واقعه ابراز عقیده کرده و بیانیه صادر کنند. بلکه می باید مرتبا نبض اجتماع را گرفته، تمنیات واقعی و درحال رشد مردم را ادراک کرده، قدمهای بعدی آنها را پیش بینی نموده و به سمت و سوی آن کمک کنند. مثال بارز چنین امری عدم تشخیص اولیه ابعاد و میزان نارضایتی عموم مردم بود که در “قیام” عاشورا نشان دادند از دست ظلم و ستم حکمرانان مستبد خود بستو آمده اند. همانطور که قبلا هم گفته بودم، بجا بود که منشور سبز درست بلافاصله بعد از وقایع سرنوشت ساز عاشورا آماده و منتشر می گردید. درعوض آنچه پس از عاشورا منتشر شد، برنامه حداقلی ۵ ماده‌ای بود. فقدان یک چشم انداز جامع، تاحدی به بی‌برنامگی و سردرگمی جنبش منجر شد و با ازدست رفتن فرصتهای بدست آمده، باعث عقب راندن مبارزات مردم در ۲۲ بهمن گردید.
بدیده این نویسنده، ویراست جدید منشور سبز شمولیت جامع تری نسبت به متن قبلی دارد و آگاهانه و بقصد فراگیر کردن جنبش کنونی حرکت کرده و با گشودن چتر خود، و باحذف عبارت “اصول حداقلی” از منشور، بواقع پذیرای تکثر و تنوع شده است، بوجهی که ظاهرا حتی التزام به “دین مبین اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران” (متن قبلی) و نیز “عقلانیت توحیدی” را شرط “عضویت” در جنبش سبز بحساب نمی آورد. همانطور که منشور تصریح کرده است: “ما با هر باور و ایمان دینی که بدان معتقدیم، به هر قوم و قبیله و تیره و مرامی که تعلق داریم و با هر سلیقه و سبکی که با آن زندگی می کنیم، همه ایرانی هستیم و ایران متعلق به همه ماست.” به باور این نویسنده، منشور جدید درحین حفظ بسیاری از اصول اولیه خود، قدم بسیار بزرگی برای همگرایی و جذب نیروها و گرایشات “سکولار” برداشته است.
ویراست جدید منشور، بویژه در قسمت “راهکارها“، حاوی نکات جدید، و گسترش موازین و مطالباتی است که خاستگاه منشور را شفاف تر و صریح تر از قبل کرده است. پروراندن بند مربوط به هویت مستقل جنبش زنان، تشریح و تاکید واضح تر بر حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی، و “توجه به اقشار محروم“، “تامین حقوق مادی کارگران و کشاورزان و کارکنان خدماتی“، و نیز افزودن “تشکلهای صنفی” در حوزه گسترش جامعه مدنی و مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خود و همچنین لحاظ کردن “نظارت واقعی نمایندگان نیروی کار“، همه گامهای بلندی هستند در جهت سراسری کردن، عمق بخشیدن و ایجاد اتحادی بزرگ برای به ثمر رساندن جنبش اجتماعی امروز ایران.
همینجا اضافه کنم که منشور با اذعان به “تلاش عاشقانه، خالصانه و داوطلبانه نوجوانان و جوانان“، و اشاره به “جنبش دانشجویی” در کنار “جنبش زنان” و “جنبش کارگران“، مطالبات معین جوانان، اعم از دانشگاهی و غیر دانشگاهی را درقسمت “راهکارها“، ازقلم انداخته است. البته نو آوری جوانان در عرصه‌های مبارزات واقعی و “مجازی“، و نقش پیشرو دختران و پسران شجاع و با درایت ما در تداوم مبارزات جاری برکسی پوشیده نیست. مطالبات آنها که آینده ایرانند، چه از جنبه بیکاری، چه بلحاظ تحصیل در محیطی آزاد و بدور از چشم “حراست” و بویژه چشم انداز آنها برای یک روش زندگی جدید، برای پیروزی نهضتی آزادیخواه کلیدی است. مطمئنا “نسخه‌های پسین” منشور این مهم را بروشنی منظور خواهد کرد. درعین حال لازم بود که ویراست جدید لااقل دربخش مقدماتی بطور خلاصه دستاوردهای دوساله جنبش را برجسته نموده و آنرا زمینه تحولات بعدی و مبنای امید و اطمینان از پیروزی قرار دهد.
البته باید بطور مشخص تاکید کرد که این منشور، اساسنامه یک حزب سیاسی نیست و لذا دربردارنده تمامی خواستهای گرایشات متعدد نظری جامعه ایران نبوده و نمیتواند باشد. این منشور تنوع و تعدد درون جنبش را امری بدیهی و قابل قبول مفروض کرده و از حضور همه نیروها با حفظ “هویت مستقل” خود استقبال می کند. طبعا هر نیرویی آزاد است که با یا بدون توافق بر سر“مطالبات مشترک” منشور، کماکان برروی اصول نظری خود اصرار ورزیده و در جهت مقبولیت آن اصول تلاش کند. با اینهمه، ویراست جدید منشور ابراز تاسف می کند که بواسطه “امنیتی بودن فضای اجتماعی و عدم امکان تشکیل جلسات بحث و گفتگو“، تلاش برای نظر خواهی از “طیفی وسیعتر” بالاجبار محدود مانده است و ابراز امیدواری کرده است که در آینده این نقیصه را جبران کند.
لذا باتوجه به راه درازی که آقایان موسوی و کروبی از زمان انتخابات تاکنون پیموده اند، و نظر به سیر تکاملی منشور طی چند ماه گذشته، اگر معضلی در کار باشد برسر پذیرش تعریف از “آرمانهای عمومی جنبش” است. موضوع اینست که اگر گرایشاتی بلحاظ شرکت بالفعل خویش جزو لاینفک جنبش کنونی باشند ولی درمورد آنچه منشور “چارچوب و اسکت معرفتی و اخلاقی جنبش سبز” بشمار می آورد پرسشهایی داشته باشند و یا دچار شک و ابهام باشند، چه باید بکنند؟ با عطف توجه به شرایط بسیار حساس فعلی، و درنظر گرفتن تهاجم سبعانه حاکمیت به تمامی آزادیخواهان، ضروری است که بین نقد مثبت منشور و تخطئه کردن آن مرزبندی روشن داشت. این نویسنده درحین احترام به عقاید دینی آقایان کروبی و موسوی، و اذعان به دیندار نبودن خود، ضعف منشور سبز را نه در باورهای مذهبی آنها که در نحوه وارسی محتوی واقعی جامعه ایران، افق فکری ایشان و راهکارهای حصول به یک اجتماع سالم برآورد می کند.
من مطمئنم که آقای کروبی و موسوی به فقر مادی، تورم اقتصادی، بیکاری مزمن، فساد و رشوه خواری اداری، اعتیاد، فحشا و مشکل مسکن، حقوق عقب افتاده کارگران و ورشکستگی کشاورزی، و… واقفند و با آن مشکل اساسی دارند. البته اینکه چرا این معضلات ریشه‌ای بوضوح در منشور طرح نشده اند، جای پرسش بسیار دارد. اما پرسش اصلی اینست که آیا ما واقعیتهای موجود در اجتماع ناسالم امروز ایران را همانطور که هست می بینیم؟ بواقع تعریف یک “نظام” را در چه می بینیم که بخواهیم جزو “دلسوزان” آن باشیم و یا درجهت رفع و دگرگونی‌اش تلاش کنیم؟ آیا واقعیت وجودی یک نظام را صرفا در اشکال سیاسی و سازماندهی یک دولت خلاصه می کنیم و یا درمجموعه روابط اجتماعی موجود بین انسانهای آن جامعه بازخوانی می نمائیم؟ براستی این چه نظامی است که به گفته منشور از عدالت و آزادی بویی نبرده است و در آن “فاصله طبقاتی و محرمیتهای اقتصادی و اجتماعی” رو به افزایش است؟ اگر در اجتماعی، بقول منشور اولیه، “انحصارهای بزرگ اقتصادی” درپیوند با مراجع قدرت سیاسی “نهادینه” شد، و “نشانگر نفوذ عمیق این زشتی‌ها در لایه‌های درونی نظام” گردید، و باز بقول منشور اولیه “در این لایه‌ها ساختی محکم برای دفاع از منافعی شکل گرفت“، به “مراکز قدرت نفوذ کرد“، و باعث “غارت بزرگ ملی” گردید ( این عبارات در ویراست جدید بکلی حذف شده اند) آیا در چنین شریطی پافشاری جهت حفظ این نظام بنوعی توهم زا نیست؟
همانطور که در نوشتار قبلی بدان اشاره کردم؛ “آقای مهندس موسوی خود به کرار، بخصوص در روز کارگر، استفاده ابزاری از طبقات محروم و کارگران را نقد کرده اند، اما هیچگاه سلطه طبقاتی بر کار اجتماعی را بزیر سؤال نبرده اند. این چه اجتماعی است که در آن تولید کنندگان ثروت و نعمات واقعی بر سرنوشت خود حاکمیت ندارند و بواسطه بحرانهای اقتصادی، بدون آنکه خود بخواهند، مثل تفاله و بطور ملیونی از دایره تولید حذف می شوند و جزو آمار کمی خیل بیکاران می گردند؟ اگر اصل حق تعیین سرنوشت درمدارهای محض سیاسی دور بزند و در زندگی بلافصل و بالفعل مردمان ریشه نبندد، آیا درحقیقت از معنی تهی نمی شود؟” (همانجا)
اکنون دوباره از شما می پرسم: آیا این معضل بنیادی که به محتوی زندگی انسانها مربوط می گردد را می توان با “ترمیم حداقل دستمزد” با یا بدون نظارت نمایندگان کارگری، مرتفع کرد؟ مگر از اوان استقرار روابط سرمایه داری، نخبگان سیاسی بهبود وضعیت معیشتی محرومان را همواره بطور غیر مستقیم، یعنی ازطریق رونق “اقتصاد ملی” بطور عام، ارزیابی نکرده اند؟ در دورانهای رونق، رشد سرمایه گذاری و انباشت سرمایه، و بواسطه فشار تورمی بر عرضه و تقاضای نیروی کار، بردگان سرمایه نیز اجرت بهتری دریافت کرده اند. ولی بمحض ظهور سیکل بعدی بحران اقتصادی و افت نرخ سود، کارگران و کشاورزان دوباره به ورطه سقوط مادی کشانده شده اند. پیشنهاد منشور مبنی بر “دستگیری از نیازمندان ازطریق ایجاد شبکه‌های همیاری و تکافل و توانمند سازی آنان“، با اینکه با خلوص بیان شده، آزموده‌ای است که از لحاظ تاریخی امتحانش را پس داده، شکست خورده، و درعصر جهانی شدن سرمایه، به بن بست کامل برخورده است.
به باور این نویسنده، نظامی که ماهیتا سرمایه سالار باشد و راهکارهائیکه در چارچوب آن توصیه و تنظیم شده باشند، هرگز منجر به احیای واقعی “کرامت انسان” نخواهند گشت. بدوی‌ترین و بنیادی‌ترین ظلم در خلال زندگی واقعی مردم، بهره کشی انسان از انسانی دیگر است. لذا همپا با درخواست آزادی حقوقی و “برابری همگان در برابر قانون“، باید به آزادی حقیقی در محتوی زندگی رسید؛ همزمان با مبارزه علیه سلطه استبداد سیاسی در اجتماع بزرگ، سلطه استبدادی در محیط کار و در فرآیند کاری را نیز نباید از نظر دور کرد.
شاید فقط با چنین تعبیر معینی است که میتوان نویسنده این سطور را نیز در زمره “براندازان” محسوب نمود. ولی حتم دارم که گرایشات مشابه بسیاری وجود دارند که نه “انتقام جو” هستند و نه “برای رسیدن به اهداف خود، استفاده از هر وسیله و روش را، حتی به قیمت مغایرت با معیارهای صریح اخلاقی، مجاز می شمرند“، ولی در عین حال بعید می دانند که در چارچوب “نظام” فعلی بتوان “حرمت انسان” را احیا کرد و واقعا “حاکمیت مردم برسرنوشت خویش” را متحقق ساخت. اصولا استفاده از صفت “برانداز” واژه مناسبی برای توصیف یک انسان انقلابی نیست. و من یقین دارم که آقایان موسوی و کروبی که در انقلاب۵۷ شرکت مستقیم داشته اند و به جنبش سبز نیز بعنوان تداوم انقلاب مشروطه و بهمن می نگرند، خود را انسانهایی انقلابی متصور می کنند. ولی “برانداز” مفهومی صرفا محدود و منفی را در ذهن تداعی می کند و بنوعی انسان را بیاد برچسب “خرابکار” زمان ستم شاهی می اندازد. برای همین است که ستمکاران امروز هم مرتبا آقایان کروبی و موسوی را “برانداز” می نامند.
براستی در اجتماع واژگون ما همه چیز به ضد خود تطور یافته است: انقلابی، ضد انقلابی؛ و ضد انقلانی، انقلابی نمودار می گردد! ولی انقلابیون راستین می دانند که معیار انقلابی بودن نه با قهر و خشونت و نفی محض، که با افق فکری، سلبیت ایجابی و تلاش عملی برای برقراری مناسباتی واقعا انسان سالار، شناسایی می شود.
ولی همانطور که آقای کروبی در شرایط حصر خانگی اعلام کرده اند : “اگر شجاعت و غیرت دارند او را بصورت علنی محاکمه کنند تا او در یک دادگاه علنی نشان دهد بر اندازان اصلی چه کسانی هستند.” لذا با حفظ شک و شبهه، ابراز امیدواری می کنم که مقصود ویراست جدید منشور از “حرکتهای انتقام گیرنده و براندازانه“، منطبق با برداشت فوق الذکر آقای کروبی باشد.
علی رها
هفتم اسفند ۱۳۸۹
http://www.rahesabz.net/story/19220



