۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

مهمترین خبرهای روز یکشنبه بخش دوّم تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

اصل ماجرا!
پیرامون نامه ی فرخ نگهدار به ولی فقیه

بهزاد کریمی


اخبار روز: 

ابتدا یک یادآوری
انتشار نوشته حاضر تا این لحظه به تعویق افتاد، زیرا در این محظور اخلاقی بودم که آیا منصفانه و اخلاقی است که در شرایط اعتراض و تعرض سیاسی این چنین سنگین به فرخ، من نیز او را مورد نقد قرار دهم؟ حاصل تامل هایم اما در نهایت این شد که آنرا منتشر کنم. زیرا هم بیان حقیقت خود عین اخلاق است و هم درانبوهه اظهار نظرها هنوزهم جای آن نکته سیاسی در نقد سخنان او که به نظر من مهمتر از هر چیز است ، دیده نمی شود و یا دستکم من آنرا در اندازه لازم نمی یابم. با این همه، این نوشته را مقدمتاً و ناگزیر با تاکید بر سه نکته زیرهمراه می کنم:
- با هر نقد فرخ که از آن بوی حذف فکربه مشام آید می باید مخالفت کرد. همه ما می دانیم که روش حذف فکری معمولاً مقدمه حذف فیزیکی است و این، عین استبداد است. به جنجال آفرینی ها تن نباید داد، حتی اگرمحتوی و نوع بیان فکر از سوی فرخ در پدید آمدن این فضا نقش آفرین باشد. جامعه ایران، ازدوره سلطه افشا و تخریب دیر وقتی است که عبور کرده و اکنون در دوره نقد سازنده به سر می برد.  
- با توجه به اینکه نقد فرخ از جبهه های سیاسی متفاوت و با اهداف و یا اغراض مختلف صورت می گیرد، از متحد شدن بر سر نقد او باید هشیارانه پرهیز کرد تا مبادا که دام خصومت پهن شود. به باور من، تنها بر نقد ها یی می باید ایستاد که دغدغه سیاست ورزی از نوع دمکراتیک و آزادیخواهانه را دارند، اگرچه می توان حتی از دل مغرضانه ترین نقدها و نیز انتقادهای صورت گرفته از موضع ضد دمکراتیک و غیر دمکراتیک، باز برخی نکات درست را بر گرفت.
- فرخ در درون سازمان ما است، او شناخته شده ترین چهره از جمع ما در صحنه سیاسی کشور است و در دهه ۱٣۵۷-۶۷ تاثیر گذارترین شخص در سازمان ما بوده است ، اما او نه سخنگوی سازمان است و نه در زمره سیاست سازان سال های اخیر آن. او از نظر مواضع سیاسی، طی بیش از دو دهه و به ویژه در این ده سال اخیر عموما در موضع اپوزیسیون سیاست های سازمان قرار داشته و از سیاست های اعلام شده سازمان در برابر حکومت مدام فاصله بیشتری گرفته است. پس، این یک جعل است از سوی همه آنانی که اصرار دارند تا سیاست فدائیان خلق ایران (اکثریت)، همان سیاست فرخ نگهدار جلوه کند.
   
نقد از کدام زاویه؟
نامه فرخ به خامنه ایی را از زوایای متفاوت می توان به نقد نشست. مثلاً از این زاویه که او در ادامه راهی که تاکنون رفته و همچنان می رود، منطقاً به همین جا می رسید که رسیده است واکنون دیگر آشکارا بر آن شده تا به عنوان دل نگران مصالح جمهوری اسلامی و دلسوز آینده خامنه ایی ولی فقیه، زبان به نصیحت وی بگشاید. و یا از این منظر که چرا او صریح تر از هر زمان، جایگاه خود در جغرافیای سیاسی کشور را عملاً و مضموناً از جنس هم دردی با نظام ترسیم می کند و به راس نظام ولایی پیامی می دهد از آن نوع که در شخصیت اپوزیسیونی حکومت فقهی نمی گنجد. و نگرانی های اش هم اساساً متوجه و معطوف است به فعل و انفعالات در سرزمین پوزیسیون و بس.آری، این نامه را می توان ازاین جهات و نیززوایای متفاوت و متنوع دیگربه بررسی نشست و پیرامون آن به فراوانی سخن گفت. به گمان من اما، جنبش دمکراتیک ایران کمابیش به این نکات آگاهی دارد و هم از اینرو در کلیت خود، از کمبود شناخت در این زمینه رنج نمی برد. پس، مهمترین زاویه در حرف وسخن اخیر فرخ را همانا در پیامی باید جست که او از طریق این نامه سیاسی - و به سخن دیگر با این موضع گیری سیاسی - به گیرندگان پیام سیاسی اش در داخل و خارج کشور و در درون و حاشیه حکومت می دهد و بین آنان پخش می کند. این پیام که، سبز در کدامین راستای عملی می باید جهت گیری کند و چه نوع ازهم پیوندی های سیاسی را برگزیند تا که به ساحل عافیت برسد!
نامه، اگر چه شکل حرف سرگشاده خطاب به خامنه ایی را دارد، اما اساساً اعلام تایید رویکرد هاشمی رفسنجانی در جلب محبت خامنه ایی است، که تشویق ضمنی خاتمی است به همآوایی با رفسنجانی در جهت نزدیک شدن به خامنه ای، و بالاخره هشدار پوشیده به موسوی و کروبی که مبادا رهرو تیز پای راه دوری گزینی ازخامنه ای شوند! توصیه عملی پیام دهنده به این دو چهره شاخص سبز، در پرده اینست که به تساهل و تسامح بیش از اینها احتیاج است و نیز آگاهی بیش از پیش شان به این واقعیت که تنها راه نجات از درون نظام می گذرد و نیز طریقی مگر طریقت تامین توافق در بالای نظام علیه دار و دسته احمدی نژاد! به باور من، نکته اساسی در نامه فرخ، از نقطه نظر کنش و واکنش های سیاسی جاری در کشور همین است و نه آن جهاتی که اگرچه به جای خود مطرح هستند و در خور توجه، ولی اهمیت عملی چندانی در کشاکش های سیاسی کنونی ندارند. از جایگاه جنبش سرکوب شده ولی شکست ناخورده سبز – جنبشی که در اعماق جامعه ریشه می دواند و هر چه بیشتر هویت تحول طلبی به خود می گیرد - و برای هر کوشنده سیاسی دمکرات که مسئولانه دغدغه سمت و سوی این جنبش را دارد، نکته بسیارمهم آنست که بداند آیا جوهر پیشنهاد فرخ در تحلیل نهایی و در عمل در خدمت سبز قرار می گیرد یا علیه آن از آب در می آید؟ و این نکته از آنجا اهمیت دوچندان می یابد که فرخ از موضع سبز است که نامه اش را می آغازد و نیز اینکه، "سبز" نامه او به نکات درست و نادرست آراسته است. و همین دو واقعیت است که امر تشخیص اصل ماجرا از طریق کارشناسی و کالبد شناسی سیاسی را پیش می کشد و ناگزیر می سازد.

اصرار درتکرار و تایید رویکرد رفسنجانی
فرخ در این نامه به خامنه ایی می گوید که بیا و حساب ات را از جریان "جناح دولتی" جدا کن و اجازه نفرما که دور و بری هایت از تو آریامهر بسازند. و همه ما می دانیم که ابتکار دعوت به این فاصله گیری و مرزکشی و تلاش های فراوان بی نتیجه در این راه، به لحاظ سابقه تاریخی از آن آقای خاتمی و اصلاح طلبان دو خردادی در دوره اصلاحات هشت ساله است و به لحاظ تاثیر عملی بر صحنه سیاسی کنونی، همان پیشنهاد مکرر ولی ابتر هاشمی رفسنجانی است در طول دوره پس از کودتای انتخاباتی بیست و دو خرداد! یعنی، حرف تازه ایی نیست پیشنهاد فرخ، تازگی موضوع فقط تایید این تاکتیک ناکارا و زمین خورده رفسنجانی و اعلام زنده باد سیاست و مشی موهوم او در امروزه روز است توسط فرخ. او خردورزی های خاتمی را هم در همین راستا می ستاید. او اما در اصل، نگران قطع امید روز افزون آقایان میرحسین موسوی و کروبی نسبت به حل مسایل با رهبری نظام است و تعمیق روند عدم تمکین آنان به ولی فقیه. او در این نامه اش با تحقیر و خشمی بیش از همیشه و عریان تر از هر زمان، از "براندازی" صحبت می کند و مصداق آنرا نیز عملاً همه آنانی جلوه می دهد که رویکردی متفاوت با وی نسبت به جنبش سبز دارند. او به جای پایداری بر امر دعوت جامعه دمکراتیک کشور از آقایان موسوی و کروبی به پایمردی باز هم بیشتر در برابر منویات ولی فقیه و اتکاء هر چه فزونترشان بر مردمی که صرفاً خواهان حق طبیعی و ساده انتخابات آزاد هستند؛ به عوض هشدارهای مکرربه خاتمی که مبادا دچار وسوسه محافظه کاری ها و اعتدال های نا لازم و زیان بار شود و از این دو نفر فاصله بگیرد؛ و به جای اتخاذ آن نوع از تدبیراندیشی های سیاسی برای آنکه محافظه کاری های هاشمی رفسنجانی و استعداد بالای او در سازش با خامنه ای دستکم خنثی بماند، دارد از آنسوی شیپور می دمد! او عملاً در کار انتقال ثقل جنبش سبز از این سو (جامعه مدنی) به آنسو (درون نظام) است. اوعملاً در پی شکل دهی کانون توافق زیر رهبری خامنه ای ولی فقیه برای نجات نظام بر آمده است، البته به این شرط و امید که خامنه ای "انشاء الله" سر عقل آید!

خدمت به جنبش سبز؟
خدمت به جنبش سبز آن نیست که با محدود و محصور کردن شرایط زیست حرکت مردمی به فعل و انفعالات درون و بالای نظام، عملاً آن را زیر دستار سیاه خامنه ای بکشیم و سبزینه گی اش را که از مردم دارد پژمرده کنیم؛ در آنست که اصلاح طلبان برخاسته از دل جمهوری اسلامی را تا آنجا که ممکن است به تکیه بیشتر و هم پیوندی فزونتر با بدنه سبز فرا بخوانیم تا که آنها در راستای تحول طلبی فرا برویند و از مقررات ولایی فراتر روند. این خدمت به جنبش سبز نیست که مبارزه سیاسی مدنی و مسالمت آمیز مردمی علیه حکومت ولایی را در مقوله فقط اصلاح طلبی به بند بکشیم، اصلاح طلبی را در التزام به حکومت مستحیل کنیم، و سیاست ورزی متکی بر نیرو و جنبش را برابر سازش با راس حکومت جا بیندازیم؛ خدمت به جنبش سبز آنست که همه تلاش را متوجه گسترده ترین همکاری ها و هم اندیشی ها سازیم بین همه راه اندازان، برپادارندگان، پشتیبانان و نیز همراهان آن با هر میزان از آمادگی که برای همراهی دارند. جنبش سبز، نمی تواند در دالان های تاریک سازش در بالا راه رستگاری بیابد، در چنین لابیرنت هایی فقط اوهام است که به طعمه نشسته اند! من فردا را نمی دانم، اما می بینم که در حال حاضر خدمت به جنبش سبز از جمله در این آخرین بیانیه میرحسین موسوی است که به اصالت و صراحت معنی می یابد. بیانیه ایی که در آن، کانون های دروغ و زور به روشنی آدرس می یابند و مردم به ایستادگی دعوت می شوند. تردیدی نیست که اگر توافق مدنظر فرخ در بالای نظام شکل بگیرد، در کوتاه مدت نوعی از ثبات برای جمهوری اسلامی تامین خواهد شد و مثلاً در انتخابات دوره بعد قوه مجریه در جمهوری اسلامی از دارو دسته احمدی نژاد به جریان دیگری از"اصولگرایان" واگذار خواهد گردید. اما می پرسم که آیا این بوده است هدف جنبش سبز؟ و آیا براستی فهم این نکته بدیهی که توافق با ولی فقیه جلاد جنبش سبز، تنها به بهای تهی کردن این جنبش از مضمون دمکراتیک و ترقیخواهانه اش است که امکان عملی می یابد، خیلی دشوار است؟ و بدینترتیب، آیا هنوز هم مشکل می نماید پاسخ به این پرسش که: تلاش برای شکل دهی چنین توافقی با ولی فقیه جا خوش کرده در تخت سلطنت فقاهتی و ولایی، خدمت به جنبش سبز است یا که مسخ و نابودی آن؟

و حرف من با کمک گیری از یک خاطره!
زمانی بود حول و حوش سال های منجر به دوم خرداد سال ۱٣۷۶ که رفسنجانی برای پیش برد سیاست نئولیبرالیستی اش، تعدیل هایی را درعرصه توسعه سیاسی وفرهنگی لازم دید و در پیش گرفت و به همین خاطر هم با مقاومت افراطیون محافظه کار به رهبری پنهان همین خامنه ای مواجه شد. یادم می آید که فرخ در آن موقع دست بکار نوشتن نامه ای شد خطاب به رفسنجانی به امید انتقال او از پایگاه حکومت ولایی به لیبرالیسم سیاسی و اگر اشتباه نکنم با عنوان "آقای رفسنجانی، تصمیم بگیر!" مجید عبدالرحیم پورهم در واکنش به این نوشته، در بیان حرف دل و بحث مشترک بسیاری از ما در همین زمینه فرخ را مخاطب قرار داد با این مضمون که: "آقای نگهدار! این شمایید که باید تصمیم بگیرید!".
و اکنون باید به فرخ گفت که: دوست گرامی! این شمایید که دارید چنین شتابناک تصمیم خود را نهایی می کنید و آنرا اعلام می دارید، وگرنه خامنه ای با تصریح اینکه بلوک ائتلافی او از چه جنسی است نه تنها تصمیم اش را در همان نماز جمعه بعد ۲۲ خرداد سال کودتای انتخاباتی خاطر نشان کرد، بلکه از همان بیست سال پیش و برای قرار گرفتن اش در موضع فراقانون و استبداد محض بود که تصمیم خود را گرفت و به اجرا هم گذاشت. تصمیمی که البته و واقعاً لازمه و بایسته مقام ولایت فقیه و برخاسته از الزامات اعمال آنست! آری این شخص ولی فقیه بود که بارگاه راه انداخت و دربار ساخت و در همه جا شحنه گماشت، و نه اینکه اطرافیانش او را برای راه انداختن بساط استبداد اغوا کردند.این خود او بود که به وظیفه ولایت فقیهی اش عمل کرد و دستگاه ولایت فقیه را چون اختاپوسی بال و پر داد تا بر هر نهاد و ارگان و در هر عرصه و زمینه در کشور فرمانروایی کند. و دقیقاً شخص علی خامنه ای بود که چنین کرد، زیرا ولی فقیه نمی توانسته و نمی تواند بر بستر چالش های ناگزیر، و در برابر انتخاب های سیاسی که جامعه تحول طلب، تجدد خواه، خواستار آزادی، دمکراسی، توسعه وعدالت به ناگزیر پیش پای هر جریان و فرد سیاسی می نهد، از تصمیم گیری باز بماند. این تصمیم هم چیزی نبوده و نیست جز مقاومت سرکوبگرایانه و حذف مداوم در برابر گرایش جامعه به آزادی و دمکراسی. تکوین جمهوری اسلامی به نقطه کنونی ائتلاف بلوک حاکم، درآمیزی الزامی هر چه بیشتر نهاد ولی فقیه طی زمان با حلقه سرکوب امنیتی- اطلاعاتی- نظامی و لومپنیسم سیاسی دولتمدار، و شکل گیری آریامهری فقاهتی نه یک روند تصادفی و گزینشی و ناشی از نیات فرد خامنه ای که فرجام محتوم و منطقی اعمال استبداد دینی بر جامعه معاصر ایران است. و با این تفاصیل، آیا گفتن اینکه این اطرافیان هستند که او را آریامهر می کنند، ولو اینکه عناصری از حقیقت هم در این حکم موجود باشد، وهم محض نیست؟ و درست در شرایطی که گروه گسترده ایی از دینداران دینمدار بر پایه تجربه بس سنگین و بسیار تلخ شان دارند در زندان ها، مهاجرت و در پهنای سیاست کشور به گفتمانی می پیوندند که از جمله بر پایه این استنتاج استوار است که نشان می دهد ساختار ولایت فقیه اصولاً و عملاً نمی تواند که به استبداد نینجامد، آیا پیشنهاد برای جمع آمدن زیر رهبری ولی فقیه عین نقض عقل سلیم نخواهد بود؟ و حالا که بر بستر همان بیداری، گفتمان دمکراسی در کشور مدام نیروهای تازه نفسی را زیر بال خود می گیرد، براستی دعوت از خامنه ای ولی فقیه برای آنکه تغییر پایگاه دهد و به دعوت فرخ بر "اصالت" متکی شود تا که رهبر و ولی فقیه معقولی برای همه نظام باشد، چه جای توجیهی دارد؟ تازه اگر هم پذیرفته شود که قصد، استفاده از تاکتیک نصیحت است در خدمت منزوی کردن رهبری مستبد - که البته چنین نیست – باید گفت که نصیحت هم وقت خود دارد! نصیحت کسی که به موقع نصایح خویشاوندانش را نشنیده و با بی اعتنایی و دهن کجی به مردم، و با توسل و تمسک به حبس و زجر و کشتار آزادیخواهان و خواستاران حق طبیعی رای آزاد، این چنین خود را به سمبل نفرت ملی بدل کرده است، آیا نتیجه ایی خواهد داشت جز انزوای نصیحت کننده؟ چنین کسی را مردم ولو که از آزادی، دمکراسی و عدالت هم حرف بزند و دلخواسته اش واقعا همین ها باشد مصلح نمی یابند، اگر به شراکت در جرم اش متهم نکنند. و نمی دانم که آیا فرخ تا به انتهای راهی که می رود خوب و دقیق اندیشیده است یا نه؟
من فقط این را دریافته ام که فهم تصمیم خامنه ای در اعمال استبداد ولایی اصلاً دشوار نیست، ولی آنچه که متاسفانه بسیار دشوار شده و دارد تا مرز یاس پیش می رود خود امید به تغییر در تصمیم گیری های سیاسی فرخ در قبال حکومت ولایی است. بین امید فرخ به تغییر رفتار خامنه ای و ناامیدی ما از تغییر روش و منش سیاسی او، متاسفانه نسبت معکوسی برقرار شده است، البته فقط و فقط به تقصیر خود او وفقط و فقط هم بر خلاف آرزوهای رفیقانه ما. دیر وقتی است که بین سیاست های سازمان ما با رویکردهای سیاسی فرخ و بویژه آنچه که او در این اواخر در شکل بسیار افراطی و صریح عنوان کرده است؛ قرابت رنگ با خته است و این، اوست که در برائت عملی از سیاست و مواضع رسمی سازمان ما متاسفانه این چنین سیماآفرینی می کند. مواضع سازمان ما تنها با امضاء ارگان های دارای حق امضاء است که اعتبار می یابند.




ولایت فقیه مشکل اصلی است

نقد نظر خاتمی

امیر ممبینی

گویا می‌رویم تا در کنار ولی‌فقیه حکومت به یک ولی‌فقیه اصلاحات نیز مجهز شویم. از این رو، آنهایی که مهم‌ترین انتقاد‌شان به آقای خامنه‌ای جانبداری وی از یک جناح است شادند از این که آقای خاتمی کار مانور میان جناح‌ها را تا حد مبهم کردن مواضع پیشین خود گسترش داده است. پس از شکست‌های سنگین رفسنجانی، آقای خاتمی هر چه می‌گذرد بیشتر برای ایفای چنین نقشی آماده می‌شود. در واقع ایشان خود را در محدوده‌ی همان نصایح بسیار محتاطانه‌ای بازتعریف می‌کنند که خطاب به آقای خامنه‌ای بیان می‌دارند. به بیان دیگر، میدان حرکت خود را در حد همان میدانی که آقای خامنه‌ای را به بازکردن آن تشویق میکنند محدود می‌کند. منفی‌ترین نکته در این حرکت این است که آقای خاتمی ضمن استفاده‌ی سخاوتمندانه از واژه‌های آزادی و دموکراسی اغلب این خواست بزرگ مردم آگاه را آنقدر بی‌خاصیت می‌کند که در حوصله‌ی دیکتاتور‌ها هم بگنجد. آقای خاتمی و دیگر هم‌اندیشان ایشان می‌توانند نظر خود را داشته باشند و از جمله به شکلی از اینگونه برای خواست‌های خود مبارزه کنند. من به تلاش ایشان احترام میگذارم. اما تلاش برای مسلط کرن این روش‌ها به جنبش نمی‌تواند با نقد و انتقاد مخالفان این روش‌ها مواجه نشود. بیگمان دیالوگ با آقای خامنه‌ای سیار مهم است. اما دو نوع دیالوگ متفاوت وجود دارد. یکی از طریق این دیالوگ میکوشد مسایل و مشکلات این کشور را با روشنی طرح کند و همزمان ظرفیت طرح این مسایل را در آن بالا گسترش دهد. یکی دیگر سعی میکند مسایل و مشکلات را طوری طرح کند که رأس حکومت هیچگونه عنصر غیر خودی در آن کشف نکند. روش دوم عملا به مبهم کردن خواست‌ها و در مقابل تمکین به دیکتاتوری نزدیک میشود.

در «کلمه» آمده است که:
«حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمد خاتمی در دیدار با جمعی از اساتید دانشگاهی و اعضاء جامعه پزشکی به تبیین راه‌کارهایی برای برون‌رفت از وضعیت فعلی و دمیده شدن روح امید و نشاط در جامعه پرداخت.»

متن سخنان را می‌خوانیم:
«در این مدت موجی از دستگیری‌ها به‌خصوص جوان‌ها به بهانه‌های مختلف بوده است که بعضی‌ها با وثیقه آزاد شدند بعضی‌ها هنوز گرفتارند؛ دلهره و اضطراب برای خانواده‌ها زیاد است.
آنهایی را هم که می‌شناسیم بچه‌های خوب و سالم هستند حالا ممکن است گاهی اعتراضی هم داشته‌اند ولی واقعا درخور این نیست که با جوانان ما این‌طور رفتار شود.»
اصل حرف خوب و انسانی است. خاتمی مهربان است. اما، منظور از خوب و سالم چیست؟ و چرا با این اصطلاحات عجیب؟ چه کسی میتواند خود را بالاتر از عیسی مسیح قرار دهد و حکم کند که کی خوب وسالم است و کی نه؟ چرا و به چه دلیل با این واژه‌ها بین افرادی که به ناحق اسیر هستند تمایز قایل می‌شوند؟ آیا منظور این است که به آنهایی که خوب تشخیص داده می‌شوند ارفاق شود؟ در این صورت این پارتی‌بازی است نه دموکراسی. دموکراسی می‌گوید که همه در برابر قانون مساوی هستند. وقتی حرف از قانون است تفکیک افراد به خوب و بد به معنی نفی حقوق است.

میگویند:
بچه‌های خوب و سالمی هستند. «حالا ممکن است گاهی اعتراضی هم داشته باشند»
بچه؟ اگر به ادبیات سیاسی آقای احمدی‌نژاد ایراد گرفته‌می‌شود چرا دیگر آقایان و خانم‌ها کاربرد زبان سیاسی جدی را در پیش نمی‌گیرند؟ «بچه‌های خوب و سالم» مناسب کودکان کودکستان است و نه مبارزان آزادی‌خواه دربند. آقای خاتمی که رئیس جمهور این کشور 70 میلیونی بوده‌اند و مدعی فرهنگ‌مداری هستند باید انتظارات سطح بالاتری را برآورده‌کنند. چرا اعتراض بازداشت شدگان این همه رقیق و بی‌خاصیت می‌شود؟ ممکن است گاهی اعتراضی هم داشته باشند. آیا می‌خواهند به آقای خامنه‌ای بگویند که اینان در چارچوب منافع نظام گاه یک شیطنتی هم می کنند و به این شکل برای آنان تقاضای عفو کنند؟ اگر خامنه‌ای این همه ترسناک است چرا احمدی‌نژاد و مشاعی حرف خودشان را صریح میگویند؟ آقای مشاعی گاهی با صراحت خود ظرفیت حکومت را برای شنیدن حرف‌های تازه بالا برده است و من به این کار احترام میگذارم.

می‌گویند:
«هنر رهبران بزرگ این است که زمان خود را درک می‌کنند؛ مقتضیات را می‌فه‌مند و جهات اصلی را تشخیص می‌دهند و جامعه را تشجیع و بیدار می‌کنند و آن را به حرکت در می‌آورند و حرکت سریع‌تر به سرانجام می‌رسد.»
آیا آقای خاتمی این رهنمود را در برابر خودشان هم قرار می‌دهند؟ اگر آری، باید بدانیم چگونه می‌توان از درک زمان خود به ضرورت نظام ولایت‌فقیه و حاکمیت سیاسی دین و دموکراسی دینی رسید؟ چگونه از مقتضیات دوران میتوان به لزوم تکرار مکرر واژه‌های دشمنانه در مورد قدرت‌هایی چون آمریکا رسید؟ یا میتوان هم به منطق وفادار بود و هم به این نتیجه رسید که مقتضیات زمان ایرانیان را از دموکراسی رایج در جهان محروم میکند و آلترناتیو نظام ولایتی را جلو آنها می‌گذارد؟ این اقتضای زمان است یا اقتضای ایدئولوژیک آقایان خامنه‌ای و خاتمی؟

میگویند:
«تدبیر حکم می‌کند منتقدان و معترضان معتقد به اصل نظام تقویت شوند. اگر تدبیر وجود داشت باید این گروه تقویت می‌شد تا نیروهایی که به هر حال اعتراض و انتقادی دارند دور این‌ها جمع شوند به عنوان کسانی که از اصل نظام و انقلاب و اسلام دفاع می‌کنند. باید شخصیت‌های باسابقه ولو معترض سرمایه‌ای به حساب بیایند که پیرامون آنان بخش عظیمی از نیروهای جوان جامعه که به هر حال اعتراضی هم دارند جمع شوند و در کنار اصل نظام و انقلاب و راه امام بمانند.»
واژه‌ی تدبیر در اینجا معادل واژه‌ی تاکتیک است و در انتخاب آن تبحر سیاسی بکار رفته است. از ولی فقیه خواسته میشود که از افراد استخواندار منتقد و معتقد به نظام استفاده‌ی ابزاری شود و از آنها به عنوان وسیله منحرف کردن مسیر طبیعی تکامل خواست‌های مردم استفاده شود. می‌خواهند به خاطر حفظ نظام مبتنی بر ولایت این منتقدان خودی را مورد استفاده قرار دهند. مشکل آقای خاتمی و اکثر پرورده‌شدگان حکومت جمهوری اسلامی این است که غیر خودی را در هر حال خطرناک میدانند. حقوق غیر خودی یک صدقه یا گدایی یا در بهترین حالت رحم و مروت است.
آقای خاتمی! انسان بزرگوار! جهان در ایران حل نخواهد شد، ایران در جهان حل خواهد شد!

میگویند:
«امام به شکسته شدن قلم‌ها و دربند بودن آزادیخواهان معترض بود. همه شخصیت امام راحل دینی بود و همواره از دین و ارزش‌های دینی دفاع می‌کردند و البته همه رهبران دینی هم چنین هستند و چنین می‌گویند ولی آنچه سبب نهضت شد این بود که امام به نیازهای واقعی انسان و مقتضای زمان توجه داشتند و ایشان اعتراض داشتند که در آن رژیم زندان‌ها پر از آزادی‌خواهان است، قلم‌ها شکسته می‌شود، کشور ما وابسته به بیگانه است، اقتصاد کشور وضعش خراب است، عدالت در جامعه نیست، فساد و فحشا هست، مردم باید حاکم باشند و حکومت ندارند، از اینکه دیکتاتوری در جامعه است و این‌ها باید تغییر کند و این همه را از موضع دین می‌فرمودند؛ دینی که امام می‌گفت دینی بود که با آزادی و حاکمیت مردم بر سرنوشتشان سازگار بود و جانشین نظام موجود را جمهوری اسلامی می‌دانستند.»

و دیگر این که:
«جمهوری اسلامی که امام مطرح کردند و مردم به آن رای دادند طوری بود که غیرمسلمان هم احساس می‌کرد در درون نظام جمهوری اسلامی حرمت دارد حقش رعایت می‌شود با عدالت با او رفتار می‌شود به همین جهت در انقلاب ما فقط مسلمان و شیعه نبودند که در صحنه آمدند همه مردم آمدند و گفتند جمهوری اسلامی می‌خواهیم. این هدف انقلاب ما بود و بحمدالله این جمهوریت مستقر شد و همه باید از آن دفاع کنیم.»
آیا واقعأ امام و حکومت ایشان این بود؟ قلم‌هایی که توسط امام شکسته شد، جان‌هایی که توسط امام گرفته شد، سرکوبی که توسط امام سازمان‌داده شد، هرج و مرجی که توسط امام به ارکان جامعه تحمیل شد، این همه را چگونه می‌شود نادیده گرفت و یا واژگون دید. این حرف‌ها حقیقت نیست. همین آقای خامنه‌ای هم به قم رفت و نزد منتظری نگرانی خود را از آن سرکوب‌ها و کشتار‌ها بیان کرد. آقای خامنه‌ای وقتی که در زندان بود و هم در دوران جمهوری اسلامی چهره‌ای نوتر از آقای خمینی بود و هست. خمینی غیر مسلمان را کافر و نجس اعلام کرد و در ردیف بول و غایت قرار داد. این یعنی خشن‌ترین شکل ممکن نقض دموکراسی و توهین به غیر مسلمان. خامنه‌ای با صراحت اعلام کرد که نجاست پیراوان ادیان ابراهیمی ثابت شده نیست و نجس نیستند. در واقع بسیاری از احکام عصر بربریت که در کتابهای آقای خمینی آمد توسط خامنه‌ای اصلاح و یا تعدیل شده است. دیکتاتوری آقای خامنه‌ای به معنی عقب‌مانده‌تر بودن ایشان از آقای خمینی نیست. همانگونه که دیکتاتوری شاه به معنی عقب‌مانده بودن او نسبت به بازرگان نبود. بنا بر این، رجوع به آقای خمینی برای اصلاح آقای خامنه‌ای فاقد اصالت است و بیشتر تلاش برای تملک اتوریته‌ی خمینی در مبارزه‌ی جاری است. مسأله بر سر این یا آن شخص نیست. مسأله خود ولی‌فقیه و ولایت‌فقیه است. هر کسی در چنین مقامی قرار گیرد تخریب خواهد شد. چرا؟ چون خود را مجبور می‌بیند از چیزی دفاع کند که ایران را به بسوی نابودی می‌کشاند. چون خود خویشتن را در محاصره‌ی متعصب‌ترین کسانی قرار میدهد که وظیفه‌شان سلب آزادی اوست. ولی‌فقیه خود یکی از اسیران جامعه‌ی ایران است. همین سبب می‌شود که تحمیل استبداد برای ولی‌فقیه امری عادی شود. آقای منتظری شانس تاریخی به دست آورد که جانشین خمینی نشد. بزرگترین میراث منتظری ایراد او به ولایت‌فقیه است.