بررسی اجمالی بر مقوله استبداد و دیکتاتوری و بررسی عمیق توتالیتاریسم در ایران معاصر (بخش دوم)

حامد هنرخواه
چون اساسا قدرت یابی این نظام ها به واسطه توده های مذکور است که باعث پوپولیسم (عوام گرایی)، می شود. یعنی تا قبل از پیروزی انقلابات توتالیتاریستی، هر آنچه با تایید پیروان همراه شود مقدس و خوب است تا به هدف اصلی (کسب تمامیت قدرت) برسد. بر این اساس آنچه روش اصلی برای همراه کردن توده ها با رهبری این جنبش هاست؛ تهییج گری در یک فضای تحقیر توده هاست. خود این رهبران مقصر اصلی نیستند بلکه اگر این رهبران به طور تدریجی از طرف توده ها بازخورد تایید آمیز دریافت نکنند؛ هیچ گاه گفتمان های خاص این جنبش ها به وجود نمی آید. نوع ادبیات حاکم است که مستولی می شود و همگان و از جمله رهبر توتالیتر را با خودش می برد. بنابراین اینکه یک نفر یا یک قشر را مقصر بدانیم و به فضای عمومی و وضع اجتماعی و گفتمان ها توجه نکنیم؛ دچار این خطای بزرگ می شویم که جنبش مدرنی مثل جنبش سبز را با انقلاب 57 یکی دانسته و یا مقایسه های نادرست می کنیم و تا زمانی که همه چیز را به گردن آقای خمینی می اندازیم؛ به خاطر نتایج وحشتناکی که انقلاب 57 به همراه داشته؛ در جریان حال حاضر نیز فکر می کنیم که یا رهبران جنبش آدم های قابل اعتمادی هستند و یا نیستند. در حالی که اصل موضوع اینجاست که این رهبران چگونه قدرت گرفته و چگونه تداوم دارند نه اینکه تمام وقایع را محصول اراده رهبر یا رهبران بدانیم. این فضای اجتماعی است که باید شناخته شود چرا که جنبش های اجتماعی بر پایه ریشه های اجتماعی پدید می آیند و رهبران نیز از اقشار و طبقات و ساختارهای اجتماعی قدرت می گیرند که این ساختارها تا مدت ها (پس از انقلاب) تداوم دارند. بنابراین قدرت اصلی در فرد نیست بلکه شرایط و ساختارهای اجتماعی، نه تنها به وجود آورنده نظام های سیاسی هستند و بلکه تا زمانی که ساختارهای اجتماعی تغییر نکرده اند؛ عامل بقای آن ها هستند. ما اگر ریشه های اجتماعی انقلاب 57 را جدای از گروه ها و شخصیت ها شناختیم و سپس عملکرد شخصیت ها و گروه ها را بر اساس وزن اجتماعی آن ها سنجیدیم و از دیگر سو، وضع اجتماعی کنونی و وزن اجتماعی هر گروه یا شخصیتی را دانستیم؛ می توانیم به تفاوت های عمیق بین انقلاب 57 و جنبش سبز پی برده و مقایسه های درست انجام دهیم. در اینجا (انقلاب 57)، توده هایی که به سبب شکاف عمیق طبقاتی قادر به درک افکار و حالات و نحوه زندگی طبقات متوسط و بالای جامعه نیستند؛ طرف این تهییج گری هستند. اصلا و اساسا رهبری جنبش های توتالیتر ابتدا چون نمی توانند به خود اقشار مخالف، حمله کنند (چون برای قدرت گیری، علاوه بر توده های بی سواد و کم سواد، به احزاب و شخصیت های دیگر هم نیاز دارند ولی بعدها به طرق مختلف مردم را تحقیر می کنند)؛ با حمله به سرمایه داری غربی در واقع به طبقات ثروتمند حمله کرده و با این کار به طبقات فرودست جامعه احساس ارزشمند بودن می دهند. یک نکته بسیار ظریف در اینجا هست که این رهبران کم کم و با تاییداتی که از توده ها دریافت می کنند؛ متوجه می شوند که بی سوادی، همراه است با عدم رشد تفکر انتزاعی و در نبود این تفکر، فرد مخاطب، به جای توجه به ماهیت و محتوای تفاوت ها و شباهت ها، به سمت توجه به تفاوت ها و شباهت های عینی کشیده می شود. یعنی مثلا به اینکه ثروتمندان مثل آمریکایی ها لباس می پوشند یا می خورند یا ماشین سوار می شوند و از این قبیل توجه می کند. در اینجا برای شناخت عمیق موضوع باید به سطح فردی رفت و روان یک فرد توده ای (روستایی تازه مهاجرت کرده)، را تبیین کرد. توجه در این افراد (که به خاطر بی سوادی یا کم سوادی دارای تفکر عینی هستند و تفکر انتزاعی در حد یک روشنفکر رشد نکرده)، نمی تواند به مفاهیم انتزاعی و مفهومی معطوف شود. مثل اینکه تفاوت ها و شباهت های فکری چیست یا اینکه آیا یک تفکر برای ما مفید است یا خیر. تمام توجه به ویژگی های عینی (قابل مشاهده)، است و مطابق با اصول یادگیری در روانشناسی تربیتی، آن احساس و فکری که نسبت به آمریکایی هست به این ثروتمند هم سرایت می کند و این حالت در آزمایشات متعدد روانشناسی نشان داده شده و جزء اصول روانشناسی است (کمتر چیزی در روانشناسی به صورت اصل در می آید).
این رهبران در یک جهان اجتماعی (جوامع شهری بزرگ)، که این توده ها دچار سرگشتگی شده اند؛ به جای اینکه سعی کنند تا شیوه های زندگی مدرن را برای این توده ها قابل فهم کنند تا از این حیرت و احساس تهی بودگی رها شوند؛ به طور مستقیم یا غیر مستقیم (به طریقی که ذکر شد)، به طبقات بالا و متوسط جامعه حمله می کنند (در قبل از انقلاب 57، احساس حقارت توده های اطراف شهر را که در حلبی آبادهای اطراف شهرهای بزرگ ساکن هستند؛ با حمله به سرمایه داری غربی، در واقع به اشرافی گری داخلی حمله می شود و احساس تهی بودگی این توده های ساکن در حلبی آبادها مرتفع می شود). این رهبران این کار را گام به گام جلو می برند و به سبب تاییدی که از جانب توده ها دریافت می کنند؛ کم کم کاریزما می شوند و شرایط روانی خود رهبر توتالیتر هم متاثر از تشویق های توده هاست و رفته رفته یک رهبر، کاریزماتیک می شود که این یکی از عمده تفاوت های جنبش های مدرن (مثل جنبش سبز) با جنبش های کلاسیک (انقلاب 57)، است که رهبر حالت کاریزماتیک ندارد و در نتیجه پس از پیروزی این جنبش ها نیز، این رهبران اصلا نمی توانند هر کاری بکنند چون کاریزما نیستند. در گفتمانی که در جامعه پدید می آید و رهبر توتالیتر آن را نمایندگی می کند؛ ابتدا یک مرکز شوم و نجس و تبه کار و توطئه گر و غیره (با تمام رذایل اخلاقی و ضد ارزش های ایدئولوژیکی که از آن استفاده ابزاری می شود)، ساخته شده و سپس هر چیز دیگر با اتصال به آن، منفور و غیر قابل اعتماد می شود. از اینجاست که اساس کشف توطئه های بی سند و مدرک شروع می شود (قبل از انقلاب) و تنها لازمه پیش برد آن تبلیغات است و نه نشان دادن سند و مدرک!
یک حالت دوگرایی خوب – بد، زشت – زیبا، سفید – سیاه، مسلمان – کافر، کمونیست – سرمایه دار (در بلشویسم)، آریایی – غیر آریایی (در نازیسم) و خودی و غیرخودی (در ایران بعد از انقلاب)، به وجود می آید که این نظام ها تا آخر کارشان سعی در حفظ و وسعت این شکاف ها دارند (علت عدم مذاکره با آمریکا که این همه هر دو رهبر جمهوری اسلامی، با جدیت روی آن پافشاری دارند). هر چه این فاصله ها بیشتر شود؛ بالتبع توده ها از فهم واقعیت آنچه بر ضد آن تبلیغات می شود؛ بیشتر عاجز خواهند ماند و می توان با دستگاه تبلیغاتی، مدام شدت تنفر از مرکز تنفر را افزایش داد و بالتبع هر کس را که می خواهند حذف کنند؛ کافی است فقط با همین دستگاه تبلیغاتی به مرکز تنفر نزدیک نشانش دهند. دیگر نیازی به مدرک و سند نیست! این در تمام رژیم های توتالیتر بوده و فقط در ایران (آخرین نمونه این حکومت ها)، نیست. تا زمانی که بی سوادی وجود دارد و ابزار درک واقعیت نیز در جامعه گسترده نشده (رسانه های مخالف)، تبلیغات مثمر ثمر است ولی دقیقا به خاطر تناقضی که در عمیق ترین ریشه های این نظام ها وجود دارد؛ باعث به وجود آمدن لوازمی در جامعه می شود که زمینه رشد جامعه مدنی (تحصیلات)، را فراهم می کند.
همان طور که از نام این نظام ها پیداست؛ این نظام ها به طور افراطی – بیش از نظام های دیکتاتوری – در پی متمرکز کردن تمام قدرت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در خود هستند و برای رسیدن به قدرت، به سیل خروشان توده های بی سواد یا کم سواد محتاجند. بنابراین نمی توانند با برخی ساختارهای اجتماعی از پیش شکل گرفته و نهادهایی مثل دانشگاه و مجلس و تفکیک قوا مخالفت کنند. بنابراین به همان شیوه نظام های دیکتاتوری که خالی کردن از محتواست روی می آورند. این توده ها پس از به قدرت رسیدن، از چه جهت لازمند؟ آیا این نظام ها نمی توانند که از ابتدا از قدرت نظامی برای استیلای خود بر مردم استفاده کنند؟
باید در نظر داشت که تمام هدف، چه در حکومت های استبدادی و چه در دیکتاتوری و چه در توتالیتر، این است که قدرت در نظام سیاسی حاکم متمرکز شود. هر آنچه بخواهد این تمرکز قدرت را دچار خدشه کند؛ مورد برخورد خشن قرار می گیرد. منتهی در نظام های دیکتاتوری تنها ابزار رویارویی با تهدیدات، نیروهای امنیتی و نظامی هستند ولی در نظام های توتالیتر که سهم بیشتری از قدرت می خواهند؛ باید تمام جامعه بر علیه خودش بسیج شود تا هیچ کس جرات سهم خواهی نداشته باشد. یعنی در توتالیتاریسم علاوه بر عوامل امنیتی و نظامی، جامعه نیز برای حفظ قدرت رهبر باید بسیج شود و از خود افراد جامعه برای ترساندن خودشان استفاده می شود. نفوذی ها و کسانی که هر کس و حتی نزدیکان خویش را به طمع پاداشی یا به فریب تهییج رهبر تمامیت خواه، لو می دهند و این کار سم وحشت را در جامعه می پراکند و تا مادامی که این ترس با یاس همراه می شود و افراد جامعه به صورت متوهمی از هم می ترسند (یعنی معلوم نیست از جانب چه کسی تهدید می شوند و حتی نزدیک ترین کسان هم می توانند نفوذی باشند و همین سرگردانی موجب یاس می شود)، ترس موجب سکون است ولی در طول زمان ساختارهای اجتماعی تغییر کرده (گسترش اقشار تحصیل کرده و نسل سومی هایی که دارای مطالباتی بسیار متفاوت از ایدئولوژی تحمیلی حکومت است)، از میزان تاثیر گذاری تبلیغات کاسته شده و رفته رفته توان حکومت برای ترساندن مردم توسط خود مردم کم می شود. به محض اینکه یک حرکت اعتراضی گسترده (18 تیر 1378)، اتفاق می افتد؛ پوشالی بودن ترس تا حد زیادی بر مخالفان، آشکار شده و وزن اجتماعی نیروهای مخالف عمل گرا معلوم می شود و از اینجا به بعد است که اولین گام برای زدودن یاس برداشته می شود چون اعتراض در نظر مخالفین ناممکن نیست و یاس، زاییده فکر کردن به ناممکن بودن است.
وضع تبلیغاتی در ابتدای کار این حکومت ها قوی تر است چون هنوز توده های کم سوادی که فریب وجه تبلیغاتی ایدئولوژی را می خورند؛ متوجه فریبکاری ها نیستند و پیش آمد حتی چند مورد که فرد، نزدیکانش را هم قربانی ایدئولوژی کند و مخالفین نظام، بدون بروز اعتراضی گسترده حذف شوند؛ همه را دچار وحشت می کند. در واقع تنها گستردگی، عامل نیست بلکه این نظام ها با تبلیغات دموکراتیکی که می کنند؛ رفته رفته در دام تبلیغاتشان اسیر می شوند. بنابراین فرق های اساسی وجود دارد بین حرکت غیر مسلحانه دانشجویان در 18 تیر و جنبش سبز از یک سو و حرکت گسترده مجاهدینی که در 30 خرداد 1360 با نظام درگیر شدند. یکی از عمده دلایلی که حرکت مجاهدین باعث فرو ریحتن یاس مخالفین در ابراز مخالفت نشد؛ این بود که از ابزاری استفاده کردند (خشونت) که حکومت هم به لحاظ نیروی انسانی و هم به لحاظ امکانات مالی قدرت بیشتری داشت و اتفاقا شکست آن ها و نیز حذف گروه ها و اشخاص مخالف دیگر، مقدمه ای برای یاس شد. در واقع هر کس که جلسات اکنون این گروه را ببیند؛ کاملا شاهد استیلای فضای هیجانی و خشوت طلب این گروه می شود که هنوز هم مثل گذشته است و نتوانسته اند علت شکستشان در مقابل رژیم را بفهمند و از پیشرفت های عملی و واقعی جنبش سبز پند بگیرند.
بنابراین طرح توطئه های بی سند برای توده های بی سواد که تنها عامل اثبات این توطئه ها چسباندن افراد یا گروه ها به مرکز خارجی منفور (در اینجا امریکا) است؛ اصلی ترین شگرد این حکومت هاست. هیچ گاه اثبات درستی ادعاها در نزد عموم مطرح نیست و این روش "مخصوصا" اعمال می شود. چون که اگر قرار باشد وارد دیالوگ با طرف های مخالف شوند؛ واقعیت ها مشخص شده و کم کم افکار عمومی نسبت به آن افراد یا گروه ها معتدل تر شده و این اعتدال درست برخلاف خواست این حکومت هاست. یعنی توده های بسیج شده که همگی حول یک محور رهبری جمع می شوند و در مقابل دریافت احساس امنیت در مقابل یک جهان اجتماعی با ظاهری مدرن، همواره آماده دفاع از تداوم قدرت او هستند؛ اگر با واقعیت آشنا شوند؛ از اطرافش پراکنده شده و عامل بقای قدرت از دست می رود. بنابراین از دید رهبران توتالیتر و اطرافیانشان، باید سعی کرد؛ با هر عاملی به نگاه افراطی نسبت به مرکز تنفر دامن زد ولی این وضع به میزانی که اقشار تحصیل کرده گسترده تر می شوند و ارزش های نسل های جدید (نسل سومی ها)، دگرگون می شود؛ از بین رفته و آنچه آن ها از آن برای تبلیغات استفاده می کنند؛ یا به خاطر افزایش قدرت فهم فرد مخاطب (که تحصیل کرده است)، به راحتی و بدون سند و مدرک پذیرفته نمی شود ویا اینکه اصلا آنچه به خاطر آن می خواهند شخصیت یک مخالف را ترور کنند؛ اصلا برای نسل های جدیدتر محلی از اعراب ندارد! این است که ابزار تبلیغاتی از درون پوک و بی مصرف شده و حکومت مجبور است از خشونت عریان و در مقابل اقشار مخالفی که پس از سی سال گسترده تر شده اند؛ استفاده کند.
انقلاب 1357 اتفاق می افتد و دقیقا چون وجه اجرایی ایدئولوژی مد نظر نیست و ایدئولوژی، تنها از وجه تبلیغاتی آن مورد استفاده است؛ کم کم تناقض ها میان حرف و عمل پیدا می شود. درست مثل تمام نظام های توتالیتر دیگر!
در پاریس یک جور ادعا می شود ولی در نجف جور دیگر است!
هنوز به بسیج توده ها برای مقابله با ارکان جامعه مدنی (روشنفکران، احزاب، روزنامه نگاران و دانشگاه)، نیاز است. بنابراین هنوز قدرت به طور کامل قبضه نشده است و می بایست بر تناقض ها سرپوش نهاد و تبلیغات ایدئولوژیک را انجام داد. با کمک قدرت بسیج توده هایی که بخش اعظمشان تازه از روستاها به شهر آمده اند؛ یکی یکی دخل روزنامه ها و شخصیت های تاثیر گذار و احزاب می آید! چرا؟ چون اساسا یکی از وجه تمایزات بین نظام های دیکتاتوری و توتالیتر در این است که نظام های دیکتاتوری چون وجه ایدئولوژیک ندارند؛ به تهدیدات بالفعل توجه دارند و بنابراین برای سرکوب مخالفان، تنها به نیروهای امنیتی و نظامی بسنده می کنند ولی نظام های توتالیتر که بر پایه تبلیغات ایدئولوژیک و از جانب توده های تهییج شده قدرت می گیرند؛ نه تنها به تهدیدات بالفعل بلکه به تهدیدات بالقوه هم توجه می کنند.
تنها چیزی که یارای تخریب کامل آن را ندارند؛ قشر تحصیل کرده ایست که در قالب هیچ گروه یا حزبی سازمان داده نشده اند و نمی توانند از شرایط برتری توده ای که دارند؛ استفاده کرده و آن ها را به مرکز تنفر خارجی (مثلا آمریکا)، بچسبانند و کاری کنند که اعتماد عمومی نسبت به آن ها تخریب شود و در نهایت هیچ کس به محتوای حرفشان توجه نکند. این اقشار و نیز بقایای نهادهای دموکراتیک باقی می مانند ولی چون نظام های توتالیتر یک حالت پیشرفته تری از نظام های دیکتاتوری هستند؛ درست مثل آن ها سعی در خالی کردن پارلمان (مجلس) و تقسیم قوا از محتوای دموکراتیک (تقسیم قوای مدیریت و تصمیم گیری برای جامعه) را دارند و یعنی شکل و صورتش باقی مانده و حتی با تبلیغات قوی تری بزک هم می شود ولی از محتوا خالی است. چرا؟ چون سابقه کوبیدن پتک توده ای بر سر دگراندیشان و احزاب، باعث ایجاد رعب و وحشتی می شود که سیاستمداران مخالف نیز دچار دوگانگی در روش و شعارها می شوند و ما می بینیم که در اکثر مواقع، شعارهای دموکراتیک داده می شود و با آن ها برخورد هم صورت نمی گیرد – چون در همان جهت تبلیغات گری است – ولی اعمالشان درست برعکس شعارهاست. علت این وضع این است که حالت تبلیغاتی و تهییج گری توده ای به همه سیاستمداران تسری پیدا کرده و ترس در این نظام ها در بین سیاستمداران به گونه ای نهادینه می شود که تناقض در تمام شئون آن ها مشاهده می شود. چون همان طور که گفتم این نظام ها از اساس با یک پارادوکس در ریشه و عمق فلسفه شان آغاز می شوند: " استفاده ابزاری و تبلیغاتی از ایدئولوژی برای تهییج گری توده ای و قدرت یابی و حفظ قدرت "
این پارادوکس می آید در تمام ارکان نظام؛ از قانون اساسی تا ریزترین رفتارهای یک کارمند دولتی را فرا می گیرد و حتی موجب تسری و تثبیت رفتارهای دوگانه در شخصیت افراد جامعه می شود که به عنوان یک مثال کوچک، شما در میان این نسل، خانم های بسیاری می بینید که مجبورند به خاطر عدم اعتقاد به حجاب از یک سو و اجبار حکومت از سوی دیگر، نیمی از موی خود را بیرون بگذارند و نیم دیگر را پنهان کنند! وضعی که در هیچ کجای دنیا وجود ندارد. در همه جا یک خانم یا درست و حسابی حجاب دارد یا اصلا حجاب ندارد! یا مثلا شما یک آقا را می بینید که - درست یا غلط - مشروب مصرف می کند و همین آدم در محیط کارش مجبور می شود به طرق مختلف تظاهر به دینداری کند!
یعنی پارادوکس مذکور از زمان جنبش توتالیتاریستی (قبل از انقلاب و استقرار حکومت تمامیت خواه)، شروع می شود و حتی افراد جامعه را در عمیق ترین لایه های شخصیتی شان دچار تناقض های شدیدی می کند که فرد نمی تواند با آن ها روبرو شود و مجبور است مدام تظاهر کند و دروغ بگوید تا بقایش به خطر نیفتد!
اگر از این منظر بنگریم؛ عمق فاجعه بسیار فراتر از کشته شدن دسته جمعی انسان ها در دهه شصت است. چرا که از این منظر، نظاره گر قتل عامی وسیع تر و آن هم قتل عام سلامت روانی و تسری دروغ به لایه های عمیق (ناهوشیار)، شخصیت افراد هستیم. دروغی که نه تنها در گفتار بلکه در رفتار و نه تنها در رفتار بلکه حتی در افکار، افراد جامعه با آن مواجهند و به خاطر تحمیل های ایدئولوژیک نمی توانند پارادوکس های شخصیتی درون خود را حل و فصل کنند و فاصله میان عقیده و عمل را بردارند. این وضع سبب بروز انواع و اقسام اختلالات روانی شده و تنها، یکی از نشانه های گستردگی اختلالات روانی در کشور ما، پر کار بودن سیستم قضایی در حل و فصل امور مختلف میان افراد جامعه است. که تبیین و توضیح عمق این فاجعه ای که جمهوری اسلامی در روان افراد جامعه پدید آورده خود مجالی دیگر می طلبد.
(در بخش بعدی به دانشگاه و نحوه برخوردها خواهم پرداخت که از پس شناخت عمیق نظام جمهوری اسلامی، می توان ابتدا خود تهدیدی که سیستم دانشگاه دارد و سپس روش های جنبش دانشجویی برای برخورد با چنین نظامی پرداخت و در نهایت راهکارهای عملی را استخراج کرد که پیش روی عملگرایان و صاحب نظران برای عمل یا نقد قرار گرفته که البته در هر دو صورت نیز برای من، مطلوب و مفید است)