میگویند:
«از لوازم مهم جمهوریت آزادی اندیشه و بیان است، اینکه عالمان ما در جامعه ارج داشته باشند، حوزه‌های علمیه ما با آزادی کامل بیاندیشند و حرفشان را بزنند و پشتوانه‌های نظری حاکمیت دین را با رعایت زمان و مکان و جهت حل مشکلات مردم فراهم آورند؛ نه تنها مراجع بلکه همه علما و طلاب و محققان محترم باشند.»
جناب آقای خاتمی، در زمینه‌‌ی تهیه‌ی پشتوانه‌ی نظری برای حاکمیت دینی آزادی به اندازه‌ی کافی وجود دارد و حتی به اغلب کسانی که از چشمه‌ی این آزادی می‌نوشند حقوق و مزایا هم پرداخت می‌شود. تصور نمیکنم شخص شما در تهیه‌ی پشتوانه‌ی نظری حکومت دینی با مشکلی رو به رو شده باشید. آنجا که زبان آزادی از حلقومش بیرون کشیده می‌شود همانا تلاش برای انتقاد به نظریه‌‌ی حاکمیت دینی و تبعات آن است. دفاع از آزادی اندیشه و بیان یعنی این که شما از حق من برای نقد اندیشه‌ی خودتان و تهیه‌ی پشتوانه‌ی نظری رد ولایت‌فقیه دفاع کنید. ممکن است کسی در دفاع از شما بگوید که مصلحت نیست همه چیز گفته شود. در پاسخ خواهم گفت، چرا این مصلحت همیشه یک فکر و یک گروه از مردم را سانسور میکند؟

در پایان
با همه‌ی مخالفتی که من با دولت احمدی‌نژاد و روش و رفتار ایشان دارم فکر میکنم که محور شدن مبارزه با ایشان و دولتشان باعث شکل‌گیری یک روند پرسش‌برانگیز شده است. در سطوحی مسابقه‌ای راه افتاده است برای جلب حمایت ولی فقیه به هر قیمت جهت ستیز با طرف مقابل. چنین تلاشی سبب شد که برخی برای جلب ولی‌فقیهه به سوی ولایت فقیه جلب شوند و حتی فکر «دموکراسی دینی» را تا حد دموکراسی ولایتی تنزل دهند. این یعنی نشستن سر شاخ و بن را بریدن. مبارزه‌ی انتخاباتی از چنین موضعی هیچ معلوم نیست چه ثمری برای آزادی داشته باشد. کسانی که برای آزادی مبارزه میکنند بهتر است به جای هدف قرار دادن جناح احمدی‌نژاد هدف‌های خود را برای بسط آزادی و تجدد در کشور طرح کنند و پی بگیرند و بر آن اساس با نیروهای آزادی‌ستیز مبارزه کنند. هدف و مطالبه‌ی دموکراسی و تجدد را مهورکنیم .
amir.mombini@gmail.com
ژانویه ۲۰۱۱





یدالله بلدی
آفای نگهدار درمقاله ای با عنوان( آقای خامنه ای فردوست ها از شما آریامهر می سازند) چنین استدلال می کند که خود کامگی آقای خامنه ای خواسته ایشان نیست بلکه این اطرافیان او هستند که با فرمانبرداری مطلق از او واعطای القاب گوناگون او را به سر حد خدائی رسانده و از او یک خودکامه ساخته‌اند و ایشان را بر حذر می دارد که به سرنوشت شاه که فردوست ها اطراف او را احاطه کرده بودند دچار نشود.
هر چند که ما به اصل تأثیر متقابل اعتقاد داریم اما واقعیت این است که این آقای خامنه ای است که با قدرت مطلقه و لایزال خود اطرافیان خود را بر می گزیند و بر اساس اعتماد به آن ها برای استحکام پایه‌های قدرت خود آنان را در قدرت سهیم می کند و گزینش افراد را نه بر اساس شایستگی و صلاحیت بلکه بر اساس میزان تملق به شخص خود می سنجد، نمونه این افراد در رژیم گذشته فردوست ها وعلم ها بودند که خود را غلام خانه زاد و جان نثار می نامیدند و در این رژیم مصباح یزدی ها و احمدی نژادها هستند که خود را ذوب شدگان ولایت فقیه می نامند .
اینک به بررسی چندین نکته از فرازهای مقاله ایشان میپردازیم .
۱- ایشان خطاب به آقای خامنه ای می نویسند( پس از خطبه های نماز جمعه ۲۹ خرداد ۸۸ قدم در راهی گذاشته اید که کشور را به سوی پرتگاه خواهد برد) از این جمله چنین استنباط می شود که گویا تا آن زمان کشور در لب پرتگاه 
قرار نداشته است و مردم در آزادی و آبادانی میزیسته اند و در آن روز ناگهان ورق برگشته و کشور در لبه پرتگاه قرار گرفت. آیا اعدام و شکنجه و زندان و ستم ملی و مذهبی و هزاران فاجعه در عرصه های اقتصاذی ، سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و آموزشی از آن روز به بعد پدیدار شده است و عملکرد ایشان در سال های پیشین در راستای پیشرفت، دموکراسی، عدالت اجتماعی و حقوق بشر بوده است.
۲- در ادامه مقاله، ایشان نوشته‌اند( دراین روز به خطا رفته‌اید و مقام خود را به سمت رهبری از یک جناح حکومت، تنزل داده اید و جناح دیگر را به مقابله خوانده اید)اگر منظور ایشان از به کار بردن واژه مقام همانا هدایت و رهبری جامعه و تأمین نیازهای مردم باشد، به هیج وجه آرمان آقای خامنه ای نیست. مقامات این رژیم از آغاز تاکنون هیچ گاه در جهت منافع مردم گام برنداشته‌اند و ایکاش این مقام محترم، سایه مبارکشان را بیش از این بر سر مردم ما نگسترانند و بیش از این مردم را دچار درد و رنج نسازند و اگر ایشان اکنون جناحی از حکومت را به مقابله خوانده‌اند، سال هاست که با اکثریت عظیم مردم مان به مقابله و دشمنی برخاسته اند.
۳- ایشان تلویحأ آقای خامنه ای را به مثابه یک رجل سیاسی معرفی می کنند، آیا می توان خودکامه ای را که با درآمد هنگفت نفت و با قدرت سرنیزه شکنجه و اعدام بر مردم حکم می راند رجل سیاسی نامید؟ آیا در مقایسه با میهن پرستانی مانند زنده یادان ،مصدق، فاطمی و صدیقی می توان افرادی مانند خامنه ای، احمدی نژاذ و محصولی را رجل سیاسی نامید؟ 
۴- ایشان در قضاوتی در باره آقای خامنه ای می نویسند که (هر فجایعی که رخ میدهد بر عهده رهبر نظام نمی گذارم،
همه مسئولیم ) آیا دهقانان بلوچ یا کارگرانی که ماه ها و یا سال هاست حقوق نگرفته اند یا زاغه نشینانی که تحت توجهات جمهوری اسلامی هر روز مانند قارچ از زمین می رویند یا روزنامه نگاران که از حقوق بشر دفاع می کنند یا صدها هزار خانوار که در فقر و فلاکت می زیند مسئول این همه فجایع اند؟ یا سرکوبگران، غارتگران و مزدوران قداره بندشان.
۵- در این نوشته ایشان بر این باورند که( کسانی که به قدرت سیاسی می اندیشند می توانند به همگان بباورانند که حاکمان گوششان کر، چشمشان کور است و اصلاح نا پذیرند ) این واقعیت نیاز چندانی به مدارک و اسناد ندارد. 
در این سال ها حاکمیت به ویژه خامنه ای حرف هیچ نویسنده، حقوقدان، جامعه شناس، اقتصاددان و اندیشمندی را که نگران حال و آینده کشور هستند نشنیده و چشمانشان را بر فلاکت و درد و رنج مردم بسته اند و به هیچ وجه حاضر به پذیرش هیچ گونه پیشنهاد دلسوزانه و اصلاح گرانه نیستند و هر انتقاد سازنده ای را با زندان و شلاق پاسخ می دهند.
۶- در بخش دیگری ایشان نوشته‌اند که (پرونده قتل های زنخیره ای، کوی دانشگاه، کهریزک و قاتلین نداها به دست عدالت سپرده نشده اند) آیا مگر عاملان و آمران قتل عامهای سالهای ۶۰ و ۶۷ و قتل عام مردم کردستان، ترکمن صحرا و خوزستان و عاملان جنایات بی شمار تاکنون به دست عدالت سپرده شده اند؟ و مگر در رأس دستگاه عدالت، ذوب شدگان ولایت فقیه قرار ندارند که احکام قرون وسطائی را برای قربانیان نظام خود صادر می کنند.
۷- ایشان اشاره می کند که (اعتراضات، از شعار رأی من کجا است، فراتر رفته و برخی، شعارهائی تند علیه نظام و رهبری دست زده‌اند ) در‌ واقع این اکثریت عظیم مردم بود که روزها در خیابان ها و شب ها بر سر پشت بامها با شعارهای خود، فریاد ظلم و ستم چندین ساله را به گوش جهانیان رساندند.
۸- در جائی دیگر ایشان برخی را مورد انتقاد قرار می دهند از این که ( به راه آشتی ملی نمی اندیشند) رژیم جمهوری اسلامی که تمام امکانات و اهرم های سیاسی، رسانه ای و تبلیغاتی را در دست دارد تا کنون هیچ نشانه ای از تمایل برای آشتی ملی از خود بروز نداده است و همواره در صدد دشمن آفرینی است. بارها از جانب 
قوم ها، مذاهب، نهادهای غیر دولتی، سازمان های سیاسی، روشنفکران و مصلحین اجتماعی پیشنهاد آشتی ملی در جهات مختلف ارائه شده ولی هیچ گونه تلاشی از سوی رژیم مشاهده نشده است، نمونه بارز آن زنده یاد قاسملو بود که جان خودرا بر سر آشتی ملی نهاد.
آقای نگهدار در مقاله دیگری در باره فاجعه ملی سال ۶۷ نوشته بودند که( هنوز نمیدانم حاکمیت چرا و با چه انگیزه‌ای اقدام به قتل عام زندانیان سیاسی نمود؟)اگر یک حکومت یا سازمان سیاسی در طی حیات فعالیت های خود اقدام مشخصی را مرتکب شده باشد که نظیر یا مشابه آن هیچ گاه تکرار نشده باشد آن گاه می توان برای یافتن 
علل و عوامل این رویداد یکباره، کنکاش کرد اما این استدلال در باره جمهوری اسلامی صادق نیست ،زیرا این رژیم در طی حیات خویش بارها مواردی مشابه، فاجعه ملی را آفریده و تکرار کرده است که این اقدام‌ها مکرر نشانگر خط مشی و شیوه فرمانروائی آن حاکمیت می باشد از این رو فاجعه ملی سا ل۶۷ در زمره دیگر فجایع در کارنامه جمهوری اسلامی ثبت شده است.
آن چه مسلم و مبرهن است و آن چه که آموزش و تجربیات تاریخی به ما می آموزد سرنوشت محتوم خودکامگان است و باید در نظر داشت در آینده عمل‌کرد فعالین سیاسی و قلم به دستان را مردم، مورد قضاوت قرار خواهند داد.






اخبار روز: 

خبر کوتاه بود، زین العابدین بن علی رئیس‌جمهور مادام العمر تونس که ۲۳ سال حاکمیت مطلق بر این کشور داشت با قدرت تظاهرات جوانان و مردم تونس مجبور به فرار از کشور گردید. بزیر کشیدن دیکتا توری دیگر از اریکه قدرت نشان داد که عمر رژیم های متکی به خفقان و اختناق برخلاف آنچه خود باور دارند و تبلیغ میکنند کوتاه و سرنوشت آنان عبرت آموز است.
تظاهرات دو هفتگی مردم تونس اگرچه متاسفانه با دادن قربانیانی نیز همراه بود، نشان داد که در زیر پوششی که دیکتاتورها با اعمال کشتار و خفقان بروی نارضایتی های جامعه کشیده اند چه نیروی عظیمی وجود دارد، نیرویی که با باز شدن شکافی در سیستم حاکم تبدیل به سیلی میگردد که قادر است تمام موانع را از سر راه خود بردارد.
مردم ایران در سال ١۳۸۸ بدنبال تقلب بی شرمانه خامنه ای و دار و دسته اش در انتخابات ریاست جمهوری نارضایتی خود از رژیم حاکم را طی تظاهرات چند میلیونی بنمایش گذاشتند، نظام ولایت فقیه اگرچه توانست با امنیتی- نظامی کردن فضای جامعه مردم را از ادامه تظاهرات خیابانی باز دارد، اما بخوبی آگاه است که عاقبت محکوم به همان سرنوشتی است که امروز بن علی دچار آن گردیده است، و بهتر است هر چه زودتر کناررفته و قدرت را به مردم واگذار نماید.   

ایران هرگز نخواهد مرد   

نهضت مقاومت ملی ایران
سی دی ماه ١۳۸۹
برابربا پانزده ژانویه ۲۰١١





اخبار روز: 

بی بی سی: زین العابدین بن علی، رئیس جمهوری سابق تونس پس از ۲۳ سال زمامداری، به همراه خانواده اش به عربستان سعودی گریخته است.
آقای بن علی که ۷۴ سال سن دارد، پس از آن که اعتراض مردم به وضع اقتصادی به تظاهرات گسترده ضددولتی تبدیل شد، از کشور گریخت.
محمد الغنوشی، نخست وزیر تونس به عنوان رئیس جمهوری موقت زمام امور را به دست گرفته و در این کشور وضع فوق العاده اعلام شده است.
آقای غنوشی در یک نطق تلویزیونی اعلام کرد روز شنبه با رهبران سیاسی دیدار می کند تا مقدمات تشکیل دولت جدید را فراهم کند.
ده ها نفر از مردم تونس در هفته های اخیر در حمله نیروهای امنیتی به تظاهرکنندگان ضددولتی کشته شده اند.
تظاهرات گسترده در تونس در ابتدا به خاطر اعتراض به بی کاری گسترده، فساد دولتی و افزایش قیمت مواد خوراکی برپا شد و در نهایت حکومت آقای بن علی را هدف گرفت.
کسری ناجی، خبرنگار اعزامی بی‌بی‌سی فارسی به تونس می گوید سقوط آقای بن علی برای مردمی که در تونس زندگی می کنند "باورنکردنی" است.
به گفته او تا صبح شنبه که ساعات منع رفت و آمد پایان می یابد، نمی توان فهمید که واکنش مردم به این تحولات چیست.
باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا از حکومت تونس خواسته است به موازین حقوق بشر احترام گذارد و انتخابات آزاد و عادلانه ای در آینده نزدیک برگزار کند.
باراک اوباما در بیانیه ای خشونت پلیس تونس را محکوم و از "شجاعت" مردم این کشور تمجید کرد.

تظاهرات
آقای اوباما گفت که آمریکا و جامعه جهانی شاهد مبارزه مردم تونس برای کسب حقوق جهانشمول هستند و تصاویر ملتی که خواهان شنیده شدن صدایش است را از یاد نخواهند برد.
وی خواستار خویشتنداری همه طرفهای درگیر، پرهیز از خشونت و برگزاری انتخاباتی شد که به گفته او نمایانگر "اراده ملی" تونس باشد.

وضع نامعلوم
آقای بن علی پس از کناره گیری از قدرت به همراه خانواده اش سوار بر هواپیما شد و کشور را به مقصد نامعلومی ترک کرد.
پس از مدتی دولت عربستان سعودی با صدور بیانیه ای از ورود آقای بن علی به این کشور خبر داد.
بر اساس این بیانیه، دولت عربستان سعودی به خاطر "حمایت از امنیت و ثبات کشور برادر، تونس"، زین العابدین بن علی و خانواده او را پذیرفته است.
همزمان رسانه های فرانسه اعلام کردند نیکولا سارکوزی از صدور مجوز فرود هواپیمای آقای بن علی در این کشور خودداری کرده است.

برقراری امنیت
محمد الغنوشی در سخنرانی تلویزیونی خود گفت نخستین اولویتش برقراری نظم و امنیت است.
اما هنوز معلوم نیست که تظاهرکنندگان با کناره گیری آقای بن علی از قدرت راضی شوند یا به اعتراض های خود ادامه دهند.
به گزارش کسری ناجی، خودروهای ارتش و نیروهای نظامی با تیربارهایی که رویشان نصب شده است، در اطراف ساختمان‌های دولتی مستقر شده‌اند تا از آنها محافظت کنند.
نیروی پلیس در روزهای گذشته برای متفرق کردن تظاهرکننده‌ها از گاز اشک‌آور و باتوم استفاده کرده و در مواردی، تیر هوایی شلیک کرده است.
گروه های حقوق بشر می گویند ناآرامی های هفته های اخیر بیش از ۶۰ کشته بر جای گذاشته است.
اعتراض های گسترده مردمی در تونس پس از آن شروع شد که یک جوان بی کار در اعتراض به ممانعت پلیس از فروش سبزیجات در کنار خیابان، خود را به آتش کشید.
زین العابدین بن علی، دومین رئیس جمهوری تونس از زمان استقلال این کشور از فرانسه در سال ۱۹۵۶بود.
او آخرین بار در سال ۲۰۰۹ با ۸۹/۶۲ درصد آراء برای یک دوره پنج ساله به ریاست جمهوری انتخاب شده بود.





اخبار روز: 

کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی: سازمان عفو بین الملل با هشدار نسبت به خطر قریب الوقوع استرداد چند تن از اعراب اهوازی ایرانی بازداشت شده در کشور عراق توسط دولت این کشور به دولت جمهوری اسلامی، این حرکت دولت عراق را نقض معاهداتی دانست که دولت این کشور ملزم به رعایت آن گردیده است.
سازمان عفو بین الملل از مقامات عراقی خواست تا از بازگرداندن اجباری چندین تن از اعضای اقلیت عرب اهوازی به ایران، در حالی که بیم آن می رود که در صورت بازگشت به ایران با خطر جدی شکنجه و سایر موارد تقض حقوق بشر مواجه گردند، جلوگیری کنند.
دو پناهنده عرب اهوازی، «شاهد عبدالحسین عباس علامی» و «صالح جاسم محمد الحمید» (که پناهندگی آنها به رسمیت شناخته شده) در حال حاضر در زندان بصره و در بازداشت بسر می برند، در حالی که عضو دیگری از اعضای همین اقلیت قومی با تحویل به مقامات جمهوری اسلامی در عراق، هم اکنون در بازداشت ایشان در این کشور می باشد.
امنستی اینترنشنال می گوید که حداقل سه عرب اهوازی، که همگی از اعضای یک خانواده هستند، در معرض خطر جدی بسر می برند. آنها معتقدند که به درخواست دولت جمهوری اسلامی و به علت اینکه پدر آنها یکی از فعالین سیاسی می باشد که هم اکنون در تبعید است، توسط مقامات عراقی بازداشت شده اند. دو عضو دیگر این خانواده که هر دو زیر ۱٨ سال هستند، هم اکنون نزد مقامات جمهوری اسلامی در عراق تحت بازداشت هستند و از سرنوشت آنها اطلاعی در دست نیست.
مالکوم اسمارت، مدیر بخش خاورمیانه و شمال آفریقای سازمان عفو بین الملل گفت: «مقامات عراقی باید اجازه ندهند که این اعضای اقلیت عرب اهوازی ایران به ایران باز پس فرستاده شوند.»
وی اضافه کرد: «در گذشته موارد دیگر عرب های اهوازی که به اجبار به ایران بازگردانده شدند با شکنجه مواجه شدند. عفو بین الملل بیم دارد که این اشخاص در صورت بازگردانده شدن در معرض خطر واقعی نفض حقوق انسانی باشند، که نقض تعهدات بین المللی عراق خواهد بود.»
در این بیانیه همچنین آمده است: «دولت ها اجازه ندارند اشخاص را به کشورهایی که آنها را در معرض خطر شکنجه یا سایر موارد نقض جدی حقوق بشر قرار می دهند بازگردانند.»
«این موارد هنگامی رخ می دهد که گفته می شود دولت عراق در حال مذاکره در مورد توافقنامه همکاری با دولت جمهوری اسلامی برای استرداد یا مبادله محکومین به زندان است.»
سه عضو از پنج عضو این خانواده که در معرض تهدید می باشند شامل «زیدان عباس»، «حیدر عباس» و «جبران جمعه عباس(Jabran Jemah Abbas)» هستند که همگی در حال حاضر در زندان شهر العماره در بازداشت هستند. برادر و خواهر جوان تر آنها «ولید جمعه عباس(Walid Jemah Abbas)» و نسرین جمعه عباس(Nasren Jemah Abbas)» که هر دو زیر ۱٨ سال هستند همراه آنها بازداشت شده اما هم اکنون نزد مقامات جمهوری اسلامی در عراق تحت بازداشت می باشند.
اقلیت عرب اهوازی یکی از جوامع اقلیت ایران است. تعدادی از جوامع عرب ایرانی در استان خوزستان در جنوب غربی ایران زندگی می کنند که هم مرز عراق می باشد. اکثرا مسلمان شیعه هستند اما گزارش شده است که عده ای به مذهب سنی گرائیده اند که به سوءظن دولت در مورد اهوازی ها دامن زده است. عرب های اهوازی همواره نسبت به حاشیه نشین شدن و مورد تبعیض قرار گرفتن اعتراض دارند.
دولت عراق عضو دو کنوانسیون بین المللی «حقوق مدنی و سیاسی»(ICCPR) و همچنین «کنوانسیون ضد شکنجه »(CAT) می باشد. معاهداتی که (دولت ها را) از بازگرداندن اجباری اشخاص به کشورهایی که آنها را در معرض خطر شکنجه یا سایر بدرفتاری ها قرار می دهد منع می کند.
اصل عدم بازگرداندن پناهندگان (که یک توافقنامه بین المللی است) بازگرداندن اجباری اشخاص را به کشوری که ایشان را با خطر جدی تقض خقوق انسانی از جمله شکنجه مواجه خواهد کرد منع می کند.
یادآوری می گردد که بر اساس بند ۱ ماده سوم «کنوانسیون ضد شکنجه و رفتار یا مجازات خشن، غیر انسانی یا تحقیر کننده» هیچ دولت عضو نباید فردی که جانش در خطر است و مورد شکنجه واقع خواهد شد را به دولتی که زمینه واقعی (چنین اعمالی را) دارد مسترد کند.





اخبار روز: 


در اعتراض به اعدام زندانی سیاسی کُرد حسین خضری
باری دیگر در پاریس
تابلوی سفارت نظام جنایتکار جمهوری اسلامی ایران به زیر کشیده شد

اخبار روز - گزارش دریافتی: شامگاه شنبه بیست و پنجم دی ماه ۱۳۸۹ (۱۵ ژانویه ۲۰۱۱)، در پی انتشار خبر اعدام ناگهانی حسین خضری، گروهی از فعالان سیاسی پاریس در واکنش به این جنایت جمهوری اسلامی و با توجه به احتمال اجرای قریب الوقوع احکام مشابه در مورد تعداد زیادی از دیگر زندانیان سیاسی در ایران، حرکتی اعتراضی را در مقابل سفارت جمهوری اسلامی ایران در پاریس ترتیب دادند.
در این اقدام تصاویر و اسامی اعدام شدگان و زندانیانی که در شرف اعدام قرار دارند بر دیوارها و نمای بیرونی سفارت نصب و تعدادی از شیشه های سفارتخانه شکسته و بخشی از کرکره ها و آیفون ورودی ساختمان تخریب شد.
در پایان این حرکت اعتراضی، معترضان پلاک سفارت جمهوری اسلامی در پاریس را کنده و به جای آن تصویر حسین خضری و جملاتی در اعتراض به اعدام و کشتار توسط نظام حاکم در ایران را نصب کردند.
این فعالین اعلام کردند که اقدامشان علاوه بر اعتراض به اعدام حسین خضری، هشداری به نهادهای جمهوری اسلامی در خارج از کشور در رابطه با جنایات احتمالی آینده توسط این نظام دیکتاتوری است.

نابودباد دیکتاتوری
زنده باد آزادی



نفوذ در موساد؟

اولین وزیر اطلاعات حکومت اسلامی  چنانکه از خاطرات خودش، گفته های دیگران و نشانه های تاریخی بر می آید مردی کم اطلاع و در عین حال شیفته قدرت بود که از اعمال خشونت هیچ ابایی نداشت و علاقه مند بود شخصا به گوش مرجع تقلید پیری سیلی بزند. ریشهری چندان کم اطلاع بود که در مناظره‌ای انتخاباتی مدعی شد می خواهد پنج درصد بودجه را به ازدواج جوانان اختصاص دهد و هنگامی که ناطق نوری به او طعنه زد که نمی داند پنج درصد بودجه یعنی چه نیز همچنان متوجه نشد پنج درصد چقدر است. شاید اگر ریشهری مجاز بود یک کشیده  به ناطق بزند، ناطق نوری نیز متوجه می‌شد که ریشهری چقدر می فهمد.
 دومین وزیر اطلاعات حکومت اسلامی همچون پنجمین وزیرش مردی پیچیده  و به غایت بیرحم بود.فلاحیان علاوه بر اینها سخت فاسد نیز بود. سومین وزیر اطلاعات که وزارتش کوتاه مدت نیز بود فاجعه ای بود.نه او برای آن پست ساخته شده بود و نه آن پست برای او. مردی که هیچ کس او را نمی خواست، نه باب دل خاتمی بود و نه باب دل خامنه ای پس بر سر او به توافق رسیدند. در حالیکه معاونین و مشاورینش از بالای سر او دستورات بیت رهبری را اجرا و روشنفکران را قتل عام می کردند، دری نجف آبادی درباره اقتصاد سخنرانیهای زنجیره ای می کرد.
 هر آن کسی که رهبری دستگاه امنیتی حکومتی بیرحم را بر عهده داشته باشد خود نیز به ناگزیر بیرحم است.  چهارمین وزیر اطلاعات حکومت اما در عین بیرحمی ناگزیرش، آدمی متین و مطلع بود و بیشتر به رهبران دستگاه امنیتی می مانست، کم حرف بود و گوشه گیر.محسنی اژه‌ای یکی از فتوادهندگان قتلهای زنجیره‌ای، مردی بود که گاز می گرفت. مردی بود بیرحم که گویا طعم گوشت تازه و خون را سخت دوست می داشت و به همین دلیل در اوقات فراغت مخالفین را گاز می گرفت.
 وزیر ششم اما از جنس دیگری است. ترکیبی  از گوبلز و هیملر است  بدون آن تواناییهای ذهنی. حیدر مصلحی گویا به جریان سیال ذهن معتقد است، عاشق سینما و دوربین است، پیوسته در کار مصاحبه کردن است و داستانهایی سر هم می کند که زمان و مکان در آن کش آمده و واقعیت ابعاد جدیدی پیدا می کند.
 حیدر مصلحی در آخرین سخنانش مدعی شده است که وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی تا قلب موساد نفوذ کرده است. این حرف را البته کسی جدی نمی گیرد، به هزار و یک دلیل و اولین دلیلش اینکه آدمی اگر به جایی نفوذ کرده باشد آن را جار نمی زند. سخنان وزیر اطلاعات و اعترافات آن باصطلاح جاسوس موساد و قاتل دکتر علیمحمدی بخشی از جنگ روانی حکومت است که به صورتی مضحک انجام می شود. چنانکه از ظواهر پیداست افراد بسیاری  در نهادهای نظامی، امنیتی و دیگر دستگاههای دولتی در حال همکاری با دستگاههای امنیتی اسرائیل هستند. این افراد بیش از هر چیز به سراغ اسرائیل می روند چرا که در طول این سالها موساد کارنامه موفقی در برابر نفوذیها و افشاگران داشته است. حیدر مصلحی کوشیده است با این سخنان ترس در دل خبرچینان بالقوه و بالفعل اسرائیل بیفکند اما چندان نمایشی این کار را انجام داده که خنده بر لبان ناظرین نشانده است.
قاتل کذایی از گرمسیر آمده، که فیلمش در تلویزیون پخش شد نیز برگ دیگری از این داستان بد نوشته شده است. آنچه در فیلم دیده می شود فردی به شدت کم سواد است که با ذوق و شوق تعریف می کند، موساد چیزی به اسم ریکاوری تعریف کرده است که کامپیوتر را به حالت اولش بر می گرداند. از قرار گویا این مامور موساد اسمش باید بیل گیتس موسس مایکروسافت باشد. بنده خدا، قاتل کذایی چندان بی سواد است که من شک دارم نکند  منظورش از ویندوز سیف (امن) همان سیف مد (safe mode) در ویندوز باشد. در تصویر ما یک لپ تاپ می بینیم و چند کار ت مموری که به سبک فیلم های  علمی تخیلی کم خرج لامپ هم دارند و روشن خاموش می شوند. بقیه حرفهای قاتل کذایی نیز چیزی است در همین مایه ها. به گمانم حتی در حکومت درب و داغانی مثل جمهوری اسلامی نیز وقتی جاسوسی در مایه های جیمز باند را می گیرند باید سعی کنند او را معاوضه کنند یا به خدمتش بگیرند نه اینکه او را به تلویزیون ببرند و بعد اعدام کنند. نتیجه منطقی در چنین حالاتی این است که طرف جاسوسی از جنس جیمز باند نیست، خرسی است که مجبور است اعتراف کند خرگوش است، بدبختی است که از بد روزگار و احتمالا به دلایلی دیگر گیر افتاده و به زور مجبور می شود اعتراف کند جاسوس موساد و سیا است. به هر حال دستگیری جاسوس کار سختی است اما واداشتن کسی به اینکه جاسوس است چندان کار پیچیده‌ای نیست.قاعدتا اگر دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی بخواهد جاسوسان واقعی موساد را دستگیر کند،  پیش از هر چیز باید در خود وزارت اطلاعات، سپاه، بیت رهبری، ارتش و دولت به جستجو بپردازد والا عکسهای رژه نیروهای مسلح که در همه روزنامه ها و سایت ها به وفور چاپ می شود و به خاطرش هفته ای پیش یک نفر را اعدام کردند به چه کار موساد وسیا می‌آید که با پیشرفته ترین ماهواره ها متر به متر ایران را زیر نظر دارند؟
من الیته امیدوارم این حکومت هر چه زودتر بر بیفتد و مردم ما از شر آن خلاص شوند اما تا آن زمان  امیدوارم دستگاه امنیتی اش باور کند مردم این خالی بندیها را باور نمی کنند و از قربانی کردن مردمانی بی گناه یا کم گناه به اسم جاسوس موساد و سیا و ام.آی.سیکس دست بردارد.