صادق لاريجانی: «محاکمه در خيابان را تحمل نمی‌کنيم»


آيت‌الله صادق لاريجانی، رئيس قوه قضائيه ايران گفته است شعار و محاکمه در خيابان را که توسط عده‌ای معدود انجام می‌شود، تحمل نمی‌کنيم.
  به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، رئيس قوه قضائيه امروز چهارشنبه در همايش دادستان‌های سراسر کشور افزود:‌ «در همين چند روز اخير نسبت به برخی مسئولان و خانواده‌های آنان هتاکی شد. اين ظلم است، ظلم که شاخ و دم ندارد.»
  ظاهراً اشاره لاريجانی به حمله لفظی چند نفر عليه فائزه هاشمی رفسنجانی، دختر اکبر هاشمی رفسنجانی، رئيس مجلس خبرگان و مجمع تشخيص مصلحت نظام است که هفته گذشته رخ داده است.
رئيس قوه قضائيه گفت:‌ «اگر ما به مسئول يا خانواده‌اش انتقادی داريم، هر کاری راه خود را دارد و اين به اين معنا نيست که در خيابان‌ها راه بيفتيم و اجازه داشته باشيم هر حرفی بزنيم.»
  امروز همچنين علی مطهری، نماينده تهران در مجلس طی نامه‌ای به صادق لاريجانی نوشت: «در حالی که خانم فائزه هاشمی و پسر خواهرشان پس از تشييع جنازه يکی از اقوام نزديک خود در شهر ری به سوی خودروی خود در حال حرکت بودند، چند تن از اراذل سياسی بی‌بصيرت به وی نزديک شده و دشنام‌هايی به ايشان و پدر بزرگوارشان (اکبر هاشمی رفسنجانی) می‌دهند که قابل ذکر نيست و بی‌ترديد مصداق حد قذف يعنی ٨٠ ضربه شلاق است.»
مطهری از رئيس قوه قضائيه خواسته تا «افراد هتاک» شناسايی شوند و پس از اثبات جرم در دادگاه صالح، حکم‌شان در انظار عمومی اجرا شود.
  رئيس قوه قضائيه همچنین گفته است:‌ «هيچ وقت حاضر نيستيم در برابر عده‌ای قانون‌شکن، منفعل باشيم. متأسفانه آن‌ها به کار خود رنگ و لعاب دينی نيز می‌دهند و حرف‌های خود را منتسب به ولايت می‌کنند. رهبری بيش از همه بر رعايت حقوق اشخاص تأکيد دارند.»
  وی افزود: «در مورد حوادث اخير از دادستان کل و به‌ويژه دادستان تهران می‌خواهم که موضوع را
پی‌گيری کنند.»
  با این حال عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران، امروز درباره آن‌چه که از سوی خبرنگاران «هتاکی به فرزند یکی از مسئولان نظام» نامیده شده، گفت:‌ «رسيدگی در خصوص افراد خانواده يک مسئول مستلزم شکايت شخص است و بين فرزندان و خود مسئولان تفاوت وجود دارد، در مورد فرزندان به واسطه قانون مسئوليتی بر عهده ما نيست، اما در خصوص مسئولان بارها تأکيد کرده‌ايم که اهانت جرم است.»



۱۷ سال زندان برای فرح واضحان، از معترضان به نتايج انتخابات


فرح واضحان، پس از لغو حکم اعدامش از سوی دادگاه به ۱۷ سال حبس تعزيری و تبعيد به زندان رجايی‌شهر کرج محکوم شد.
فرح واضحان، ۴۹ ساله، ۸ دی‌ماه ۱۳۸۸، دو روز پس از رويدادهای روز عاشورای تهران، در منزل خود همراه با همسرش علی معماری و دو فرزندش، يسنا و مهدی معماری بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوين و سلول‌ انفرادی منتقل شد.
خانواده فرح واضحان پس از يک ماه از زندان آزاد شدند اما وی بيش از ۴۰ روز در سلول‌های انفرادی ماند و سپس به بند زنان زندان اوين منتقل شد.
فرح واضحان که از بیماری رنج می‌برد، در ۱۸ شهریورماه امسال به دليل ناراحتی قلبی به بيرون از زندان اوین و بيمارستان مدرس تهران منتقل گرديد. او از ۱۶ آبان‌ماه امسال به همراه زنان زندانی سیاسی ديگر در زندان اوين به بند متادون این زندان انتقال يافت.
بند متادون محل نگهداری مجرمان خطرناک و معتادان به مواد مخدر است و زندانيان در طول روز کم‌تر از يک ساعت می‌توانند از هوای آزاد استفاده کنند.
استفاده از کتاب و کتاب‌خانه و حق استفاده از تلفن برای همه زندانيان اين بند امکان‌پذير نيست و آن‌ها تنها اجازه دارند به صورت کابينی خانواده خود را ملاقات کنند.
فرح واضحان ۱۳ مردادماه امسال در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب توسط قاضی صلواتی به اعدام محکوم شد.
  اتهامات وی شرکت در اعتراض‌های خیابانی و «محاربه از طریق همکاری با سازمان مجاهدین خلق» اعلام شد که وی در دادگاه این اتهامات را رد کرد.
حکم اعدام وی در دادگاه تجدید نظر تأیید و سپس در دی‌ماه ۱۳۸۹ در دیوان عالی کشور لغو و به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب فرستاده شد.
در رويدادهای پس از دهمين دوره انتخابات رياست جمهوری در ايران برخی از بازداشت‌شدگان که اعضای خانواده‌های آنان عضو سازمان مجاهدين خلق بودند به همکاری با اين سازمان متهم شدند.
علی صارمی، جعفر کاظمی و محمدعلی حاج‌آقايی، سه زندانی سياسی در ايران بودند که در سه ماه اخير به جرم همکاری با سازمان مجاهدين خلق، اعدام شدند. اعضای خانواده آن‌ها نيز با مجاهدين خلق در ارتباط بودند.
حميرا واضحان، خواهر فرح واضحان نيز از اعضای سازمان مجاهدين خلق است که در خارج از ايران زندگی می‌کند و به گفته خانواده او به همين خاطر اين زندانی سياسی به همکاری با اين سازمان متهم شده است.
فرح واضحان سال‌ها در خارج از ايران زندگی می‌کرد و به خاطر بيماری سرطان غدد لنفاوی فرزندش يسنا معماری به اين کشور بازگشته بود.
 



آمریکا و حمایت از جنبش اعتراضی مردم ایران


محسن کاکارش
پس از خیزش مردم در کشورهای عربی و اسلامی که منجر به تغییر و تحولات سیاسی در کشورهای مصر و تونس شد، شاهد موضعگیری‌های گوناگون ایالات متحد آمریکا در قبال این کشورها بودیم. برخی از کارشناسان سیاسی معتقدند علی‌رغم این‌که دامنه‌ی سرکوب مخالفان در لیبی و ایران گسترده‌تر بوده، اما تاکنون از سوی آمریکا موضعی مبنی بر تغییر سریع نظام‌های سیاسی در این دو کشور دیده نشده است.
  این درحالی است که آمریکا با دو کشور لیبی و ایران همواره اختلاف و نزاع سیاسی داشته است.
همچنین گفته می‌شود مواضع آمریکا برای تغییر نظام سیاسی در کشورهای تونس و مصر به مراتب صریح‌تر بوده است با وجود این‌که این کشورها جزو کشورهای دوست آمریکا در منطقه محسوب می‌شدند.
درباره‌ی اعتراض‌ها و تحولات سیاسی در کشورهای منطقه و مواضع آمریکا طی چند هفته‌ی اخیر با صلاح‌الدین مهتدی روشنفکر و سیاستمدار کرد گفت‌وگویی کرده‌ام.
  آقای مهتدی متولد سال ۱۹۳۸، فارغ‌التحصیل رشته‌ی حقوق در دانشگاه تهران، از موسسان اتحادیه‌ی دانشجویی کرد در سال ۱۹۵۹ و عضو «هیئت نمایندگی خلق کرد برای مذاکره با دولت مرکزی ایران» در سال ۱۹۷۹ بوده است.

موجی از اعتراض، کشورهای عربی را در برگرفته و در پی آن شاهد تحولات سیاسی در کشورهای مصر و تونس بودیم و تاکنون این اعتراض‌ها در کشورهای لیبی، یمن، الجزایر و ... همچنان ادامه دارد. ارزیابی شما از اعتراض‌های مردمی در این کشورها و تحولات اخیر چیست؟

آن‌چه در کشورهای عربی به‌خصوص در تونس و مصر اتفاق افتاد و به نتیجه رسید، و در لیبی، یمن و بحرین نیز در حال شکل‌گیری و اعتلاست، اعتراض‌هایی است که از صورت تظاهرات خیابانی خارج شده و شکل و محتوای قیام را به خود گرفته است. نخستین چیزی که در این زمینه می‌توان و باید گفت این است که این خیزش‌های مردمی در جهان عرب بسیار به تاخیر افتاده است. در واقع کودتاهای نظامی که بر خود نام انقلاب نهاده بودند و از کودتای افسران آزاد مصر در ماه ژوئیه‌ی سال ۱۹۵۲ شروع می‌شود و بعد تقریباً تمامی کشورهای عربی را در برگرفت- به استثنای کشو‌رهای حوزه‌ی خلیج فارس- راه را بر هر تظاهرات مسالمت‌آمیز یا هر نوع ابراز ارادهی آزادانه که مخالف با حکومت و حاکمیت باشد بست.
این انقلاب‌ها طبقه‌ی خرده بورژوازی این کشورها را به پشتیبانی از کودتای نظامی که انقلاب خوانده می‌شد، واداشت و در سال‌های نخست پایگاه مردمی برای این رژیم‌ها دست و پا کرد که مانند همه‌ی رژیم‌های کودتایی در عین تکیه به خرده بورژوازی داخلی تا سرحد جنایت و قساوت در برخورد با مردم خود پیش رفت. کشورهایی هم که در اثر مبارزات ملی و از کانال جنگ‌های پارتیزانی به قدرت رسیده بودند مانند الجزایر بعدها توسط فرماندهان ارتش آزادی‌بخش حکومت‌های نظامی تشکیل دادند. در خارج از جهان عرب نمونه‌ی بارز این سیستم رژیم جمهوری اسلامی ایران است که توده‌ی متعصب و فریب‌خورده‌ی اسلامی از یک سو و توپ، تانک، پلیس و زندان از سوی دیگر را وسیله‌ی مرعوب کردن آزادی‌خواهان و دمکراسی‌خواهان کشور بدل ساخت. از جمال عبدالناصر تا آیت‌الله خمینی ما شاهد این پروسه‌ی استحاله از یک رژیم انقلابی عوام‌گرا به یک رژیم سرکوبگر و ضد عامه هستیم. این بدان معناست که این پروسه به آخر خط رسیده است و چنان که گفتم بسیار نیز به تاخیر افتاده است.

برخی از کارشناسان معتقدند تحولات سیاسی در خاورمیانه تقریباً بدون حمایت کشورهای تاثیرگذار مانند آمریکا امکان‌پذیر نیست. نظر شما درباره‌ی این نکته چیست؟ آیا آمریکا در تحولات اخیر ایران نقش داشته است؟

شورش و خیزش‌های جهان عرب و اسلام مانند پدیده‌های مشابه خود در همه‌ی جهان از دل نارضایتی، فقر، تبعیض، خشونت، سرکوب و زندان زاده می‌شوند و بنابراین در وهله‌ی اول به خود و توده‌های میلیونی همفکران و هم موقعیت‌های داخل کشور خود متکی هستند. طبیعی هم هست که در این میان سایر کشورهای جهان نیز بخواهند از این نمد کلاهی بسازند و مصالح و منافع خود را در داخل این کشورها یا تحکیم و تقویت بکنند، یا حداقل از رسیدن هرگونه زیانی به این منافع و فروپاشی پایگاه‌های سیاسی، نظامی و اقتصادی خود جلوگیری کنند و با رژیم جدید برخاسته از خیزش مردمی از سر سازش و یا احیاناً از بست و بند درآیند. در مصر، آمریکا و در تونس آمریکا و فرانسه از بیشترین درجه‌ی نفوذ و پیوند اختلاط با سردمداران پیشین برخوردار بودند و به همین جهت امکان نفوذ و تاثیرگذاری بیشتری داشتند.
همانند رژیم سلطنتی در ایران که آمریکا برخلاف تئوری توطئه، عامل سقوط آن نبود ولی هنگامی که به این نتیجه رسید که نگهداری و بقای این رژیم علی‌رغم اراده‌ی مردم به پاخاسته هزینه‌ی سنگینی می‌طلبد و زیانش بر منافع می‌چربد و یک بار سنگین بردوش آمریکا و متحدانش تحمیل می‌کند آنگاه همراه متحدان غربی خود در گوادلوپ جمع شدند و تصمیم گرفتند از پشتیبانی رژیم دست بردارند. شاه و دستگاهش نیز که بیش از حد به سیاست‌های آمریکا و انگلیس وابسته بودند روحیه‌ی خود را باختند و دیگر یارای مقاومت نداشتند و کشور و سلطنت را به آقای خمینی سپردند. در مصر نیز حسنی مبارک و در تونس بن‌علی خود را از پشتیبانی مادی و معنوی متحدان و اربابان سابق خود محروم یافتند و در برابر اراده‌ی مردم تسلیم شدند. به این اعتبار می‌توان گفت آمریکا و متحدان غربی به شورش‌های مصر و تونس کمک کردند ولی هرگز نمی‌توان گفت که آن را به وجود آورند یا رهبری کردند.

مواضع آمریکا را در پیوند با کشورهای مصر، تونس، لیبی و ایران چگونه می‌بینید؟

آمریکا در شمال افریقا و خاورمیانه در رابطه با متحدان و مخالفان خود دو سیاست متفاوت را در پیش گرفته است. در کشورهای دوست خود- هنگامی که رهبران این کشورها را در رویارویی با مردم و در تنگنا یافت- ژست پشتیبانی از مردم و فشار بر رهبران را نشان می‌دهد تا در تحولات آینده سرش بی‌کلاه نماند. در عین حال نمی‌توان فراموش کرد که برقراری یک نظام دمکراسی لیبرال در این مناطق به نفع آمریکاست و راه را بر نفوذ بیشتر بنیادگرایان اسلامی یا ناسیونالیست‌های عرب متعصب ضد غربی و ضداسرائیلی می‌بندد.
  البته این موقعیت به نفع مردم این کشورها تمام می‌شود. منتهی آن‌چه جای شگفتی و نارضایتی ملل تابعه‌ی کشورهای متخاصم آمریکاست این است که در این کشورها مثلاً در لیبی، در سوریه و به ویژه در ایران، آمریکا نه در عمل و نه حتی در سخن و بیانات سیاسی اشاره‌ای به تغییر رژیم‌ها و فراری دادن رهبران نمی‌کند. حداکثر آن‌چه آمریکا بر زبان می‌آورد را چنین فرموله می‌کند: ما خواهان تغییر رژیم نیستیم، خواهان تغییر سیاست‌های آن هستیم. این موضع سازشکارانه و آشتی‌جویانه‌ی آمریکا و غرب، اپوزیسیون داخلی این کشورها را نسبت به جلب پشتیبانی کشورهای جهان نا امید کرده و همین امر باعث شده است که مثلاً سیاست و سخنان رهبران اپوزیسیون ایران در داخل کشور و در راس آنها رهبران جنبش سبز در رابطه با آمریکا تفاوت چندانی با سیاست و سخنان سران حاکمیت نداشته باشد. این امر نیز به نوبه‌ی خود سبب می‌شود جهان خارج را در پشتیبانی از جنبش‌های مردمی و رهبران این جنبش‌ها دو چندان دچار تردید سازد و این یک دور و تسلسل ناامیدکننده و بی‌حاصل است. نتیجه‌ی این سیاست از دو سو سبب شده است به جای تماس و گفت‌وگو با رهبران اپوزیسیون و مردان و زنان صاحب نفوذ و شناخته شده‌ی داخل کشور، هر ماجراجوی نوخاسته‌ای طرف صحبت و تقویت قرارگیرد و از راه مصاحبه‌های تلویزیونی هر خانم خانه‌داری جای رهبران مقتدر ملی را اشغال کند و نتیجه‌ی آن نیز دست خالی ماندن سیاستگذاران، رهبران مطبوعات و رسانه‌های بین‌المللی است. حقیقت این است که آمریکا نه به تمامی از حاکمیت کنونی دل کنده و نه به تمامی به آلترناتیو آینده دل بسته است. شاید سیر حوادث و پیشرفت و انکشاف حاصل از تحولات داخلی راه خروجی از این بن بست را عرضه کند.

به ایران اشاره کردید. به نظر شما آمریکا چه زمانی به طور آشکار از جنبش اعتراضی مردم ایران حمایت و پشتیبانی خواهد کرد؟

صدالبته آمریکا برای رسیدن به این نقطه چند نکته را در نظر خواهد داشت: نخست آن که باید رژیم ایران در اثر قیام مردمی چنان ضعیف و مستاصل شود که آمریکا دیگر به پایداری آن هیچ اطمینانی نداشته باشد و از عواقب انتقام‌جویی بی‌باکانه‌ی رژیم ایران هراسی به خود راه ندهد. دوم اینکه اپوزیسیون ایران، او را درباره‌ی روابط دوستانه و همکاری‌های آینده مطمئن سازد. در واقع به نظر می‌رسد که می‌خواهد بر اساس وجود یک اپوزیسیون مقتدر و متحد، نه تنها آمریکا، بلکه هیچ کشور خارجی از هرج‌ومرج بعد از فروپاشی رژیم نترسد و در کل کشورهای خارجی از روی کار آمدن اپوزیسیونی به غایت تندروتر و بنیادگراتر از رژیم کنونی بیم نداشته باشند و در مورد دست برداشتن از تهیه‌ی سلاح‌های اتمی جهان خارج مطمئن شوند. در چنین حالتی است که برای آمریکا و هر کشور خارجی دیگر می‌ارزد که برخورد با رژیم ایران را به امید دوستی آینده با مردم ایران بپذیرد.
از سویی دیگر، این حمایت اگر برای جنبش اعتراضی نیز مهم است باید یک دیپلماسی فعال، منطقی و ملی‌گرا را وجه همت خود قرار دهد و سرانجام باید تحولات جهان معاصر و سال‌های اخیر را در خاورمیانه و سایر دنیا خوب بشناسد و خود را با آن هماهنگ سازد.