تراژدی خودسوزی زنان ایرانی

خبر بسیار کوتاه اما براستی که تکان دهنده بود؛ معاون بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی لرستان تایید کرد: خودسوزی پنج زن باردار از ابتدای سال تاکنون به مرگ شان منجر شده است.
شگفتا اینهمه به اخباری عادت کرده ایم که برای هر کدامشان می توان و باید ساعتها گریست و گریست؛ مدتهاست که تحلیلگران مسائل اجتماعی نسبت به فجایع و ناهنجاری های اجتماعی و به عبارتی، رشد قابل توجه آسیب های اجتماعی در ایران هشدار می دهند اما دریغا که نه تنها توجهی بدانها نمی شود بلکه اغلب برچسب "سیاه نمایی" بر این نگرانی ها چسبانده می شود.
بی شک، واکاوی دلایل خودسوزی زنان در مناطق مرزی در غرب ایران مستلزم اطلاعات دقیق و مطالعه پرونده های پزشکی، روانی، ژنتیکی و مهمتر از همه، بسترهای جامعه شناختی و اقتصادی آنهاست اما در این میان، دست کم به چند نکته می توان اشاره کرد:
یکم. بر اساس یکی از معدود تحقیق هایی که در این زمینه انجام شده، "تنها سی درصد جرایم در ایران قابلیت کشف دارند" و بقیه جرایم در لایه های متعدد جامعه ایران دفن و فراموش می شوند. اگرچه بیلان ارائه شده توسط سازمان بهداشت جهانی(WHO) در ماه می سال 2003 مشخصا درباره رشد محسوس اقدام به خودکشی در ایران، هند و کلمبیا هشدار داد اما با توجه به اعتقادات مذهبی و باورهای دینی در بخش های سنتی جامعه ایران و قبح عمل خودکشی، به سادگی می توان آمار واقعی این پدیده را "سه تا چهار" برابر آمار رسمی اعلام شده دانست.
در بسیاری از کشورها، به مجرد بروز ناهنجاری و هر نوع وندالیسم اجتماعی، بلافاصله نهادهای مدنی، تشکل های غیردولتی و مردم نهاد پیشقدم می شوند تا با استفاده از صاحبنظران، جامعه شناسان، جرم شناسان و حتی دانشجویان و استمداد از کمک های مادی و معنوی مردم، به ریشه یابی و آسیب شناسی این پدیده ها بپردازند و در بسیاری موارد قادرند که این ناهنجاری ها کنترل و برطرف سازند.
در ایران اما اساسا جامعه مدنی و تشکل های غیردولتی محلی از اعراب ندارند تا در این خصوص و مواردی مشابه اقدام کنند؛ چه نه تنها احزاب و تشکل های سیاسی باسابقه، بلکه ساده ترین نهادهای غیردولتی همچون روزنامه و حتی یک گروه مطالعاتی دانشجویی نیز با سرکوب و بازداشت و زندان مواجهند و اغلب به مثابه پایگاه دشمن و ابزار انقلاب رنگی با شدیدترین موانع امنیتی روبرو می شوند.
به عنوان مثال، بخش زیادی از اتهامات عمادالدین باقی، این نماد وجدان و ایستادگی، به تلاش های او در "انجمن دفاع از حقوق زندانیان" مربوط می شود؛ در حالیکه تقریبا تمامی کوشش های این انجمن در خصوص زندانیان غیرسیاسی و عموما مالی صورت گرفته است.
این قلم کوچک نیز گرچه برای تشکیل گروه آسیب شناسی و مطالعه میدانی درباره آسیب های اجتماعی گام های کوچکی برداشت اما اغلب بزرگواران، به دلایل ملاحظات امنیتی و احتمال سرکوب و زندان، مایل به همکاری نشدند.
دوم. خودسوزی، بیش از آنکه خودکشی باشد، نوعی "اعتراض" است؛ گونه ای فریاد؛ شکلی از طغیان علیه مناسبات حاکم. گرچه در یک تحلیل مقدماتی می توان به عواملی همچون ازدواج زودرس و ناخواسته، بارداری اجباری، هژمونی فرهنگ مردسالارانه، سوء ظن، مسائل ناموسی و سایر مواردی از این دست اشاره کرد اما مهم آنست که اینک صدای اعتراض شان بشنویم؛ براستی به چه اعتراض کردند؟ چرا کارد به استخوان شان رسید و نه فقط خودشان بلکه یک جنین را نیز به آتش کشیدند؟
در اغلب نمونه های مشابه در سایر کشورها، به اهمیت آموزش و کارکرد رسانه ها برای انعکاس اینگونه مشکلات و اقدام های پیشگیرانه اشاره می کنند. اما در شرایطی که سایت های اینترنتی با فیلترینگ مواجهند و روزنامه ها نیز جز برای مدح و سنای حاکمیت اجازه نفس کشیدن ندارند، براستی که برای افزایش آگاهی شهروندان و انعکاس اینگونه مشکلات به کدام رسانه می توان امید داشت؟ به کیهان؟! یا رجانیوز؟!
از رسانه ملی که پربیننده ترین ساعات تلویزیون را به محاکمه غیابی رییس جمهور، رییس مجلس، نخست وزیر و وزرای پیشین همین نظام اختصاص می دهد و در این زمینه، وظایف تکلیفی خود را به وقیحانه ترین شکل ممکن انجام می دهد، چگونه می توان انتظار داشت که به بررسی اینگونه مشکلات دردناک جامعه ایرانی بپردازد؟
سوم. هنوز از پیامدهای "جنگ" نجات نیافته ایم؛ چه بسیار صاحبنظرانی که از پیامدهای بلندمدت جنگ نوشته اند. خرابی های جنگ را تنها نمی توان در خرمشهر خونین شهر یا آبادان ویران شده محدود کرد؛ چه این چندین نسل هستند که تاوان آتش افروزی سیاستمداران را می پردازند. به همان سان که یک کشور جنگ زده به بازسازی اقتصادی و نظامی نیازمند است، به بازسازی روانی هم محتاج است.
ملت و به ویژه مناطقی که تازه از جنگ و صدای موشک و بوی گاز شیمیایی نجات یافته را نباید از لحاظ روان شناختی به حال خود رها کرد و دور از حقیقت نیست که بخش بزرگی از آسیب های اجتماعی در مناطق غربی و نزدیک مرزهای ایران را به پیامدهای بلندمدت جنگ و شکاف نسلی ایجاد شده و همچنین سرخوردگی ناشی از فراموش شدن این استانها بعد از پایان یافتن جنگ نسبت دهیم. چه، استانهای ایلام، کرمانشاه، کردستان و لرستان (همگی در غرب و نزدیک مرز) بیشترین آمار خودکشی مردان و زنان را به خود اختصاص داده اند.
اکنون اما جای نگرانی اینجاست که گاه و بیگاه در اخبار می شنویم که از تهران صدای آتش افروزی به گوش می رسد و اینچنین دنیا را به بستن تنگه هرمز یا ناامن کردن حریم هوایی کشورهای منطقه تهدید می کنند و یا با ماجراجویی های بین المللی، دنیا را علیه تهران بسیج می کنند و در مقابل به قدرت قوای نظامی، اژدر 3، قیام1، فاتح 110 و... دل بسته اند.
ساده انگارانه و البته کودکانه است اگر جنگ را تنها در شهدا، مقاومت و دستاوردهای نظامی خلاصه کنیم. نه؛ این چندین نسل است که فدا خواهند شد و تاوان ماجراجویی ها را خواهند پرداخت که هیچ نفعی برای این سرزمین استبدادزده در بر نخواهد داشت. اکنون که هنوز هم از پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم آن جنگ تحمیلی به تمامی رها نشده ایم، هرگونه دمیدن بر این زغال خانمان سوز به بهای آسیب های روانشناختی و جامعه شناختی گزافی تمام خواهد شد که بعید است آنانکه اینچنین بی پروا به تحریم ها و عدم اعتماد جامعه بین الملل به ایران افتخار می کنند، لحظه ای به این پیامدها اندیشیده باشند.
چهارم. از یاد نبریم که دموکراسی، اگرچه یک نوع ساز و کار و نحوه اداره جامعه است اما در ظرف دموکراسی، مظروف نیز باید از کیفیت قابل ملاحظه ای برخوردار باشد. یکی از پیش شرط های گذار به دموکراسی در هر کشور، ارتقای کیفیت زندگی مردمان این سرزمین هاست؛ بی تردید، مردمانی که از کیفیت زندگی مناسبی برخوردارند (شامل بهداشت، آموزش، درآمد سرانه، حقوق شهروندی، نهادهای غیردولتی و...) زیر بار استبداد و تجاهل نخواهند رفت و تقریبا به گونه ای گریزناپذیر به سوی معیارهای دموکراتیک رهنمون خواهند شد. از همین منظر است که تنزل جایگاه ایران به رتبه 150 کیفیت زندگی در سال 2010 بین 194 کشور بررسی شده توسط "مجله زندگی بین الملل" با رتبه 172 ایران در میان 175 کشور از لحاظ آزادی مطبوعات کاملا همخوان و متناسب است.
از این دریچه است که می توان دل نگرانی برای خودسوزی زنان باردار لرستانی و سایر موارد مشابه نگران کننده دیگر در زمینه آسیب های اجتماعی در ایران را به کیفیت ساختار سیاسی حاکم بسط داد و مرتبط دانست.
پس از هر سو بنگریم؛ پشت هر میز و مسئولیتی که نشسته ایم؛ هر جنسیت و هر دیدگاه سیاسی و ایدئولوژی، نمی توانیم از کنار صدای اعتراض این پنج زن بی تفاوت گذر کنیم؛ آنانکه دشمن را در هر لباس و هیأتی، شناسایی می کنند یا اینچنین به لایه های موساد رخنه می کنند، آیا ارتعاش صدای زنان سرزمین مان را نمی شنوند؟!      



تردید هادرباره ادعاهای وزارت اطلاعات

بوکسور تیم ملی یا تروریست ِ موساد؟

پخش فیلم اعترافات فردی به نام "مجید جمالی فشی" به عنوان عامل سرویس اطلاعاتی اسرائیل در ترور مسعود علیمحمدی که به عنوان"دانشمند برجسته هسته ای" معرفی شده، شایعات فراوانی مبنی بر ساختگی  بودن این ماجرا را دامن زده است.به ویژه آنکه
فرد معرفی شده به عنوان عامل ترور علیمحمدی در تیرماه گذشته به عنوان عضو تیم ملی کیک بوکسینگ ایران به مسابقاتی در جمهوری آذربایجان اعزام شده و خبرگزاری افراطی فارس، در همان تاریخ نام وی را در لیست "مدال آوران" ذکر کرده بود. خبرگزاری فارس نوشته بود که او در وزن 85 کیلوگرم به مدال برنز مسابقات دست یافته است.
علاوه بر این، مجید جمالی فشی در سالجاری در اردوی کلاس های مربیگری فدراسیون کیک بوکسینگ ایران که از جمله فدراسیون های ورزش های رزمی است، شرکت کرده و رتبه مربیگری درجه سه دریافت کرده است. نام وی همچنان در لینک این سایت به عنوان مربی کیک بوکسینگ وجوددارد.
به دنبال پخش این مصاحبه برخی از کاربران سایت بالاترین اطلاعاتی درباره زندگی و هویت مجید جمالی فشی منتشر کرده اند که با ادعاهای وزارت اطلاعات  نمی خواند.
بنا به گفته نزدیکان فردی که به عنوان عامل ترور مسعود علیمحمدی معرفی شده، "وی تا حدود 2 سال پیش فردی سیاسی نبوده اما به یکباره طرفدار سرسخت احمدی نژاد می شود که یکی از دوستانش می گوید حتی در دفاع از احمدی نژاد حاضر بود ما را بزند".
بنا به نوشته بالاترین، وی دوران خدمت سربازی خود را در سپاه گذرانده و حدود 1 سال پیش ازدواج  کرده و در منطقه تهرانپارس در تهران ساکن بوده اما پیش از آن به همراه پدر و مادرش در شهرک آوج کرج  در مجمعی به نام "مجتمع آجر سه سانتی" در شهرکی با همین نام سکونت داشته است.
در یکی دیگر از مطالب درباره وی می خوانیم: "وی در اعترافات اظهار نموده که برای اینکار 50 هزار دلار پول گرفته است که این مبلغ برای مجید مبلغی نبود که دست به چنین ریسکی بزند".
گزارش های غیر رسمی درباره هویت مجید جمالی فشی و عکس های ورزشی وی و نیز متن گزارش خبرگزاری فارس درحالی سناریوی وزارت اطلاعات درباره عاملیت وی در ترور مسعود علیمحمدی را با ابهاماتی همراه کرده که  متن منتشر شده اعترافات وی نیز به این ابهام ها دامن زده است.
مجید جمالی فشی آنطور که روابط عمومی وزارت اطلاعات مدعی است،  سه بار به تل آویو  سفر کرده اما در هیچ یک از این سفر ها  مورد سوء ظن مامورات امنیتی جمهوری اسلامی قرار نگرفته است. همچنین در متن اعترافات وی استفاده از وسایلی چون "کمربند حافظه دار برای ارسال اطلاعات"، "لپ تاپ ویندوز قرمز"، "لباس ضد باروت"، "موبایل با قابلیت فیلمبرداری مادون قرمز"، "هوندا 125 با قابلیت ارتباط دیجیتالی با تل آویو" و...که به گفته یک روزنامه نگار مقیم تهران  سناریوی وی را شبیه به فیلم های هالیوودی کرده است.
او بنا به اعتراف خود پس از انجام ترور به ارمنستان سفر کرده اما توضیح نداده که به چه دلیل بار دیگر به ایران بازگشته است.  عامل ترور "دانشمند هسته ای" در حالی پس از انجام ترور از ایران به ارمنستان سفر کرده که در همان مقطع وزیر اطلاعات به بهانه دستگیری عبد المالک ریگی مدعی "اقتدار وزارت اطلاعات در زمین و آسمان" شده بود.
در متن اعترافات مجید جمالی فش که به جز زبان فارسی به هیچ زبانی تسلط ندارد، آمده است که وی در طی مراحل آمادگی برای ترور با افرادی به نام های "اما"، "جان"، "جونی"، "میکی"، "بهرام"، "رداپور" و... در تماس بوده است.
در اعترافات این فرد که وزارت اطلاعت منتشر کرده، بخشی نیز مربوط به "وحشت موساد از ماموران امنیتی ایران" است که طی آن جمالی فشی گفته: "يك حالت ترس از دستگاه امنيتي ايران داشتند كه حتماً بايد كار خوب پيش برود چون خيلي به جزئيات توجه مي كردند خيلي خيلي تاكيد مي كردند كه چون خيلي ترس از ايران داشتند مي گفتند يعني بايد همان چيزي پيش برود كه ما مي گوئيم وحشت آنها واضح بود".
مجید جمالی فشی، یکی از مدال آوران تیم ملی کیک بوکسینگ ایران در حالی به عنوان عامل ترور مسعود علیمحمدی از سوی وزارت اطلاعات معرفی شده که هنوز هیچ اطلاعاتی درمورد نحوه و زمان دستگیری وی منتشر نشده است. خبر دستگیری وی که با ادعای "نفوذ وزارت اطلاعات در موساد" همراه بود به شکلی نمادین در سالگرد ترور استاد دانشگاه تهران منتشر شد.
تردیدها درباره صحت ادعای وزارت طلاعات درباره عاملیت مجید جمالی فشی در ترور مسعود علیمحمدی به سابقه انتشار اخبار کذب از سوی حیدر مصلحی درباره ماجرای بازداشت عبد المالک ریگی و نیز  تحریف های صورت گرفته از سوی صدا و سیما درباره قتل ندا آقا سلطان و ترانه موسوی بازمی گردد.
گفتنی است دستگاه های امنیتی جمهوری اسلامی طی سالهای اخیر تمامی رخداد های سیاسی -امنیتی از جمله قتل های زنجیره ای، مرگ ندا آقا سلطان و... را به سرویس های اطلاعاتی غرب نسبت داده اند.
 در طول یکسال گذشته  بسیاری از دستگیرشدگان حوادث پس از انتخابات و برخی از چهره های سیاسی سرشناس که مجبور به اعترافاتی بر علیه خود شده اند، استفاده از شکنجه از سوی ماموران اطلاعاتی برای اعتراف گیری را تائیدکرده اند.




نماز جمعه‌های "تاریخ‌ساز" خامنه‌ای

از "بنده حقیر" تا "تن علیل"

سایت خبری "رجانیوز" اقدام به بازخوانی سخنان رهبر جمهوری اسلامی در هفت نماز جمعه ای کرده که این سایت آنها را "تاریخ ساز" عنوان کرده است.نویسنده این مطلب در ابتدا، با اشاره به انتصاب آیت الله خامنه ای به عنوان امام جمعه تهران، انتخاب او به عنوان رهبر جمهوری اسلامی را "وصیت" آیت الله خمینی دانسته است.
رجانیوز در ادامه برخی خطبه های نماز جمعه آیت الله خامنه ای قبل از رسیدن به مقام رهبری جمهوری اسلامی را نیز "تاریخ ساز" عنوان کرده و در معرفی آنها، نوشته است: "امام جمعه تهران در دوران حیات امام، خطبه های تاریخ سازی را مانند خطبه 15 اسفند 1359 که در آن خشم انقلابی در برابر بنی صدر، جایش را به صبر به فرموده امام داده بود، خطبه غرا پس از عزل بنی صدر و خطبه روشنگرانه پس از پذیرش قطع نامه ایراد کرده بود."
در گزارشی که این سایت از هفت نماز جمعه به اصطلاح "تاریخ ساز" رهبر جمهوری اسلامی منتشر کرده، یک خطبه آن به دهه 60 (چهل روز بعد از درگذشت آیت الله خمینی)، چهار خطبه مربوط به دوران پس از ریاست جمهوری سید محمد خاتمی تا ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد و دو خطبه نیز متعلق به مقطع زمانی پس از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری در 22 خرداد 1388 است.

جانشین "استاد بزرگوار"
آیت الله خامنه ای، 24 دی ماه 1358 توسط آیت الله خمینی به عنوان امام جمعه تهران انتخاب شد. او پس از آن صاحب این مقام شد که آیت الله حسینعلی منتظری که پس از درگذشت آیت الله محمود طالقانی، دومین امام جمعه تهران بود، تصمیم گرفت پایتخت را به مقصد قم ترک کند و به امور حوزوی بپردازد.
به این ترتیب، سید علی خامنه ای اولین نماز خود به عنوان امام جمعه تهران را روز 28 دی ماه 1358 در دانشگاه تهران اقامه کرد.
آیت الله خامنه ای در اولین خطبه خود به عنوان امام جمعه تهران، با تشکر از آیت الله خمینی، آیت الله منتظری را "استاد بزرگوار ما" و "استاد بزرگوار حوزه های علمیه" نامید: "سپاس از امام امت، از اینکه سخنگوى این جمعیت عظیم را و امام جماعت این جمع را آن کسى قرار داده است که به ضعف و عجز خود معترف است. اللّهم إنّ هذا مقام اولیائک و احبّائک، این مسند اولیاى بزرگ خداست، این مسند صالحان و شایستگان است. در جمع خودِ ما این مسند عالم بزرگ و راحل عظیمى است که ملت ایران هنوز داغ فقدان او را در دل مى‌پروراند، این مسند مرحوم آیت‌اللَّه طالقانى است، آن انسان زجرکشیده و کوشش کرده و پایمردى کرده‌اى که در آخرین لحظات زندگى‌اش، در آخرین نفس‌هایش هم راه دیرین خود را گم نکرد، از مجاهدت دست نکشید، و آن گاه این مسند فقیهى همچون حضرت آیت‌اللَّه منتظرى است، استاد بزرگوار ما و استاد بزرگوار حوزه‌ علمیه، لکن اکنون چنین شده است."

اولین خطبه: بنده حقیر
نویسنده گزارش رجانیوز که سردبیر سابق این سایت و دبیر فعلی سرویس سیاسی روزنامه ایران (ارگان دولت) است، در ادامه مطلب خود به بازخوانی سخنرانی آیت الله خامنه ای در اولین نماز جمعه ای که به عنوان رهبر جدید جمهوری اسلامی آن را اقامه کرد، پرداخته است. تاریخ این نماز 23 تیرماه 1368 است که در سراسر آن، شرکت کنندگان با گریه و ناله، به عزاداری برای درگذشت آیت الله خمینی پرداختند.
آیت الله خامنه ای در خطبه های این نماز جمعه، خود را "بنده حقیری" توصیف می کند که به خاطر "حسن ظن" نمایندگان مجلس خبرگان به عنوان رهبر جمهوری اسلامی انتخاب شده است.
این برای نخستین بار است که آیت الله خامنه ای به عنوان اولین مقام جمهوری اسلامی در نماز جمعه از "دشمنان" سخن می گوید: "ملت هميشه بايد بيدار باشد و وحدت كلمه‏ خود را حفظ كند... شما از همه دشمنانتان قويتريد... بايد براى حركت، كمرمان را محكم ببنديم. ما ديگر جنگ نظامى نداريم؛ اما جنگ با موانع سازندگى پيش روى ماست. بايد كشورمان را بسازيم."

دومین خطبه: دفاع از دولت سازندگی
دومین خطبه آیت الله خامنه ای که رجانیوز آن را تاریخ ساز دانسته، مربوط به نماز جمعه روز 18 اردیبهشت سال 1377 است.دولت اصلاح طلب سید محمد خاتمی روی کار آمده و فضای سیاسی و اجتماعی ایران، آزادی نسبی اما بی نظیری نسبت به دهه 60 و سالهای آغازین و میانی دهه 70 را تجربه می کند.در این میان، عملکرد دولت موسوم به سازندگی و رئیس آن یعنی اکبر هاشمی رفسنجانی مورد انتقاد شدید اصلاح طلبان است.
رهبر جمهوری اسلامی که در روز 2 خرداد 1376، هاشمی رفسنجانی را فردی دانسته بود که هیچکس برایش مانند او نمی شود، در نماز جمعه به دفاع از دوران ریاست جمهوری او می پردازد و کارهای او را "ثواب بزرگ" عنوان می کند: "هر كس بتواند جامعه اسلامى را ثروتمند كند و كارهاى بزرگى انجام دهد، ثواب بزرگى كرده است. اين كسانى كه بحمدالله توانستند در اين چند سال كشور را بسازند، پرچم سازندگى را در اين كشور بلند كنند، كارهاى بزرگى را انجام دهند، اينها كارهاى خيلى خوبى كرده‏اند؛ اينها دنياطلبى نيست."
آیت الله خامنه ای با دفاع از دولت هاشمی رفسنجانی می افزاید: "دنياطلبى آن است كه كسى براى خود بخواهد؛ براى خود حركت كند؛ از بيت‏المال يا غير بيت‏المال، به فكر جمع كردن براى خود بيفتد؛ اين بد است. بايد مراقب باشيم. همه بايد مراقب باشند كه اين‏طور نشود. اگر مراقبت نباشد، آن وقت جامعه همين‏طور بتدريج از ارزش‌ها تهيدست مى‏شود و به نقطه‏اى مى‏رسد كه فقط يك پوسته ظاهرى باقى مى‏ماند. ناگهان يك امتحان بزرگ پيش مى‏آيد ـ-امتحان قيام ابى‏عبدالله-ـ آن وقت اين جامعه در اين امتحان مردود مى‏شود."

خطبه سوم: قتل‌های زنجیره‌ای و بچه‌های بی‌عقل
سومین خطبه نماز جمعه آیت الله خامنه ای مربوط به دوران پس از قتل های زنجیره ای است؛ سلسله عملیاتی که توسط برخی از اعضای ارشد و میانی وزارت اطلاعات در دهه 70 رخ داد و طی آن تعداد زیادی از روشنفکران، نویسندگان و فعالان سیاسی منتقد و مخالف جمهوری اسلامی به قتل رسیدند.
این قتل ها در ایران به قتل های زنجیره ای معروف و توسط مطبوعات و روزنامه نگارانی که پس از روی کار آمدن دولت نخست خاتمی، آزادی نسبی‌ای را تجربه می کردند، افشا شدند.
اما رهبر جمهوری اسلامی در نماز جمعه 18 دی ماه 1377 خود، این مطبوعات را "بچه های بی عقلی" توصیف می کند که "در صددند از وزارت اطلاعات انتقام بگيرند و حالا اين بهانه خوبى برايشان شده است."
به گفته آیت الله خامنه ای: "اينها درست مثل بچه بى‏عقلى عمل كردند كه پدرش مثلاً در يك برخورد زبانى با يك آدم خبيثِ بدجنسِ بدزبانى درگير باشد و اين بچه بى‏عقل هم از روى بى‏توجهى به موقعيت، بنا كند پدر خودش را مثلاً مسخره كردن! اينها چنين موضعى گرفتند. البته حالا اين نگاه خوشبينانه است؛ مبنى بر اين است كه اينها غرض و مرض و ارتباطى ندارند. اگر چنين باشد، كه بحث ديگرى است."
او با انتقاد از مطبوعاتی که قتل های زنجیره ای را افشا کردند، می گوید: "عده‏اى عناصر سوءِ استفاده‏چى و فرصت‏طلب، در اين جنجال چند روزه، به خيال اين‏كه حالا وزارت اطلاعات قدرت و توانى ندارد؛ شير بى‏يال و دُم و اشكمى شده و مورد تهمت قرار گرفته است، سعى مى‏كنند كه فضاى كشور را از چتر امنيتى خالى فرض كنند. مسؤولان وزارت اطلاعات ما، بزرگ‌ترين خدمات را به اين كشور كردند. نيروهاى مؤمن و مخلص و صميمى، از همان روزهاى اول، داخل وزارت رفتند."

خطبه چهارم و پنجم: آغاز فتنه
خطبه چهارمی که رجانیوز آن را تاریخ ساز دانسته در مرداد 78 یعنی چند هفته پس از حمله نیروهای انصار حزب الله و یگان ویژه نیروی انتظامی به کوی دانشگاه تهران اقامه شد.
آیت الله خامنه ای در این نماز جمعه از "فتنه" می گوید: "خطرناك‌ترينِ اين حوادث، حادثه‏اى است كه فتنه باشد. فتنه، يعنى حادثه غبارآلودى كه انسان نتواند بفهمد چه كسى دوست و چه كسى دشمن است و چه كسى با غرض وارد ميدان شده و از كجا تحريك مى‏شود. فتنه‏ها را بايد با روشنگرى خاموش كرد. هر جا روشنگرى باشد، فتنه‏انگيز دستش كوتاه مى‏شود."
او اتفاقاتی مانند  تاسیس رادیو آزادی و تقویت رادیوهای بیگانه، تضعیف وزارت اطلاعات با قتل های مشکوک، درگیری های ساختگی برای ایجاد اغتشاش ذهنی در مردم، شایعه اختلاف و جنگ قدرت در میان مسئولین، تضعیف سپاه پاسداران، نیروی انتظامی، دستگاه قضایی و صداوسیما، تقویت دستگاه های جاسوسی را به عنوان "زمینه سازی غائله کوی دانشگاه" نام می برد.
او در خطبه پنجم هم که در فروردین 1382 و پس از اشغال عراق توسط آمریکا و متحدانش، ایراد شد، "چهار شکست سیاسی، ایدئولوژی، رسانه ای و ابهت نظامی" را برای آمریکا پیش بینی می کند.

خطبه ششم: تن علیل
رهبر جمهوری اسلامی 29 خرداد 1388 در اوج اعتراضات عمومی نسبت به نتایج اعلام شده انتخابات دهم ریاست جمهوری به نماز جمعه آمد، از نتایج انتخابات دفاع، معترضان را تهدیدو خطاب به امام زمان گریه کرد و تن خود را علیل خواند، نظر محمود احمدی نژاد را نزدیکتر از هاشمی رفسنجانی به نظرات خود دانست و در آخر به رهبران معترضان هشدار داد که در صورت ادامه اعتراض ها، هر اتفاقی بیفتد، مسئولیتش با آنهاست.
سخنان آیت الله خامنه ای در این نماز جمعه در شرایطی عنوان شد که روزهای قبل از آن، میلیون ها نفر از مردم تهران و دیگر شهرهای ایران در اعتراض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری و در حمایت از میرحسین موسوی، نامزد معترض به نتایج انتخابات به تظاهرات عمومی پرداخته بودند.
با وجود این، آیت الله خامنه ای با دفاع از نتیجه انتخابات، معترضان را تهدید کرد که: "اگر به روش های غلط خود خاتمه ندهند، مسئوليت تبعات و هرج و مرج آن، به‌عهده آنها خواهد بود."
او افزود: "برخي ها بدانند كه با حركات خياباني نمي توان اهرم فشار بر ضد نظام به‌وجود آورد و مسئولان را وادار كرد تحت عنوان مصلحت زير بار خواسته هاي آنها بروند چرا كه تن دادن به مطالبات غير قانوني زير فشار، شروع نوعي ديكتاتوري است."
رهبر جمهوری اسلامی در پایان سخنانش با گریه خطاب به امام زمان گفت: "من جان ناقابلى دارم، جسم ناقصى دارم، اندك آبرويى هم دارم كه اين را هم خود شما به ما داديد؛ همه‌ى اينها را من كف دست گرفتم، در راه اين انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم كرد؛ اينها هم نثار شما باشد. سيد ما، مولاى ما، دعا كن براى ما؛ صاحب ما تويى؛ صاحب اين كشور تويى؛ صاحب اين انقلاب تويى؛ پشتيبان ما شما هستيد؛ ما اين راه را ادامه خواهيم داد؛ با قدرت هم ادامه خواهيم داد؛ در اين راه ما را با دعاى خود، با حمايت خود، با توجه خود، پشتيبانى بفرما."
یک روز پس از این نماز جمعه، تظاهرات مردم تهران در 30 خرداد 1388 به خونبارترین تظاهرات آنها پس از انتخابات بدل شد.
در این روز و با استناد به تصاویر منتشر شده در تلویزیون های ماهواره ای و اینترنت، ماموران امنیتی، انتظامی و لباس شخصی وابسته به حکومت، با تیراندازی مستقیم به سمت مردم معترض، ده ها نفر از آنها را کشتند و زخمی کردند.

خطبه آخر: میزان حال فعلی افراد است
آخرین نماز جمعه ای که رجانیوز آن را تاریخ ساز عنوان کرده  به 14 خرداد سال جاری مربوط است که در سالگرد درگذشت آیت الله خمینی اقامه شد و طی آن طرفداران آیت الله خامنه ای، با شعار و سر و صدا، مانع سخنرانی سید حسن خمینی، نوه رهبر فقید انقلاب اسلامی شدند.
آیت الله خامنه ای در این نماز جمعه، با تشبیه خود به امام علی و مخالفان خود به طلحه و زبیر، گفت: "برخورد قاطع امیر مومنان با طلحه و زبیر، نمونه ای تاریخی از ضرورت توجه به حال کنونی افراد در هرگونه قضاوت و ارزیابی است."
او با تهدید چندباره معترضان و رهبران جنبش سبز، می افزاید: "امام بارها می گفت قضاوت در مورد اشخاص باید با محوریت حال فعلی آنها صورت گیرد و این مسئله، شاخص مهمی در درک و پیروی از خط امام است. تمسک به گذشته افراد، هنگامی قابل قبول است که حال فعلی آنان در مقابل گذشته ایشان قرار نداشته باشد اما اگر چنین شد، طبعا گذشته افراد دیگر نمی تواند معیار و ملاک باشد."
آیت الله خامنه ای تاکنون بیش از 240 بار به اقامه نماز جمعه تهران پرداخته است.