آیا اتخاذ چنین سیاست‌هایی در قبال کشورهای عربی و اسلامی در سیاست خارجی آمریکا سابقه داشته است یا مختص به دوره‌ی باراک اوباماست؟

به طور طبیعی جمهوری‌خواهان در سیاست خارجی آمریکا قاطع‌تر و تاثیرگذارترند و سیاست دمکرات‌ها با تردیدها و تزلزل‌ها و بی‌تصمیمی‌های فراوان همراه بوده است. ماجرای گروگان‌گیری سفارت آمریکا و سیاست کارتر و حزب دمکراتش و رسوایی و حقارتی که از قبل این سیاست به آمریکا و حیثیت آمریکا لطمه زد هنوز در افکار عمومی زنده است و روی کار آمدن ریگان و سیاست‌های جهانی‌اش حتی در رابطه با فروپاشی اتحاد شوروی هنوز ضرب‌المثل است. در این دوره‌ی اخیر همین تشابه بین سیاست جرج بوش پسر و آقای اوباما به چشم می‌خورد. سیاست جرج بوش در رابطه با خاورمیانه‌ی جدید مبتنی بر فشاری بود از بالا و از ایالات متحده و اروپا بر کشورهای استبدادی و واپسگرای خاورمیانه برای دست برداشتن از دیکتاتوری درهم آمیخته‌ی ناسیونالیستی و اسلامگرای قرون وسطایی. جرج بوش در این سیاست توفیقی نیافت ولی درهم کوفتن قدرت طالبان در افغانستان و حکومت به غایت توحش‌گرای صدام حسین در عراق از نتایج این اندیشه و استراتژی بود. اوباما این سیاست را به سیاست آرام کردن اوضاع و استمالت مردم و ترغیب حکومتگران به اعطای دمکراسی بیشتر تبدیل کرد. خیزش‌های مردمی در تونس و مصر با این استراتژی جدید همخوانی دارد. اکنون نیز قیام مردم لیبی و کشتار بی‌رحمانه‌ی قذافی، اوباما را در برابر سئوال بغرنجی قرار داده است: آیا همچنان تونس و مصر می‌توان با نصایح و اندرزهای اخلاقی و فشارهای دیپلماسی این دیوانه‌ی زنجیری را در طرابلس به بند کشید؟ اگر قذافی به فشارهای سیاسی و اقتصادی و رسانه‌ای جهان بی‌اعتنایی کرد، آنگاه تنها ابرقدرت جهان برای خاتمه دادن به این کشتار چه خواهد کرد؟ آیا به اقدامات نظامی متوسل خواهد شد؟ اگر چنین کاری را پیشه کرد استدلالش برای مخالفت با جرج بوش و لشکرکشی به عراق چه خواهد بود؟ آزمایش سختی است برای اوباما!



خشونتِ مطلقۀ فقیه


اسد بودا (کابل، استاد جامعه‌شناسی ادبیات پوهنتون ابن‌سینا)
اسد بودا − هرچه زمان می‌گذرد، سیمای خشونت‌بار نظام سیاسی "ولایتِ فقیه" آشکارتر می‌گردد. یوتوپیای حکومتِ اسلامی‌ـشیعی که رؤیای بازگشت به سنترا در سر داشت، با مدرن‌ترین تکنیک‌های خشونت، مردم ایران‌ را به "جنبدگان محض" و "حیات برهنه"، فروکاسته است. تصمیم و دستورِ ولی فقیه حکم قانون را دارد، قانونی که از هیچ خشونتی ابا ندارد.
  هرچند برخی کوشش می‌کنند از خشونتِ این حکومت بکاهند، واقعیت آن است که حکومتِ جمهوری اسلامی بدون قربانی‌گیری از مردمِ ایران نمی‌تواند خودش را سرپا نگه‌دارد . نظام سیاسی ولایتِ فقیه، فقط اشتهایی سیری‌ناپذیر به حذف و ادغام مردم ندارد، خشونت‌گرانش را نیز می‌خورد. شاید بتوان گفت، نظامِ ولایتِ همان رستمِ فرزندکشی است که هر سهرابی را که زادۀ اوست، نابود می‌کند. اکنون آخرین بازماندگانش‌را می‌بلعد و می‌خورد.
  نخستین و شاید مهمترین قربانی آن آیت‌الله منتظری، تئوری‌پردازِ اصلی ولایت فقیه بود که در تهِ همان "چاهِ شغاد" جان داد که در راهِ مردمِ ایران کنده بود. آیت‌الله آذری قمی، یکی دیگر از نظریه‌پردازانِ این نظام، نیز قربانی ایده‌های ولایتِ فقیهی‌اش گردید و به غربت و انزوا کشانده شد. سید احمد خمینی، رازِدار آیت الله ‌خمینی و کسی‌که فتواها و سخن‌های ناگفته‌ی خمینی در بارۀ منتظری از زبان او پخش و نشر گردید، به طرز مشکوکی زندگی را وداع گفت.
  کارگزاران این حکومت نیز به سرنوشتِ نظریه‌پردازان آن گرفتار آمدند. اکبر گنجی و سعید حجاریان که از عوامل نظام خشونت بودند، خود موضوع خشونتِ نظام قرار گرفتند. گنجی به تبعیدیان غریبی پیوست که ولایتِ فقیه توانِ درونی‌سازی آنان‌را ندارد و حجاریان اکنون ملول و رنجور از خدمت به ولایت، رنج اسارت در زندان ولی فقیه را بر پیکر دردمندش می‌نالد.
  اکنون، نوبت خاتمی، کروبی، موسوی و رفسنجانی است که بی‌هیچ تردیدی هر کدامشان در توجیه و تطبیقِ نظام ولایتِ فقیه از هیچ تلاشی دریغ نورزیده‌اند. به سخنی دیگر، در حال حاضر، "اسلامِ زدنی"، بر تمامی قلمروهای زندگی ایرانیان سلطه پیدا کرده و طراحِ گفت‌وگوی تمدن‌ها و اسلامِ مدنی، پس از هشت‌سال فعالیت به حیثِ رییسِ جمهورِ اسلامی ایران، توان گفت‌وگو با همکارانش را هم ندارد.

کروبی و موسوی، رهبرانِ جنبشِ سبز به "حبسِ خانگی" محکوم شده‌اند. مجلسِ شورای اسلامی خواهان آن شده است که این "سرانِ فتنه" باید اعدام گردند. لویاتان فقهی حتی بر رفسنجانی "شاه‌کلید تاریخ حکومتِ فقهی" هم رحم نمی‌کند. درست همان‌گونه که آیت‌الله منتظری با تیغ تئوری خودش گردن زده شد، هاشمی رفسنجانی محکومِ حکمِ حاکمی است که خود در کمتر از ۲۴ساعت او را به مقامِ آیت‌اللهی رساند و ولایتِ مطلقه‌ی او را بر مردمِ ایران تحمیل کرد.
  من تاریخ‌نگار نیستم، بی‌تردید یک "تاریخ‌نگار" تیزبین می‌تواند رخدادهای خشونت‌بار تاریخی‌ای را که در دوران حکومتِ جمهوری اسلامی ایران رخ داده‌اند، برشمرده و تاریخی را تحت عنوان "تاریخ خشونتِ مطلقۀ فقیه" بنگارد. موارد کافی، از "میدانِ توبه" در چند قدمی زندانِ اوین، تا کشتارهای قومی و مذهبی در کردستان و بلوچستان و تبریز، از قتل‌های زنجیره‌ای تا مثله‌کردن در سلول‌های انفرادی، از کشتار بی‌رحمانۀ دانشجویان در "کوی دانشگاهِ تهران" تا قتل‌عام مهاجرینِ افغانی در "اردوگاهِ سفیدسنگ" و بی‌شمار موارد دیگر، وجود دارند که پیوند تام و تمام نظامِ جمهوری اسلامی ایران و "خشونتِ مطلق" را آشکار می‌سازند.
  تاریخ ولایتِ فقیه تاریخِ قساوتِ دینی است، تاریخی که در آن الاهیاتِ شیعی که پیش از آن نه الاهیاتِ حوزوی و در تملک چند تن فقیه، بلکه "تاریخِ جمعی"، "مناسکِ مردمی" و "بیانِ زخمی ستمدیدگان" بود، به "فتوای فقهی" و تکنیکِ سیاسی کنترل بدن‌ها تنزل پیدا کرد.

ضرورتِ تامل در بارۀ خشونتِ مطلقۀ فقیه

با گذشت بیش از سه دهه از عمرِ این حکومت، به جز تاریخ‌نگار که می‌تواند "شواهدِ تجربی" بر مطلق بودنِ خشونت اقامه کند، اکنون تأمل بر سرشتِ آن و در حقیقت کشف رمز و رازِ این خشونت مطلق، به‌ویژه برای روشنفکرانی که در حوزۀ تمدنی فارسی، ترکی- اسلامی "شاهد" و "ناظر" خشونت مطلق و بیش از حد این حکومت‌اند، ضروری به نظر می‌رسد. در بارۀ این خشونت باید تامل جدی صورت گیرد. برخوردِ ادبی- تغزلی کسانی چون عبدالکریمِ سروش با "خشونتِ مطلق فقیه" و برگردانِ خشونت‌ها به آه و نالۀ عارفانه بیش از آنکه ما را به راز و رمزِ این حکومت آگاه سازند، آنرا پنهان‌تر می‌سازد. در خواستِ آقای سروش از خامنۀ مبنی بر ترکِ "مسندِ ولایت"، آن هم صرفا به این دلیل که در "سخنرانی اخیرش تشبیهات تاریخی نا به‌جا به کار برده است"، همان قدر ساده‌لوحانه و فروکاست‌گرایانه است که تفسیرِ کسانی که بیدادگری‌های این حکومت‌ را به مذهب نسبت می‌دهند.
  همان‌گونه که سروش قربانی "انقلاب فرهنگی"‌اش است که اکنون یگانه دستاویز حکومتِ ایران برای سانسور و اختناق به شمار می‌رود، خامنه‌ای نیز اگر دست از خشونت بر کشد، به سرنوشت "فقهای ضد ولایت" و "اصحابِ فتنه" گرفتار خواهد شد. اصلاحات در درونِ ساختار نظامِ سیاسی‌ای که بر مبنای "برتری تام و تمامِ حاکم/ولی فقیه برنفسِ آدمیان" استوار است، صرفا یک رؤیا از جنسِ پندارهای شاعرانه در زبانِ فارسی و عارفانه در متافیزیکِ شیعی است که محمدخاتمی می‌تواند باور کند.
  اگر نه از سر "سیاست‌زدگی" بلکه از دید یک ناظر بی‌طرف به ماجرا بنگریم، همان‌گونه در دنیای تفکر، بر پای داشتنِ اندیشۀ تجربی و کثرت‌گرای پوپر بر مبنای متافیزیک وحدت‌گرای مولانا قرائت عقیمی است که تنها می‌تواند دل داغدار و خشونت‌کشیده‌ی آقای سروش و پیروانش را تسلی می‌دهد، دلخوش‌کردن به اصلاحات، همراه با پذیرشِ ولایتِ مطلقۀ فقیه، در هر حالت نوعیِ ساده انگاری سیاسی بود که محمدخاتمی و طرفدارانش، خواسته یا نا خواسته وقت و فرصت خویش را برسر آن گذاشتند. این تقلا‌ها از سر غفلت از این نکته صورت می‌گرفت که دریافتِ رمز و راز این حکومت و ارائۀ هرگونه راهِ حل برای بیرون‌رفت از دامگهِ آن، بدون توجه به "خشونتِ مطلق" که "جوهرِ اصلی" و "درون‌ماندگار" آن به شمار می‌رود، رخدادپذیر نیست.

ولی فقیه در مقام خدای ورای قانون

مطابق قانونِ جمهوری اسلامی ایران، ولی فقیه گرچه شخصیتی هم ارز امام معصوم ندارد، اما، مقامِ همارزِ امام معصوم را داراست. در فصل دوم این قانون بر «امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلامی» تاکید می‌گردد. همچنین آیت‌الله خمینی در بحث ازِ "شئون و اختیاراتِ ولی فقیه" برای ولی فقیه همان اختیاراتی را قائل است که پیامبر و ائمه در اداره جامعه داشتند. ولی فقیه دارای اختیاراتی پبامبر است و تصمیمِ ولی فقیه/حاکم، قانون/امر مقدسی است که مخالفت با آن، مخالفت باخدا و قرآن به شمار می‌رود. آن‌چه در این قانون، اما، نامشخص می‌ماند، پاسخ‌گویی شخص ولیِ فقیه در برابر قانون است. درست در این نقطۀ گنگ و نامشخص است که ولایت مطلقه جایگاه اصلی‌اش را که همان پرسش‌ناپذیری و مسئولیت‌ناپذیری در برابر مردم و قانون باشد، به عنوان «مولای آدمی و اولی بر نفوس مردم» در می‌یابد.
  اگر ولی فقیه پیامبر است و دستورش قانونِ الهی، در این صورت «سیاست نه به معنایِ کنشی حقیقتا انسانی»، بلکه به مثابه‌ای وضعیتِ استثنایی پدیدار می‌گردد که به قول آگامبن «در آن محتوایِ قانون به‌تمامی تعلیق می‌گردد، اما نفس وجود قانون یا زورِ آن برجای می‌ماند، وضعیتی که در آن فقط اقتدار و تصمیم حاکم می‌تواند مرز میانِ درون و بیرونِ قانون، دوست و دشمن، یا مهم‌تر از همه حیاتِ قانونیِ شهروند و حیاتِ برهنۀ انسان(حیات جسمانیِ صرف در مقام یک ارگانیسم زنده zoē) را ترسیم کند.» [۱]
هرچند برخی از روشنفکرانِ ایران، ازجمله یوسف اباذری، تاریخ "قدرتِ حاکم و حیاتِ برهنه" را تا زمانِ مغول‌ها دنبال می‌کنند و معتقد است که مردم ایران از زمان مغول‌ها تا کنون حیاتِ برهنه بوده‌اند، اما به نظر می‌رسد، از نظر تاریخی نخستین‌بار رگه‌های اعمال قدرت بر حیاتِ برهنه در دوران پهلوی شکل گرفت و در "دولتِ جمهوری اسلامی ایران"با کمکِ فقه به مثابه‌ تکنیکِ کنترلِ تن بود، که حاکمِ مطلقی که نه تنها حاکمِ ایران، بلکه حاکمِ نفسِ شهروندانِ ایرانی و آوارگانِ ساکن در ایران نیز هست، پدیدار و مرز حاکمیت و حیاتِ شهروندان به امرِ تمیزناپذیر بدل گردید.
  جابه‌جایی قدرتِ حاکم از "قلمرو/سرزمین/ایران" بر "تن شهروندان" و کاربردِ آن به صورت بی‌میانجی بر تن کسانی که "بیگانه"، "ضدانقلاب"، "مرتد"، "جاسوس"، "بی‌حجاب"، "ضد خطِ امام" و در حالِ حاضر "اصحابِ فتنه" و "مفسدین فی‌الارض" (تعابیری که در باره کروبی، خاتمی و موسوی به کار می‌روند) را می‌توان راز و رمزِ اصلی حکومت فقهی در ایران دانست.«ذوبِ در ولایت»، یعنی بدل‌کردن مردم ایران به حیاتِ برهنه و حذف و ادغامِ آنها در ساختار تصمیم ولی فقیه، حاکمی که بر اساسِ قانونِ بر مردم حکومت می‌کند، اما خود ورای قانون قرار دارد.
  ولی فقیه تصویر تام و تمام همان "خدای مطلق" است که از بندگانش اطاعت می‌خواهد، با این تفاوت که تاخیری در مجازات تا دنیای بعد از مرگ در کار نیست، پلیس و نیروهای امنیتی به عنوان "حافظِان قانونی خشونتِ مطلق" فرد متمرد در برابر تصمیمِ حاکم را به زندان و بازداشتگاه‌های خصوصی فرستاده و تصمیمِ حاکم را بر قلمرو تنِ اعمال می‌کند.

پلیس خشونتِ بی‌میانجی ولی فقیه

خشونت‌های انتخاباتِ اخیر و همچنین وضعیتِ حاکم بر اردوگاه‌های پناهندگی در ایران، نشانگرِ ادغامِ ولایتِ مطلقه فقیه، در خشونتِ مطلقۀ پلیس است. خطاست،اما، اگر پلیس را صرفا "کارگزارِ اداری اجرای قانون" بپنداریم و یا تصور شود میان حاکم و پلیس فاصله‌ای در کار است، «پلیس شاید همان مکانی باشد که در آن، قرابت و مبادله‌ی تقریبا برسازنده میانِ خشونت و قانون، که مشخصۀ سیمای شخصِ حاکم [ولی فقیه]است، عریان‌تر و عیان‌تر از هرجای دیگر نشان داده می‌شود.» [۲]
  درگیری محمدخاتمی و آیت‌الله خامنه‌ای بر سر "جامعۀ پلیسی" و "پلیسِ اجتماعی"، در سال‌هایِ اخیر ریاستِ جمهوریِ خاتمی و تاکید خامنه‌ای بر "جامعۀ پلیسی" نشان‌گرِ آن است که خامنه‌ای مدرن‌تر از خاتمی می‌اندیشد، زیرا پلیس، هرگز و در هیچ‌کجایِ عالم معرفِ سیمای جمع/مردم نیست، پلیس تنها معرفِ سیمایِ حاکم است و البته نیرویِ انتظامیِ جمهوریِ اسلامیِ ایران، تنها از طریق کاربرد خشونت مطلق است، که سیمای مطلقِ حاکم‌ را به نمایش می‌گذارند. خشونت مطلق اما، در شرایط خاص و فقط از طریق خلق استثناها کاربردپذیر می‌گردد. به سخنی دیگر، ولایتِ مطلقۀ فقیه فاقدِ خودارجاعی است و از طریقِ وضعیت‌هایِ اضطراری، بقای خودش ‌را تامین می‌کند.


اردوگاه‌های مهاجرین

برخورد تخیلی و صرفاً الاهیاتی، از نقد این حکومت ناتوان است. برای درک و نقدعینیِ این حکومت، باید استثناها را بررسی کرد. یکی از این استثناها که انضمامی‌ترین نقد حکومتِ اسلامی در ایران به شمار می‌رود، اردوگاه است. اگر اردوگاه را جایی بدانیم که «در آن مطلق‌ترین وضعیتِ غیرانسانی‌ایِ که تا کنون بر کره‌ی خاکی ظاهرگشته» [۳]، به عنوان «چارچوبِ و قانون/نوموسِ پنهانِ فضایِ سیاسی» پدیدار می‌گردد، ایجادِ اردوگاه‌های پناهندگی برای مسلمانان، سرشت خشونت‌بار حکومت جمهوریِ اسلامیِ ایران را درک‌پذیر و ما را به رمز و رازِ سیاستِ فقهی آگاه می‌سازد.
  مسلمانان مهاجر، نه تنها به عنوان "اتباع بیگانه" (چیزی که با نص صریح قرآن و متافیزیکِ اسلامی آشکارا در تناقض است) به اردوگاه‌ها فرستاده می‌شدند، بلکه بسی بیش از آن‌که در پندارما بگنجد قربانیِ خشونتِ مطلقِ و بیحد و حصر پلیس قرار می‌گرفتند. خشونتِ حاکم در اردوگاه‌‌های ایران ‌را تنها کسی می‌داند که با اردوگاه یگانه شود. از نقطه نظر تئوریک، بازگشایی اردوگاه‌ها در شرایط طبیعی و عادی رخدادناپذیر است، چراکه «اردوگاه زمانی گشوده می‌شود که وضعیتِ استثنا رفته‌رفته به قاعده بدل می‌گردد.» [۴]
  اردوگاه‌های پناهندگی، مصداقِ حقیقی وضعیتِ استثنایی است که در آن تصمیم حاکم بر گوشت و پوستِ کسانی که در مکانی بیرون از نظام قضایی عادی ویژۀ بیگانگان جای گرفته و در عین حال، خشونتِ قانونی در بالاترین حدش بر آن فرمان می‌راند، اعمال می‌گردد. به سخنی دیگر «اگر قدرتِ حاکم بر توانایی در تصمیم‌گیری در موردِ وضعیتِ استثنایی استوار است، اردوگاه نیز ساختاری است که در آن وضعیتِ استثنایی تحقق دایمی یافته» [۵] و خشونت به مطلق‌ترین حد خود رسیده است.
  خشونت‌های امنیتی- پلیسی در آخرین دور انتخابات و فضای سرشار از خشونتِ کنونی، اما، نشانگرِ آن است که تمامی قلمروِ حاکمیتِ ولی فقیه، اعم از دانشگاه‌ها، اداراتِ دولتی، فرهنگ‌سراها، رستوران‌ها و حتی پارک‌های عمومی و خیابان‌ها نیز به مکانِ استثنایی یا اردوگاه‌های پناهندگانِ بدل شده‌اند. آن خشونتِ مطلقه‌ای که ویژگی مهاجرین به شمار می‌رفت، تمامی ایران‌ را فراگرفته است و هر شهروند ایرانی به صورت بالقوه "بیگانه" است که موضوع اعمال بی‌میانجی قدرت ولی فقیه است.
  پیش از این اردوگاه‌های پناهندگی "زخمی در پیکر کل" بود، اکنون، اما، این زخم پیکر کل را نیز تسخیر کرده است. ایرانِ کنونی، برای جمهوری اسلامی، به کمپ بزرگی می‌ماند که مجموعه‌ای از بیگانگان را در خود جای داده است. لباس‌شخصی‌ها در فضاهای جمعی حضورِ دایمی دارند و در تمامی فضاهای خصوصی سرک می‌کشند، کارمندانِ اداری و حتی مسئولینِ دانشگاه‌ها در مقامِ همدستِ پلیس و نیروهای امنیتی در راستای تصمیمِ حاکم خشونت را به مطلق‌ترین حد آن رسانده است. شهروندان "حیات برهنه" و جسدهای بی‌جان هستند، به تعبیر احمدی‌نژاد "خس و خاشاک" که سیلابِ خشونتِ فقهی آنها را به سیاه‌چال‌ها و گودال‌ها می‌برد.

درونی‌سازی امر مازاد

خطاست اما اگر این خشونت بیش از حد در استراتژی احمدی‌نژاد و آیت‌الله خامنه‌ای فروکاسته شود. اردوگاه‌های پناهندگی در زمانِ آیت‌الله خمینی تاسیس گردیدند، منتظری در دوران حاکمیتِ رفسنجانی خانه‌نشین و حسینیه‌اش توسط طلابِ بسیجی تخریب گردید. کشتارهای زنجیره‌ای در دورانِ اصلاحاتِ سید محمد خاتمی رخ دادند.
  در پس تمام این رویدادها دست ولی فقیه حضور دارد و خشونت‌ها هرگز منحصر به یکی دو سال اخیر نبوده است. از نقطه نظر تئوریک، خشونتِ مطلق به یک "امرِ بیرونی برسازنده" متکی است، به واقعیتِ نمادین بیرون از قانون. جزئی یا عضوی تحت عناوین گوناگون باید به بیرون پرتاب شود. همان‌گونه که طرح بحث "شرک " در خارج از قلمروِ "الاهیات یکتاپرستی"، بی‌معناست، بحث ضد ولایت فقیه در خارج از پارادایم حکومتِ فقهی نیز معنایی را هم‌رسانی نمی‌کند.
  نفسِ قانون حاکمیتِ مطلق ولی فقیه، تخطی از آن را در پی دارد، زیرا این قانون با فرضِ تخطی و نه با ارجاع به حقانیتِ خویش، هستی می‌یابد. ضدولایتِ فقیه، تکنیک درونی‌سازی و حذفِ مخالفانِ این نظام از طریق "منع" است. منع تظاهراتِ مردم در ۲۵ بهمن، منعِ آزادی در گفتار و کردار، منع حضور منتظری در اجتماع، منعِ حضور آذری قمی در "مدرسه علمیه فیضیه"، منع نقد آزاد حکومت در دانشگاه‌ها و نهادهای فرهنگی، منعِ حضور زنان در اجتماع، منعِ روابط آزاد دختر و پسر و و اکنون حبس خانگی و منع ارتباط رهبرانِ جنبش سبز با مردم و جلوگیری از حضورِ آنان در تظاهراتِ ۲۵ بهمن و حتی منعِ هاشمی رفسنجانی رئیس مجمعِ تشخیصِ مصحلتِ نظام و رئیس شورای خبرگانِ رهبری، از ایراد خطبه در نمازجمعه.
  از نقطه نظر تئوریک، اعمالِ خشونت مطلق این حکومت، بر آن‌چیزی رخدادپذیر است که بتواند آنرا درونی کند. "اصحاب فتنه" و همچنین دستورِ تشکیلِ کمیته "بررسی افراد ضدانقلاب" به دنبال تظاهرات ۲۵بهمن از سوی رئیس مجلس کنونی، تلاش برای برساختنِ نوعی فضای بی‌مرز "برای درونی‌سازی امر مازاد یا سر ریز شده" از ولایت فقیه است.
  اکنون پیروانِ جنبشِ سبز جایگزینِ آوارگانِ ساکن در اردوگاه‌های پناهندگی شده و به عنوان "بیگانگان" (outsiders)، در "مجموعۀ مازاد و خارج از وضعیت" دسته‌بندی می‌گردند. این امر که با آمدنِ احمدی‌نژاد اردوگاه‌های پناهندگی موضوعیتش را از دست داد، تصادفی نیست، اکنون دوران "حبس/ منع اعظم" است و در واقع تمامی ایران به اردوگاه پناهندگی بدل شده که در آن امر مازاد از طریق حذف، در ولایت مطلقه ادغام می‌گردد. تاریخ ولایتِ فقیه، تاریخ مصادرۀ امر مازادی است که خود آنرا تولید کرده است.

ولایتِ فقیه، خشونتِ گذارناپذیر

اگر بپذیریم که دوران حاکمیتِ ولایت فقیه در ایران، دوران غریب و استثنایی است، در سطحِ تئوریک خشونتِ مطلق فقیه را می‌توان در چارچوبِ مفهومی کارلاشمت در "الاهیاتِ سیاسی" که در آن به منطقِ حاکمیت می‌پردازد، توضیح داد. اشمیت می‌گوید که «حاکم کسی است که درباره وضعیتِ اسثنایی تصمیم می‌گیرد» [۶] و بنابراین برای «خلقِ قانون، نیازی به قانون ندارد. » [۷] راز این امر که ولایت مطلقۀ فقیه تنها با نیروی ‌نگهدارندۀ خشونتِ مطلق دوام می‌آورد، آن است که فقط در وضعیتِ استثنایی می‌تواند خودش ‌را به حیث امام/خدا جابزند.
  آن وضعیتِ استثنایی دورانِ انقلاب و وضعیتِ استثنایی جنگِ هشت‌ساله با عراق در مقام "ساختار بنیادین حکومتِ مطلقۀ فقیه" در مرور زمان به قاعده بدل شد که تجلی عینی و انضمامیِ آن پیش از این اردوگاه‌های پناهندگی بود، اکنون اما تمامی ایران به نقطه عدمِ تمایزی بدل شده است که جایگاهِ افراد نه بر اساس قانون، بلکه براساس تصمیم شخصِ حاکم/ولی فقیه مشخص می‌گردد.