در جست‌وجوی مشروعیت

دیدار خامنه ای با امام زمان در بیابان

به دنبال اعتراضات مردم به نتایج پس از انتخابات، و افزایش انتقادها از آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری‌اسلامی - که باعث شد حتی کسانی هم‌چون محمد نوری‌زاد هم نامه‌های انتقادی به وی بنویسند - برخی نزدیکان رهبر جمهوری‌اسلامی تلاش می‌کنند تاچهره وی را بازسازی کنند.دستور به  رسانه‌ها برای استفاده از لفظ "امام خامنه‌ای"، انتشار ویژه‌نامه‌های متعدد و سخن گفتن از زندگی ساده وی، از جمله این تلاش‌ها بوده است. انتشار ویژه‌نامه‌هایی چون "تداوم آفتاب" که توسط روزنامه جام‌جم و  ویژ‌ه‌نامه "سیره امین" توسط معاونت سیاسی نهاد نمایندگی ولایت‌فقیه در دانشگاه‌ها از جمله این اقدامات است.اما اخیرا این تعریف و تحسین‌ها به راهی جدید رفته است و برخی از اطرافیان رهبر جمهوری‌اسلامی، سخن از کرامات ویژه وی و دیدارهای‌اش با "امام زمان"خبر داده اند؛بسیاری دیگر نیز از "عنایت ویژه امام زمان" به وی سخن می‌گویند و آیت‌الله خامنه‌ای را "نظرکرده" ائمه می‌دانند.

دیدار با امام زمان
تاکنون نقل‌قول‌های زیادی از دیدارهای رهبر جمهوری‌اسلامی با امام زمان منتشر شده؛ نقل‌قول‌هایی که عموما یا از سوی نزدیکان وی صورت گرفته است و یا به نقل از افرادی که در حال حاضر در قید حیات نیستند.
از این جمله می‌توان به سخنان اخیر آیت‌الله کاظم صدیقی، امام جمعه تهران، در گفت‌گو با ویژه‌نامه "سیره امین" اشاره کرد. وی در این مصاحبه ادعا کرده است که آیت‌الله خامنه‌ای "ذخیره خداوند" است که برای رفع مشکلات به بیابان یا مسجد جمکران می‌رود و با امام دوازدهم شیعیان خلوت می‌کند: "در تمام مشکلاتی که برایش پیش می‌‌‌آید قبلش یا بیابان می‌رود و با حضرت خلوت می‌کند یا جمکران می‌رود و یا حرم حضرت رضا می‌رود، آنجا را در بغل می‌گیرد و کلید را از آنها می‌گیرد و درب‌ها را باز می‌کند. حضور در بیابان‌ها یا در مسجد جمکران برای رفع مشکلات سیره مستمر زندگی حضرت آقا بوده و هست."
صدیقی آن‌طور که وب‌سایت "صالحات" گزارش کرده، پیش از این در مراسمی ادعا کرده بود امام دوازدهم شیعیان در پیامی، رهبری و عملکرد وی را تائید کرده است. به نوشته این سایت، پس از این سخنان "آقاي صديقي روي منبر اين مطلب را گفت و آن را نتوانست تمام كند. همين كه خواست تمام كند فرياد گريه جمعيت و حضار بلند شد. ديدند اين جمعيت بسوي آقا دارند حمله مي‌كنند كه به عنوان تبرك به ايشان دست بزنند. آقا را بردند و ديگر نتوانستند جمعيت را اداره كنند."
وی همچنین در همین سخنرانی ادعا می‌کند که آیت‌الله خامنه‌ای به دیدار امام دوازدهم شیعیان رفته و با وی به گفت‌گو نشسته است.
وی همچنین ماه گذشته در سخنانی گفته بود که امام دوازدهم شیعیان در صحرای عرفات آیت‌الله خامنه‌ای را دعا کرده است: "در عرفات ديدم وجود نازنين امام عصر ارواحنا فداه به مقام معظم رهبري با اسم دعا مي‌كرد."
صدیقی، در سخنانی دیگر، این‌چنین به توصیف رهبر جمهوری‌اسلامی و رابطه وی با امام دوازدهم شیعیان پرداخته بود:"مرحوم آیت‌الله احمدی میانجی ازعرفای زمان و از شاگردان آیت‌الله بهجت(ره) بودند. ایشان به محضر امام زمان(عج) شرفیاب شده بودند، در یکی از تشرفات گفتند که از امام زمان در خصوص رهبری آقا سید علی سوال کردم: آقا! نظتان در مورد ایشان چیست؟ امام زمان (عجّل الله تعالي فرجه الشّریف) فرمدند: ایشان از ما هستند."
اما روایت‌های دیگری هم از چنین ملاقات‌ها و تاییدهایی وجود دارد. آیت‌الله مهدی احدی، از اساتید حوزه علمیه قم، در این‌باره چنین گفته است: "جمعی در 27 خرداد 1372 به محضر آقا ولی عصر (ارواحنا له الفدا) می‌رسند. این مطلب از قضایایی است که مسجل است برای ما و برای دوستان ما در مسجد... این افراد ده سئوال می‌پرسند. در یکی از سئوالات می‌پرسند: آیا انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مورد عنایت شما بود؟ فرمودند بله مورد عنایت من بود."
در هنگام سفر آیت‌الله خامنه‌ای به قم نیز، یکی از سایت‌های اصول‌گرا مدعی شده بود که امام زمان به دیدار آیت‌الله خامنه‌ای رفته است: "صبح قبل از آنكه كسی متوجه شود، آقا به مسجد جمكران رفتند و بدون برنامه قبلی وارد مسجد جمكران شدند. وقتی آقا وارد شدند نمی‌دانید چه حال و هوایی بر مسجد حاكم بود، اما می‌شود فهمید كه مولا و سرور همه اهل عالم به استقبال ایشان آمده ‌بودند، وای چه هوایی و چه روحانیتی بر این فضا حاكم است."

خامنه‌ای ذره‌ای هوی و هوس ندارد
علاوه بر روایات مربوط به دیدار رهبر جمهوری‌اسلامی با امام دوازدهم شیعیان، بسیاری از روحانیون نیز به تحسین زندگی شخصی وی پردا‌خته‌اند.
از جمله آیت‌الله محمد یزدی رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به "مشرق‌نیوز"گفته است در وجود آیت‌الله خامنه‌ای "ذره‌ای هوا و هوس و ریاست طلبی" وجود ندارد. وی همچنین اضافه کرده است که: "آیت‌الله خامنه‌ای حاضر است برای دفاع از اسلام جان خود را هم بدهد."
 پیش از این محمدعلی رامین، معاون سابق مطبوعاتی وزارت ارشاد، در سخنانی خواستار آن شده بود که رسانه‌ها از آیت‌الله خامنه‌ای با لفظ "امام" نام ببرند؛ پروژ‌ه‌ای که در همان ابتدا شکست خورد.
محمدحسن رحیمیان نماینده ولی ‌فقیه در بنیاد شهید گفته که امام دوازدهم شیعیان در جریان حوادث ۱۸ تیر ماه سال ۱۳۷۸ خواستار بیرون کردن میمون‌ها (اصلاح‌طلبان) از قم و تهران شده بود. وی در این سخنرانی گفته که در جریان حوادث ۱۸ تیر امام دوازدهم شیعیان به خواب پدر شهیدی آمده و به او گفته: "آقای احمدی! برو نزد آقای فاضل لنکرانی و به ایشان بگو قیام کند و این میمون‌ها [اصلاح‌طلب‌ها] را از قم و تهران بیرون بریزد." رحیمی ادامه داده که امام غایب شیعیان در خواب این پدر شهید گفته که "این‌ها [اصلاح‌طلب‌ها] خیال می‌کنند با توهین کردن به من، ‌دست از حمایت از نایب‌ام بر می‌دارم. من از نایب‌ام حمایت می‌کنم."
به گفته نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید، این فرد نقل می‌کند امام زمان در حالی که این سخنان را می‌گفت دستان خود را حرکت می‌داد که من با این حرکت دست‌ها "کابینه فلان [محمد خاتمی] جلوی صورتم شکل گرفت. چهره‌ها مبهم بود ولی سه چهره روشن بود. یکی در راسشان بود و دو نفر دیگرشان عطاالله مهاجرانی و عبدالله نوری بودند."
همچنین آیت‌الله مهدی احدی از اساتید حوزه علمیه قم گفته است امام دوازدهم شیعیان در راهپیمایی ۲۲ بهمن سال گذشته دیده شده است. وی در یک سخنرانی که دوم خرداد ماه سال‌ جاری در قم ایراد کرده و متن سخنان وی در سایت مرکز تحقیقاتی جوادالائمه منتشر شده، گفته یک "قدیس" در راهپیمایی ۲۲ بهمن سال گذشته با امام دوازدهم شیعیان دیدار و گفتگو کرده است. این روحانی به نقل از "قدیسی" که نامش فاش نشده، گفته امام زمان در این مراسم گفته که نظام جمهوری اسلامی "صاحب" دارد.




خانواده های مطبوعاتی های زندانی در مصاحبه با "روز":

می خواهند روزنامه نگار را از جامعه حذف کنند

خانواده های 4 روزنامه نگار زندانی در مصاحبه با "روز" از آخرین وضعیت روزنامه نگارانی سخن گفته اند که بعد از انتخابات مخدوش 22 خرداد بازداشت شدند و اکنون در حال سپری کردن دوران محکومیت هستند.خانواده های عیسی سحرخیز، بهمن احمدی امویی، مسعود باستانی و هنگامه شهیدی به "روز" گفته اند که جرم این روزنامه نگاران تنها اطلاع رسانی و انتقاد از سیاست های نادرست دولت بوده است.
بعد از انتخابات مخدوش 22 خرداد، دهها روزنامه نگار ایرانی بازداشت شدند و گزارشگران بدون مرز هشدار داد که "ایران در آستانه تبدیل شدن به کره شمالی دیگری است".  اکنون با گذشت 19 ماه از این انتخابات، تمام روزنامه های مستقل و نیمه مستقل ایران تعطیل شده، چندین روزنامه نگار در زندانند و دهها روزنامه نگار دیگر با وثیقه های کلان آزاد شده و در انتظار صدور حکم هستند و ایران شانه به شانه چین، بزرگترین زندان روزنامه نگاران جهان است.
بند 2 الف سپاه و بند 209 زندان اوین بیش از یک سال و 7 ماه است که پذیرای روزنامه نگاران ایرانی است؛ تعدادی با قرار وثیقه های کلان آزاد می شوند و تعدادی دیگر جای آنها را در سلول های کوچک و سرد این بند ها می گیرند. اما در این میان روزنامه نگارانی که حکم محکومیت قطعی دریافت کرده و در حال سپری کردن ایام محکومیت خود هستند در چه شرایطی به سر می برند؟ روزنامه نگارانی که در بند350 زندان اوین و زندان رجایی شهر از همه حقوق یک زندانی محروم بوده وحتی برای درمان بیماری به آنها مرخصی داده نمی شود.

مسعود عفو نمی خواهد؛ روزنامه نگار می ماند
مسعود باستانی، روزنامه نگار و سردبیر وب سایت جمهوریت از 14 تیر ماه 88 در بازداشت به سر می برد و تاکنون به مرخصی نیامده است.
او به اتهام تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی برای ایجاد اغتشاش به 6 سال حبس تعزیری محکوم شده است. مهسا امرآبادی، همسر روزنامه نگار آقای باستانی هم که باقرار وثیقه آزادست، به یکسال حبس تعزیری محکوم شده و در انتظار پاسخ دادگاه تجدید نظر است.
مهسا امرآبادی در مصاحبه با روز با اشاره به اینکه "یک سال و نیم است مسعود بدون حتی یک روز مرخصی در زندان است" می گوید: شاید یک سال و نیم در حرف ساده باشد اما واقعا تک تک لحظه های بدون مسعود برای من مثل یک عمر گذشته است. در حق ما خیلی بی انصافی کردند. نه فقط من و مسعود که در حق خیلی های دیگر هم بی انصافی کردند اما ما فقط روزنامه نگار بودیم و چیزی هم غیر از رسانه آزاد و روزنامه ای که بتوانیم در آن کار کنیم، نمی خواستیم. ما در چارچوب قانون فعالیت کردیم اما متاسفانه دیدیم که پاسخ فعالیت های قانونی ما را چگونه دادند. ما به وظیفه و رسالت حرفه‌ای خود عمل کرده‌ و هیچ کار غیر قانونی هم انجام نداده‌ایم اما سطح برخوردها اینقدر شدید بود که هر روز از خودم می پرسم چرا باید با ما که در همین نظام رشد کرده‌ایم این‌گونه رفتار شود.
خانم امرآبادی می افزاید: در این یک سال و نیم هم با وجود همه ظلم هایی که به ما شد همواره سعی کردیم داد خود را نزد افراد و بزرگان نظام ببریم تا بگوییم ما واقعا به چیزی جز اصلاحات اعتقاد نداشته و نداریم. آیا واقعا هزینه شرکت در انتخابات و هواداری از کاندیدایی که شورای نگهبان تایید کرده، باید این باشد؟ هرچه فکر می کنم نمی توانم بفهمم چرا این گونه با ما رفتار می شود! مگر ما چه کرده‌ایم یا چه خواسته‌ایم که باید اینقدربه ما ظلم کنند. اصلا مگر نظام چه چیزی به ما داده که الان طلبکارش است؟ از ابتدای زندگی هیچ چیزی از دولت نخواستیم و مستقل زندگی خودمان را ساختیم حالا نمی‌دانم از ما واقعا چه طلبی دارند؟
این روزنامه نگار، حرفه اش را در ایران مثل راه رفتن روی لبه تیغ میداند و میگوید: یک سال و نیم است که مسعود و بسیاری از روزنامه نگاران زندانی هستند و بسیاری هم دچار مشکلات عدیده ای شده اند. تعداد زیادی بازداشت شده‌اند، تعدادی دیگر به تبعید خود خواسته تن داده‌ و عده‌ای دیگر این کار را رها کرده اند. متاسفانه شغل روزنامه نگاری در ایران ماننند راه رفتن روی لبه تیغ است که تا کنون این تیغ پای بسیاری را زخمی کرده و این زخم برای ما کم کم تبدیل به عفونت می‌شود. چند بار از او خواسته‌اند که عفو بنویسد اما مسعود موافقت نمی‌کند و عفو نمی‌نویسد.
خانم امرآبادی نگران وضعیت جسمی همسر روزنامه نگارش است اما روحیه او را خوب توصیف میکند: مسعود در زندان رجایی شهر با دوستان دیگر است و روحیه بسیار خوبی دارد. اما از نظر جسمانی ضعیف شده. یک سال و نیم در زندان و بدون مواد غذایی مناسب انسان را ضعیف می کند اما روحیه خوبی دارد. مطالعه می‌کند و به من هم توصیه می کند که زندگی معمولی خود را ادامه بدهم. معتقد است که باید از این دوران کمال استفاده را ببریم و در راستای پیشرفت خودمان حرکت کنیم. زیاد مطالعه می‌کند و بسیار نسبت به شرایط امیدوار است. دو هفته یک بار ملاقات داریم زیرا در زندان رجایی شهر یک هفته زنان می‌توانند به ملاقات بروند و یک هفته مردان. هر دو هفته یک بار مجبوریم برای یک ملاقات 20 دقیقه‌ای راهی طولانی را طی کنیم.
همسر مسعود باستانی با همه این شرایط می گوید که وظیفه روزنامه نگاران اطلاع رسانی است و در زندان نیز روزنامه نگار باقی می مانند. او تاکید میکند: واقعا در حق ما بی انصافی کرده اند اما با وجود همه این مسایل معتقدم  که ما باید کار خود را ادامه دهیم. وظیفه ما اطلاع رسانی است و حتی در زندان هم باید روزنامه نگار و منتقد باقی بمانیم. قصد کسانی که این رفتارها و برخوردها را می‌کنند این است که این کار را رها کنیم و کلا در جامعه باب انتقاد بسته باشد تا نتایج کارهای اشتباهشان بر مردم پوشیده بماند اما خودشان هم می دانند که جامعه بدون نقد و بدون روزنامه‌نگار منتقد، راکد است و هیچ پیشرفتی نخواهد داشت.