تصمیم ولیِ فقیه، اما، اما "امر ارتباطی" است و بنفسه و به‌خودی خود معنا ندارد. تنها در ارتباط با "حیاتِ مردم" است که این تصمیم معنا می‌یابد. بنابراین نوعی کاربرد بی‌میانجیِ قدرت بر بدنِ شهروندان نیز هست که پلیس و نیروهایِ امنیتی و به تعبیر آگامبن این"حیواناتِ دست‌پروده" که ولی فقیه را "خدا/پیامبر/ شعور مطلق" تشخیصِ کجی‌ها و انحراف‌ها در جامعۀ ایران می‌پندارند، تصمیمات او را با شکنجه‌های روحی و جسمانی، زندان و اعتراف‌گیری، تکفیر و اعدام، سرکوب و حبس و سنگ‌سار، عملیاتی می‌سازند.
  وظیفه‌ی نظامِ اداری و دستگاه بوروکراتیکِ ایران، نه چون و چرا در برابر تصمیمِ ولی فقیه، و نه ترمیم شکاف‌های سیاسی و اجتماعی، بلکه عملیاتی‌سازیِ خواستِ انتزاعی او، به احکام انضمامی‌ای است که بر "تن شهروندانِ ایرانی" و دیگر کسانی که در قلمروِ این حکومت به‌سر می‌برند، کاربردپذیر باشند.
آن‌چه، اما، ولایتِ مطلقه را به خشونت مطلقه بدل می‌کند آن است که از نظر قانونی، ولی فقیه همواره توانِ خشونتش‌ را با خود دارد، حتی در آن لحظه که همراه خانواده‌اش غذا می‌خورد، با خشوع و خضوع نماز می‌خواند، در مراسم عزاداری امام حسین اشک می‌ریزد، در پارکِ جمشیدیه مشغول اسب‌سواری است و یا با هم‌پیاله‌ای‌هایش کیف قلیان و شعر و ادب ‌را تجربه می‌کند. خشونت مطلق به صورت امر بالقوه در حکومت مطلقه فرض شده است و نظامِ سیاسی ولایتِ فقیه با مصرف این خزانۀ همواره ناتمام و مدام بالقوه به حیاتش ادامه می‌دهد.
  اگر در چارچوبِ تئوریک این بحث وفادار باشیم می‌توان گفت که با توجه به اختیاراتِ ولی فقیه خشونت امر بالقوه و رخدادپذیر، اما گذار از آن رخدادناپذیر و غیرعملی است. گذار از بالقوگی، بالقوه بودنِ امر مطلق را نقض می‌کند و چنان‌که آگامبن می‌گوید: «اگر بناست بالقوگی انسجامِ خاص خودش‌را دارا باشد و همواره بلافاصله در دلِ فعلیت یا کنش گم نگردد، ضروری است که بالقوگی قادر به عدم گذرکردن به فعلیت باشد.» [۸] به سخنی دیگر، بالقوگی نه به عنوانِ رخدادپذیری منطقی ناب، بلکه به عنوان آن بالقوگی‌ای وجود دارد، که «نمی‌تواند به فعلیت گذر کند». [۹]
  در حوزۀ امر بالقوه هیچ ناممکنی وجود ندارد، زیرا هستیِ ناممکن در دایرۀ امر بالقوه، از آن‌جا که آن ‌را به "امر ممتنع" بدل می‌کند، هم از نظر منطقی و هم از نظر عملی محال است. بنابراین ولایت مطلقۀ فقیه از یک‌سو در دایرۀ حاکمیتِ خودش، که همان توان مطلق خشونت است از هیچ خشونتی ابا نمی‌ورزد، از سوی دیگر در مقام عمل توان گذار از خشونت را ندارد. ولی فقیه در بالقوگیِ مدام خشونت خود را از قانون تعلیق می‌کند و سر پا نگه می‌دارد، تا به تحقق خویش به مثابۀ حاکمِ مطلق دست‌یابد. پی‌آیند حکومت مطلقۀ فقیه بر مردم ایران همان است که شاهدیم: خشونتِ مطلق، که "نوموس" یا به سخنی دیگر، قرآنِ سیاست در ایرانِ امروز است.

پانویس‌ها:

[۱] قانون و خشونت: گزیده مقالات جورجو آگامبن، کارل اشمیت، والتر بنیامین و...، گزینش، ترجمه و ویرایش، مراد فرهادپور، امیدمهرگان، نجفی صالحی، تهران انتشارات گام نو، ۱۳۸، ص ۱۰.
[۲] وسایل بی‌هدف، جورجیو آگامبن، ترجمه امید مهرگان و صالح نجفی، تهران، انتشارات گام نو، ۱۳۷۸، ص ۱۰۶.
[۳] همان.
[۴] همان، ص ۴۶
[۵] همان.
[۶]
Carl Schmitt, Political Theology, four chapters on the concept of sovereignty, translated by Georg Schwab, The MIT press, 1985, p 5
[۷] قانون و خشونت، ص ۵۰.
[۸] قانون و خشونت ص ۸۱.
[۹] همان، ص ۸۱.



آسیه امینی
بالاخره بعد از چند روز چانه زنی پذیرفتیم زندان‌‌ همان حصر است یا به عبارتی حصر خانگی معنایش زندان است و زندان، الزاما خانه امن! نیست و خانه امن جایی است که به آن پناه می‌برند نه اینکه به زور کسی به آنجا برده شود و البته بالاخره روز گذشته عده‌ای به صراحت گفتند که از نظر علم حقوق و منطق و عقل و تجربه، وقتی کسی را به زور به جایی ببرند و حصرش کنند و کسی هم نداند آنجا کجاست، نام دیگرش در محاوره ما مردم، نه فقط بازداشت، که آدم‌ربایی است. حالا اینکه چرا این همه با خودمان تعارف داشته‌ایم و از به کار بردن واژه زندان برای چهار رهبر نمادین جنبش سبز پرهیز داشتیم، بماند!
اما نگرانی‌ها با دانستن اینکه خانم‌ها کروبی و رهنورد و آقایان موسوی و کروبی از حصر خانگی به حشمتیه نامی/جایی/زندانی برده شده‌اند یا جای دیگر، فرقی در اصل ماجرای زندانی شدن آن‌ها ندارد. این نگرانی وقتی بیشتر می‌شود که مکان نگهداری آن‌ها نامعلوم باشد و خبرگزاری فارس و سخنگوی قوه قضائیه اصرار داشته باشد آن‌ها هم‌چنان در خانه‌هایشان هستند اما شب‌ها چراغ خانه‌شان را روشن نمی‌کنند!
نگرانی وقتی بیشتر می‌شود که این قایم موشک بازی نام زندان‌های نا‌آشنایی را رو می‌کند که تازه معلوم نیست این چهار نفر به کدام یک از آن‌ها برده شده‌اند؟ اینکه به ویژه زهرا رهنورد و فاطمه کروبی در معرض چه تهدیدهایی به خاطر زن بودنشان قرار دارند. این نگرانی ربطی به استقامت و باور آن‌ها در پایداری در راهی که برگزیده‌اند ندارد. اما هنوز برای ما هر زن زندانی، زهرا کاظمی، یک تجربه تهدیدآمیز جدی است. بنابراین حق داریم که نگران باشیم آیا خانم‌ها رهنورد و کروبی با ه‌مند؟ آیا مردان غریبه این دو زن زندانی را محصور کرده‌اند؟
اما گاهی پاتکی که از جانب خودمان به خودمان می‌رسد چنان باور نکردنی است که باید با خودمان تکرار کنیم «حتما اشتباه شده است» وگرنه نمی‌شود که در حالی که جنبش سبز را نام دختری آزاده به نام ندا به جهان معرفی کرد، و نمی‌شود در حالی که نیمی از بدنه این جنبش زنانی بوده‌اند که جان را به کف دست‌هایشان گرفتند و روزهای شنبه پرچم دادخواهی فرزندان قربانی شده میهن را در پارک لاله به اهتزاز درآوردند، و نمی‌شود به خاطر بهاره‌ها و نسرین‌ها و نرگس‌ها و ژیلا‌ها و… و نمی‌شود به ده‌ها دلیل دیگر «به طور سهوی» بیانیه اخیر شورای هماهنگی راه سبز امید، روز سه شنبه ۱۷ اسفند مصادف با روز جهانی زن را از تقویم سه شنبه‌های اعتراض حذف کند.
نه، نمی‌شود! حتما اشتباهی رخ داده است. نمی‌شود که با وجود فراخوان برخی از فعالان، مبنی بر اعتراض در سه سه شنبه تا آخر سال که یکی تولد میر حسین موسوی بوده و دومی روزجهانی زن و سومی چهارشنبه سوری، سایت نوروز با انتشار فراخوان دیگری به صورت کاملا سهوی دومین سه‌شنبه از قلم بیندازد.
امیدوارم نوشتن این یادداشت به این پاسخ تکراری منجر نشود که الان وقت این حرف‌ها نیست! چون من به شخصه نمی‌دانم کی باید چنین حرفی را گفت و نوشت.
بسیاری از فعالان جنبش زنان همواره براین باور بوده‌اند که پیوند جنبش زنان با مسائل سیاسی، این جنبش اجتماعی برآمده از نابرابری زن و مرد را آسیب پذیر می‌کند. چون تجربه نشان داده است که حضور ما زنان برای نمایش اقتدار احزاب و گروه‌های سیاسی بسیار مناسب و موثر است. اما این پرداخت هزینه همواره یک‌سویه و یک‌طرفه بوده است. حضور زنان آنجا که به رای و اراده سیاسی است، مهم است و با شکوه و… اما به محض اینکه حرف از حقوق زنان می‌شود و به ویژه قرار است که زن را با هویت زنانه‌اش بپذیریم، نه صرفا همسر و مادر بودن، اینجاست که گویا مرزبندی‌ها عیان می‌شود.
اما واقعیت این است که زنان را کسی با دعوت به خیابان نیاورده است. امسال نیز هم‌چنان زنان برای برابری و آزادی راه خود را خواهند پیمود هم‌چنان‌که در تمام این سال‌هایی که فعالان سیاسی به چانه‌زنی در قدرت مشغول بودند، زنان برای نمایش مبارزه‌شان برای کسب حق برابر در خیابان‌های نا‌امن تهران فریاد زدند و هزینه دادند.
امسال اتفاقا ما زنان برای سر دادن فریاد اعتراض انگیزه قوی‌تری داریم. به خاطر دوستان‌مان، به خاطر زنانی که در زندانند، به خاطر زنانی که کشته شدند، به خاطر زنانی که آغوش گشودند تا خیابان از تیزی خشونت، فرش خون نشود و به خاطر زهرا رهنورد و فاطمه کروبی که سودای ریاست جمهوری هم نداشتند اما هم‌پای همسران‌شان هزینه داده‌اند.
منبع: رادیو زمانه



سحام نیوز:  مجمع نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی در محکومیت زندانی کردن رهبران جنبش سبز ملت ایران و استمداد از ملت برای اعتراض، بیانیه‌ای صادر کرد.
متن این بیانیه به شرح زیر می‌باشد:
بسم الله الرحمن الرحیم
مردم شریف ایران
جنبش سبز، بعنوان جنبشی مدنی و حقوق محور، پس از کودتای انتخاباتی خردادماه سال گذشته با اراده شما کلید خورد. عاملان کودتا ، در پاسخ به اعتراض مسالمت آمیز میلیونها نفر که با شعار”رای من کجاست”؟ به خیابان آمده بودند آنها را به گلوله بستند، و دهها نفر را به شهادت رساندند. هزاران نفر از معترضین را بازداشت و زندانی کردند، هزاران نفر را از کار اخراج و باعث مهاجرت ناخواسته بسیاری از کشور شدند. با تمام این جنایات، باز به دلیل سوء مدیریت و سیاستهای غلط داخلی و ماجراجویی های بین المللی شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور را در بحران بی سابقه ای قرار دادند، بحرانهایی که زمینه ساز بیکاری گسترده کارگران زحمتکش کشور را فراهم آورده و بسیاری از آنها را از دریافت حقوق ناچیزشان برای ماهها محروم کرده است. اعمال محدودیت های گسترده علیه همه اقوام ایرانی و بویژه اقلیت های قومی و مذهبی ماحصل دیگر دولت کودتایی بوده است که می تواند ضربات جبران ناپذیری بر تمامیت ارضی و امنیت ملی کشور وارد کند.
در چنین شرایطی،آقایان میر حسین موسوی، و مهدی کروبی روسای سابق دولت و مجلس که هر دو از نامزدهای ریاست جمهوری سال گذشته بودند، به رغم تحمل فشارهای بسیار زیاد هیچگاه نسبت به اینهمه ظلمی که توسط حاکمیت بر مردم انجام شد، سکوت اختیار نکرده و همراه با مردم بویژه جوانان و زنان دلاور به اعتراض خود ادامه دادند. در طول یکسال گذشته محدودیتهای شدیدی بر آنها اعمال شد، از جمله قطع ارتباط آنها با مشاوران و دوستانشان، ممانعت از حضور انها در مراسم عمومی و اهانت و تبلیغ غیر واقع از صدا و سیما و منابر مساجد و نماز جمعه ها و در این اواخر عربده کشی نمایندگان مجلس فرمایشی و نهایتا زندانی نمودن این عزیزان ، بگونه ای که حتی فرزندان ایشان نیز اطلاعی از محل نگهداری و وضعیت سلامتی انها ندارند و شکایت خود را از ظلم روا رفته بر والدین خود به خدا و مراجع دینی برده اند.
کودتاگران، همانطوری که آرا مردم را جابجا و به سرکوب اعتراضات مردمی ادامه داده اند ، با زندانی کردن دکتر زهرا رهنورد ، فاطمه کروبی، مهدی کروبی و میر حسین موسوی گام دیگری درتکمیل نقض اصول قانون اساسی و قوانین آیین دادرسی ای که تمکین به آنها را ملت از حاکمیت مطالبه میکند ، برداشتند.
مردم عزیزایران!
از آنجاکه نقض قانون اساسی توسط کودتاگران انجام شده، که هم اکنون حاکمیت را نیز غصب کرده اند، ما نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی، نقطه اتکایی، جز شما ملت بزرگ نداریم ، و یکبار دیگر شکایت به شما می آوریم و از شما عزیزان می خواهیم که در قبال بازداشت رهبران شجاع، صادق و دلسوز جنبش سبزساکت ننشینید و در این راه پرتلاطم فرزندان خود را تنها نگذارید.
ما این بیانیه رادر حالی خطاب به شما می نویسیم که دبیرکل مجمع نمایندگان ادوارمجلس شورای اسلامی آقای دکتر یدا… اسلامی نماینده بافت در مجلس سوم ، آقای احمد حکیمی پور نماینده زنجان در مجلس چهارم و خانم امانی نماینده ارومیه در مجالس پنجم و ششم بازداشت و زندانی شده اند و به جمع تعداد دیگری از نمایندگان سابق زندانی آقایان دکتر سلیمانی ، مهندس محسن صفایی فراهانی، و دکتر محسن میردامادی پیوسته اند.
ما خواستار اعمال حاکمیت قانون وآزادی تمامی زندانیان سیاسی از جمله رهبران جنبش سبزهستیم که گناهی جز اعتراض به ظلم روا رفته بر رای مردم ندارند. تنها اعتراض این عزیزان که بهترین لحظات عمرشان را در زندان تحت شرایط بسیار سخت و گاهی همراه با شکنجه می گذرانند، چیزی نیست جز اعتراض به سیاستهای ویرانگر حاکمیت. لذا از شما مردم عزیز ایران دعوت می کنیم در این روزهای منتهی به سال نو، به هر شیوه ای که می توانید اعتراض خود را به حاکمیت نشان دهید و اجازه ندهید حکومت در تعدی به حقوق شما و رهبران جنبش سبز و نمایندگانتان بیش از این جسارت به خرج دهد.
مجمع نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی
12/12/1389





سازمان گزارشگران بدون مرز از مقامات ایران خواسته است تا محل بازداشت میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همسران آن ها را به فوریت و رسماً اعلام کند.
این سازمان از شورای حقوق بشر سازمان ملل خواسته است تا در اجلاس آینده خود در ماه مارس سال ۲۰۱۱، ایران را به دلیل نقض فاحش حقوق بشر محکوم و گزارشگر ویژه ای را برای بررسی و گزارش وضعیت حقوق بشر در ایران تعیین کند.
این سازمان مدافع روزنامه نگاران خاطرنشان کرده است در حالی که تعدادی از روشنفکران تبعیدی از سوی نهادهای امنیتی تهدید شده‌اند و میرحسین موسوی، صاحب امتیاز روزنامه توقیف شده کلمه سبز و همسرش زهرا رهنورد، روشنفکر و نویسنده و مهدی کروبی، صاحب امتیاز روزنامه توقیف شده اعتماد ملی و همسرش فاطمه کروبی فعال مدنی از روز ۵ اسفند بازداشت و به محل نامعلومی منتقل شده‌اند.
سازمان گزارشگران بدون مرز روز سه شنبه (۱ اسفند) با انتشار بیانیه ای به اصل ۳۲ قانون اساسی ایران اشاره کرده و نوشته است: «موضوع اتهام با ذکر دلایل باید به متهم ابلاغ و تفهیم شود… و حداکثر ظرف مدت بیست و چهار ساعت پرونده مقدماتی به مراجع صالحه قضایی ارسال و مقدمات محاکمه در اسرع وقت فراهم گردد».
از سویی دیگر سازمان گزارشگران بدون مرز در این بیانیه می نویسد «افراد ناشناس» با ارسال پیامک، نامه الکترونیک و یا تماس های تلفنی به روشنفکران مقیم خارج از کشور و خبرنگاران در تبعید و با مضامینی همچون «به اقدام علیه نظام جمهوری اسلامی پایان دهید! عذاب عظیم در انتظار شماست» و نیز «این آخرین اخطار است و برای این  کارها هزینه سنگینی خواهید پرداخت» تهدید شده اند.
این نهاد مدافع حقوق نویسندگان و خبرنگاران از گردآوری و ثبت موارد تهدید، اخطار، تلفن های ناشناس و یا تماس مستقیم بازجویان و ماموران وزارت اطلاعات با روزنامه نگاران و روشنفکران داخل و خارج از کشور، در طی یک سال گذشته خبر داده است.
این سازمان خاطرنشان کرده است برخی از روشنفکران و روزنامه نگاران در تبعید، مقیم کشورهای اروپایی تحت حفاظت پلیس قرار دارند.
سازمان گزارشگران بدون مرز در پایان این بیانیه تاکید کرده است بازداشت های خودسرانه و مخفی نگاه داشتن محل بازداشت زندانیان سیاسی نقض قوانین بین المللی است و این روش «مصداق ناپدید کردن اجباری است که از سوی مسئولان حکومت ایران معمولاً مورد استفاده قرار می گیرد».




صدور کیفرخواست چهار نفر از متهمان حوادث انتحاری اخیر

خبرگزاری هرانا - دادستان سيستان و بلوچستان از صدور كيفر خواست چهار نفر از متهمان حوادث انتحاری اخير در استان سيستان و بلوچستان خبر داد.
مرزيه در حاشيه همايش دادستان‌هاي عمومي، انقلاب و نظامي سراسر كشور در گفت‌وگو با خبرنگار ايلنا از صدور كيفر خواست چهار نفر از متهمان حوادث انتحاری اخير در استان سيستان و بلوچستان خبر داد و گفت: "پرونده اين افراد براي رسيدگي‌هاي بعدي به دادگاه ارسال شده است."
وي توضيحات بيشتر در مورد روند رسيدگي به اين پرونده و اتهامات اين افراد را به آينده موكول كرد و گفت: "انشاالله پس از تعيين تكليف قطعي پرونده، درخصوص آن اطلاع رساني خواهد شد."



سوئد در اعتراض به بازداشت موسوی و کروبی سفیر ایران را فراخواند

خبرگزاری هرانا - وزارت خارجه سوئد روز چهارشنبه از احضار سفیر جمهوری اسلامی در استکهلم برای اعتراض به بازداشت میرحسین موسوی و مهدی کروبی، رهبران مخالفان در ایران، خبر داد.
"سوِن کولبرگ"، سخنگوی وزارت خارجه سوئد روز چهارشنبه به خبرگزاری فرانسه گفت که رسول اسلامی، سفیر ایران، در این ارتباط فراخوانده شده و با فرانک بلفراگه، معاون وزیر خارجه سوئد دیدار کرده‌است.
به گزارش رادیو فردا، آقای کولبرگ گفت: "سفیر ایران در جریان دیدار با معاون وزیر خارجه، پاسخ‌های رضایت‌بخشی ارائه نکرد، بنابر این سوئد این موضوع را از نزدیک دنبال خواهد کرد."
فرانک بلفراگه، خود پس از ملاقات با سفیر ایران به خبرگزاری سوئدی "تی‌تی" گفت: "ما نسبت به تحولات اوضاع حقوق بشر در ایران بسیار نگرانیم."
اعضای خانواده موسوی و کروبی می‌گویند که این دو رهبر مخالفان به همراه همسرانشان بازداشت شده و به زندان حشمتیه در تهران منتقل شده‌اند. عباس جعفری‌ دولت‌آبادی، دادستان تهران، با دروغ خواندن این مطلب، می‌گوید که آنها هم‌چنان در خانه‌های خود به سر می‌برند.
محمدتقی کروبی، فرزند مهدی کروبی، روز سه‌شنبه در وب‌سایت خود نوشت که "در باب بازداشت پدر و مادرم که متأسفانه و به اشتباه در ۲۰ روز گذشته از واژه حصر خانگی استفاده می‌شد باید بگویم که آنان در بازداشت به سر می‌برند نه حصر. از وضعیت آنان هیچ خبری در دست نیست و خدا می‌داند در چه وضعیتی هستند."




انتقاد وزیر امورخارجۀ فرانسه از دیکتاتوری و عدم رعایت حقوق بشر در ایران

خبرگزاری هرانا - آلن ژوپه، وزیرجدید امورخارجۀ فرانسه، دیروز (سه شنبه) در گفتگوئی با شبکۀ اول تلویزیون فرانسه، یکی از شبکه های خصوصی در این کشور، از جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک رژیم دیکتاتوری یاد کرد و ابراز امیدواری نمود که این رژیم به سوی دموکراسی تحول پیدا کند.
به گزارش رادیو فرانسه، آلن ژوپه گفت در ایران یک رژیم استبدادی (دیکتاتوری) بر سر کار است و فرانسه آرزو دارد که این رژیم به سوی دموکراسی و احترام به حقوق بشر حرکت کند.
وزیر امورخارجۀ فرانسه این سخنان را در پاسخ به پرسش های خبرنگاران در مورد تظاهرات تهران و وضعیت نامعلوم مهدی کروبی و میر حسین موسوی، دو رهبر جنبش موسوم به "جنبش سبز"، عنوان کرد.



ده تن از زندانیان سیاسی رجایی شهر دست به اعتصاب غذا می زنند

در اعتراض به عدم رسیدگی پزشکی به وضعیت محسن دکمه چی

خبرگزاری هرانا – ده تن از زندانیان سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر کرج با نوشتن بیانیه‌ای در اعتراض به عدم رسیدگی پزشکی به یک زندانی سیاسی مبتلا به سرطان در روزهای ۱۲ و ۱۳ اسفند ماه دست به اعتصاب غذا خواهند زد.
متن این بیانیه که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است به شرح زیر است:
یکی از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر کرج طبق تشخیص پزشک قانونی به تازگی به سرطان پاندراس از نوع بدخیم آن مبتلا شده است.
وی در تاریخ ۵/۱۱/۸۹ به بیمارستان مدرس تهران جهت شیمی درمانی منتقل شد و پزشکان متخصص طی نامه‌ای از دادستان خواستار باز کردن دستبند و پا بند وی شدند زیرا عمل شیمی درمانی با دست و پای زنجیر شده آن مشکل آفرین و غیر ممکن بوده و همسر آقای دکمه چی پس از پیگیری در ملاقات با آقای دولت آبادی با پاسخ منفی و تند و اهانت آمیز وی روبرو گردید.
از آنجایی که آقای محسن دکمه چی با خطر مرگ مواجه بوده و عدم مداخله فوری پزشکان موجب تسریع و پیشرفت سرطان خواهد شد. لذا ما امضا کنندگان این بیانیه با تفکرات مختلف و فارق از مرزبندی‌های فکری و ایدئولوژیک ضمن محکوم کردن این عمل نامتعارف و غیر انسانی خواستار صدور هر چه سریع‌تر مرخصی استعلاجی جهت بستری شدن در بیمارستان و شروع مراحل شیمی درمانی می‌باشیم، در صورت بی‌توجه‌ای و تعلل مسئولان مربوطه و عدم اعطای مرخصی در روزهای ۱۲ و ۱۳ اسفند ماه اعتصاب غذا خواهیم کرد.

اسامی به ترتیب حروف الفبا

۱- جعفر اقدامی

۲- رسول بداقی

۳- بهروز جاوید تهرانی

۴- خالد حردانی

۵- عیسی سحرخیز

۶- رضا شریفی بوکانی

۷- کیوان صمیمی بهبهانی

۸- حشمت الله طبرزدی

۹- علی عجمی

۱۰- میثاق یزادن‌نژاد



صدور قرار بازداشت موقت برای یک درویش گنابادی

خبرگزاری هرانا - دادگاه انقلاب بروجرد با صدور قرار بازداشت موقت برای یک درویش گنابادی به اتهام توهین به رهبری و تبلیغ علیه نظام، به بررسی پرونده ۱۸۹ تن از دراویشی که پیش‌تر برای آن‌ها احضاریه صادر کرده و مورد بازجویی قرار داده، می‌پردازد.
به گزارش وبسایت مجذوبان نور، حبیب پیریایی در حالی روانه زندان بروجرد شده است که در آبان ماه سال ۱۳۸۶، در مقابل تعرض نیروهای دولتی به حسینیه دراویش گنابادی آن شهرستان، دست به اعتراض زده که باعث مجروح شدن وی نیز شده است.
یادآور می‌شود حسینیه دراویش طریقت نعمت‌اللهی گنابادی شهرستان بروجرد در آبان ۱۳۸۶، توسط نیروهای امنیتی و انتظامی تخریب شد، اما دراویش گنابادی که از آسیب‌دیدگان و مصدومان این حادثه بودند، در دادگاه آن شهرستان متهم شناخته شدند.
پس از گذشت سه سال از این رخ‌داد دادگاه انقلاب بروجرد در اقدامی، ۱۸۹ درویش گنابادی را به نهادهای امنیتی و اطلاعاتی فراخواند تا در ۱۴ اسفند ماه جاری به دادگاه مراجعه کنند.
لازم به توضیح است که این دادگاه قرار بود اوایل آبانماه سال جاری برگزار شود اما به دلایلی نامعلوم به تعویق افتاد‌.



آماده‌باش کامل ناجا در چهارشنبهٔ آخر سال

خبرگزاری هرانا - معاون اجتماعی ناجا با اعلام آمادگی کامل نیروی انتظامی در مراسم چهارشنبه آخر سال افزود: "مردم در چهارشنبه آخرسال از مواد محترقه استاندارد استفاده کنند."
به گزارش ایسنا، بهمن کارگر هم چنین گفت: "متخلفان و مجرمانی که در چهارشنبه آخرسال بازداشت شوند، تا پایان تعطیلات نوروز آزاد نخواهند شد."
وی در حاشیهٔ چهاردهمین همایش معاونان اجتماعی فرماندهان انتظامی استان‌ها سراسر کشور درباره تمهیدات پلیس برای چهارشنبه‌ آخر‌سال اظهار کرد: "با توجه به تجاربی که در سال‌های گذشته داشتیم و آموزش‌های که در سطح مدارس و دانشگاه‌ها صورت گرفته است، چهارشنبه‌آخرسال هر سال بهتر از سال گذشته برگزار می‌شود."


سه نفر در زندان عادل آباد شیراز به دار آویخته شدند

خبرگزاری هرانا - ۳ نفر در زندان عادل آباد شیراز که پیشتر با صدور دادنامه‌هایی از سوی شعب دوم و چهارم و ششم دادگاه انقلاب شیراز اعدام محکوم شده بودند، به دار آویخته شدند.
روابط عمومی دادگستری استان فارس، هویت این افراد را که به اتهام جرایم مربوط به مواد مخدر اعدام شده‌اند، "الف-ع"، "ح-ر"، "ص-ک-گ" عنوان کرده است.
این گزارش مدعی ست که "الف-ع" به صورت مسلحانه به قاچاق مواد مخدر دست زده بوده است.
گفتنی است احکام این سه نفر پس از تأیید دیوانعالی کشور و دادستان کل کشور به اجرا در آمده است.