7 ماه قطعی تلفن و بدون ملاقات حضوری
بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار و تحلیل گر اقتصادی که به اتفاق ژیلا بنی یعقوب نیمه شب 30 خرداد سال گذشته بازداشت شد، به اتهام "تبانی به قصد اخلال در امنیت کشور، تبلیغ علیه نظام و اخلال در نظم عمومی و توهین به رئیس جمهور" به 5 سال زندان محکوم شده و در بند 350 زندان اوین زندانی به سر می برد.
ژیلا بنی یعقوب، اتهام همسرش و سایر روزنامه نگاران زندانی را مقالات و گزارشاتی میداند که به عنوان یک روزنامه نگار و در راستای وظایف حرفه ای شان نوشته اند.
او به "روز" می گوید: وقتی یکی از مسئولان اجرایی کشور گفت که ما روزنامه نگار زندانی نداریم و اینها اغتشاش گر هستند و اتوبوس آتش زده اند و... من و خیلی از دوستان گفتیم و حتی در نامه های سرگشاده به مسئولین قوه قضائیه و دادستان نوشتیم که ما به خاطر فعالیت های حرفه ای مان بازداشت شده ایم.تمام مدارکی که در پرونده من و بهمن علیه ما وجود دارد فقط مقالات و فعالیت های حرفه ای ما است؛ سایر روزنامه نگاران هم فقط به علت فعالیت حرفه ای شان در زندان هستند و هیچ چیزدیگری در پرونده های ما وجود ندارد.
این روزنامه نگار می افزاید: واقعا نمیدانم چرا باید با روزنامه نگاران چنین برخوردهایی شود. بارها این سئوال را از خیلی ها پرسیده و جوابی نگرفته ام. روزنامه نگاری مثل بهمن که بسیاری درباره او شهادت میدهند که یک روزنامه نگار مستقل و منتقد است، به تمام دولت ها انتقاد کرده و براساس وظیفه حرفه ای اش عمل کرده است، چرا باید در زندان باشد. یکی از دفاعیات بهمن در دادگاه هم همین بوده که هم به دولت خاتمی، هم به دولت هاشمی و هم به دولت احمدی نژاد نقد کرده و وظیفه حرفه ای اش را انجام داده؛حتی کتابی در نقد دولت موسوی نوشته اما در برابر این استدلال قاضی نوشته بود که: "پس همین که به همه دولت ها انتقاد میکند یعنی مغرض است"!
ژیلا بنی یعقوب، بیش از 6 ماه است که باهمسرش ملاقات حضوری نداشته و بیش از 7 ماه هم است که تماس تلفنی همسرش قطع شده است. تنها ارتباط او با همسر زندانی اش، ملاقات های کابینی است.
خانم بنی یعقوب به "روز" می گوید: بهمن یکی از زندانیان بند 350 اوین است و یکی از مهم ترین مسائل زندانیان این بند، قطع بودن تلفن هایشان است.  خانواده های تعدادی از این زندانیان در شهرستان هستند و تنها راه ارتباطی با عزیزانشان تلفن است به طور مثال بهمن، یک مادر 83 ساله دارد که تنها دلخوشی اش تلفن های بهمن بود اما 7 ماه است حتی برای یک دقیقه هم نتوانسته با بهمن صحبت کند و صدای بهمن را نشنیده. این واقعا ظلم است و باعث بی تابی مادر شده و از نظر روحی برای بهمن هم بسیار سخت است.
به گفته این روزنامه نگار، بیانیه ها، اعتراض ها و نامه های خانواده های زندانیان به دادستان در این زمینه فایده نداشته و هیچ تغییری در روند فعلی حاصل نشده است.
خانم بنی یعقوب توضیح میدهد: طبق قوانین داخلی جمهوری اسلامی و براساس آئین نامه سازمان زندان ها، زندانی حق دارد در دوران محکومیت، تلفن شخصی و کامپیوتر شخصی خود را داشته باشد. ولی ما این را هم نمیخواهیم حداقل انتظار داریم بگذارند زندانی ها از کیوسک تلفن با کارتی که میخرند با خانواده هایشان صحبت کنند.
او می افزاید: نمیدانم واقعا به چه کسی بر میخورد که من 20 دقیقه در هفته بدون آن حائل شیشه ای مقابل همسرم بنشینم و او را ببینم و دستش را در دستانم بگیرم؟
براساس آئین نامه سازمان زندان ها، هر زندانی حق دارد ماهی یکبار با خانواده خود به صورت حضوری ملاقات کند. با اشاره به این نکته از خانم بنی یعقوب می پرسم علت این همه فشار و ایجاد محدودیت تا جایی که مسئولین قضایی قوانین خود را نیز نقض میکنند و اجازه ملاقات حضوری نمی دهند چیست؟
او می گوید: شنیده ایم نگران این هستند که در ملاقات های حضوری، زندانیان نامه یا بیانیه ای به خانواده هایشان بدهند. در حالیکه قبل از ملاقات هم خانواده و هم زندانی را تفتیش بدنی می کنند و سالن های ملاقات نیز مجهز به دوربین های فیلمبرداری است.
خانم بنی یعقوب با اشاره به صحنه های تلخی که در ملاقات های کابینی شاهد بوده توضیح میدهد: از لحاظ عاطفی این مسئله برای زندانیان و خانواده هایشان، بخصوص زندانیانی که بچه های کوچک دارند خیلی سخت است. واقعا برای این بچه ها خیلی وحشتناک است که پدر یا مادرشان را پشت شیشه می بینند؛ من بچه هایی را دیده ام که به پدرانشان پرخاش میکردند که چرا از پشت شیشه نمی آیید و یا بچه هایی که دنبال راهی می گشتند، مدام می چرخیدند و دور می زدند که خود به آن سمت شیشه بروند.  این واقعا نه انصاف است و نه قانون؛ وقتی از ملاقات حضوری محروم میکنند هم زندانی و هم خانواده ها را رنج میدهند.

می خواهند سحرخیز را حذف کنند
عیسی سحرخیز از بنیانگذاران انجمن دفاع از آزادی مطبوعات است و سابقه مدیر کلی مطبوعات داخلی وزارت ارشاد در دوران اصلاحات را دارد. او از 22 تیر ماه بدون یک روز مرخصی در زندان به سر می برد و به اتهام "توهین به رهبری، تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب از طریق مصاحبه با رسانه های خارجی" به سه سال  زندان و پنج سال ممنوعیت و محرومیت از فعالیت‌های سیاسی و مطبوعاتی محکوم شده است.
آقای سحرخیز اکنون در زندان رجایی شهر زندانی است و فرزندش به "روز" می گوید: ملاقات های خانواده با پدرم به صورت کابینی است. در زندان گفته اند که به دلیل شدت آلودگی و مریضی در زندان وبرای اینکه این مریضی به بیرون از زندان منتقل نشود ملاقات ها فقط کابینی است و اجازه ملاقات حضوری نمی دهند.
مسئولان قضایی برای مداوا و جراحی نیز اجازه مرخصی به آقای سحرخیز ندادند و این روزنامه نگار در بهداری زندان رجایی شهر تحت عمل جراحی قرار گرفت. مهدی سحرخیز، فرزند او می گوید: بعد از جراحی، خیلی شرایط و وضعیت پدرم بد است. پزشکان گفته اند باید از کمرش "ام آر آی" بکنند اما هنوز او را برای "ام آر آی" نبرده اند، دکتر قلبش گفته باید تست تالیا انجام بگیرد اما انجام نداده اند؛اکنون بیش از یک سال و نیم است که پدرم در زندان است، ابتدا دنده هایش را شکستند و نگذاشتند برای درمان بیرون بیاید، بعد هم که مریض شد، برای جراحی و درمان نیز اجازه حتی یک روز مرخصی را ندادند.
آقای سحرخیز با همه این اوصاف وضعیت روحی پدرش را خوب توصیف میکند: از نظر روحی مشکلی ندارد. پدرم انسان بسیار مقاومی است؛مسئله فقط مواردی است که پیگیری نمی شود؛ حتی در خود زندان رجایی شهر، مسئولان این زندان هم نامه هایی نوشته  و تاکید کرده اند که پدرم باید تحت مداوا قرار بگیرد اما هیچ جوابی داده نشد. پدرم به شدت ضعیف شده و وزن کم کرده، امکانات زندان هم از نظر مواد مغذی اصلا کافی نیست و اکنون هم زندان به شدت شلوغ شده و چند نفر به بخشی که پدرم هستند اضافه شده اند.
او سپس وضعیت فعلی را به نوعی مجازات خانواده آقای سحرخیز می داند و می گوید: خانواده ام باید از تهران تا زندان رجایی شهر بروند. هوا به شدت سرد و برف و یخبندان است و در این شرایط میروند اما تنها 20 دقیقه، ان هم کابینی پدرم را می بینند.
فرزند آقای سحرخیز دلیل این همه محدودیت و فشار بر پدرش را در مستقل بودن او م یداند و می گوید: پدر من یک روزنامه نگار مستقل است و از طرفی بسیار صریح و شفاف مواضعش را بیان می کند برای همین محدودترش میکنند و فشارها بر او بیشتر است. میخواهند او را تحت کنترل داشته باشند و حتی برای مداوا هم اجازه نمی دهند به مرخصی بیاید در حالیکه این حق  هر زندانی است مخصوصا زندانیان سیاسی که اندیشه و تفکر برایشان این مشکلات را به وجود آورده نه جرم و جنایت.
مهدی سحرخیز می افزاید: میخواهند با این محدودیت ها و فشارها، پدرم را از جامعه حذف کنند، میخواهند او و سایر روزنامه نگاران زندانی که در حال سپری کردن محکومیت شان هستند فراموش شوند اما هر چه بیشتر فشار می آورند و اعمال محدودیت می کنند نشان میدهد که در هدفشان کمتر موفق شده اند. پدر من و سایر روزنامه نگاران در زندان نیز روزنامه نگار باقی می مانند. آنها روزنامه نگارند و نمی توان آنها را با فشار و تهدید و سرکوب از جامعه حذف کرد.

هنگامه همچنان ممنوع التلفن
هنگامه شهیدی دیگر روزنامه نگاری است که در زندان اوین و در حال سپری کردن محکومیت 6 سال حبس تعزیری  است. او در بند نسوان زندان اوین و در بند عمومی به سر می برد.
خانم شهیدی 9 تیر ماه سال گذشته بازداشت شد؛ اقدام علیه امنیت کشور از طریق اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت کشور از طریق حضور در اغتشاشات، فعالیت تبلیغی علیه نظام و توهین به ریاست جمهوری از جمله اتهاماتی بود که به این روزنامه نگار نسبت داده شد و در نهایت به صدور حکم 6 سال حبس تعزیری برای او انجامید.
خانواده هنگامه نیز از ملاقات حضوری محرومند، هفته ای یکبار ملاقات کوتاه کابینی، تنها ارتباط آنها با این روزنامه نگار است که تلفن هایش نیز به گفته خانواده اش قطع شده است.
ناهید کرمانشاهی، مادر هنگامه شهیدی به "روز" می گوید: هنگامه به اتفاق زهرا بهرامی و فاطمه خرم جو در بند عمومی به سر می برد اما با اینکه در بند عمومی است بیش از 5 ماه است که تماس های تلفنی او با خارج از زندان قطع است و تنها راه ارتباط او با خارج از زندان 20 دقیقه ملاقات کابینی است که به ما می دهند.
مادر هنگامه وضعیت روحی دخترش را خوب توصیف میکند اما می گوید هفته گذشته که هنگامه را از بهداری زندان به سالن ملاقات آوردند آنفلوآنزای شدید گرفته و از بهداری آمده بود. ماهم که ناچاریم از پشت شیشه ها او را ببینیم و این واقعا خیلی سخت است. کلا وضعیت جسمی مناسبی ندارد و مابه علت ناراحتی قلبی و افت شدید فشار خونش که شدیدا سلامتی اش را تهدید میکند به شدت نگران هستیم. متاسفانه دفعه پیش که برای چند روز به مرخصی آمد اقدام به درمان کردیم اما با بازگرداندن هنگامه به زندان، معالجات ناتمام ماند و باز پی گیر مرخصی استعلاجی هستیم که حداقل بتوانیم معالجات هنگامه را پی بگیریم.
خانم کرمانشاهی فعالیت های دخترش را کاملا شفاف و در چارچوب قانون ارزیابی می کند و می گوید: هنگامه یک روزنامه نگار است که تمام فعالیت هایش شفاف و در چارچوب قانون بوده و دلیل این برخوردها با او و سایر همکارانش را واقعا نمی فهمم.
پیش از این روزآنلاین در گزارشی از شکایت هنگامه شهیدی از تعدادی از زندانیان سیاسی خبر داده بود. مادر هنگامه در این زمینه می گوید که "شکایت هنگامه از چهار تن از زنان زندانی سیاسی به نامهای زهرا جباری، عاطفه نبوی، بهاره هدایت و مهدیه گلرو به هیچ عنوان ربطی به موضوع بیانیه ای که چندی پیش از سوی زندانیان زن سیاسی علیه هنگامه و در پی مرخصی استعلاجی وی صادر شده بود ندارد. موضوع این شکایت اعاده حیثیت به جهت فحاشی و طرح برخی اتهامات از سوی این افراد در زمان بازگشت وی به متادون بوده است".
خانم کرمانشاهی در عین حال خبر از انصراف هنگامه شهیدی از پی گیری شکایتش می دهد و می گوید: هنگامه بنا به درخواست برخی از سیاسیون معتبر از ادامه این شکایت صرف نظر کرده و آخرین دادگاه به مصالحه رسیده است.
مادر هنگامه شهیدی سپس با اشاره به حضور هنگامه در بند عمومی زندان اوین می گوید: پیش از این نوشته بودید که هنگامه در بند عمومی است و سایر زندانیان سیاسی زن در قرنطینه به سر می برند. در اصل هنگامه به اتفاق زهرا بهرامی و فاطمه خرم جو در بند عمومی هستند. انتقال هنگامه به بند عمومی نیز به خواست من صورت گرفت. بعد از انتقال هنگامه به بند متادون بعد از مرخصی استعلاجی اش، به علت یک سری از مسائلی که پیش امده بود من درخواست انتقال هنگامه به بند عمومی را کردم.




برادر حسین خضری در مصاحبه با روز

از اجرای حکم بی اطلاعیم

واحد مرکزی خبر صدا و سیمای جمهوری اسلامی از اعدام یک شهروند کرد در سحرگاه روز شنبه 25 دی ماه  در زندان مرکزی ارومیه خبر داد.این خبر در حالی منتشر شد که طی روزهای گذشته نگرانی ها نسبت به اعدام حسین خضری فعال سیاسی کرد شدت گرفته بود؛ بر همین اساس برخی از منابع خبری احتمال داده اند شخص اعدام شده حسین خضری باشد. با این حال برادر این فعال سیاسی، با ابراز نگرانی از وضعیت برادرش و احتمال اجرای حکم، تاکید می کند: "هنوز اطلاع نداریم که آیا حکم اعدام حسین اجرا شده است یا خیر."

حسین تحت فشار بود
واحد مرکزی خبر، روز شنبه 25 دی ماه، به نقل از دبیرخانه شورای تأمین آذربایجان غربی خبر داد حکم اعدام یک فعال کرد که عضو "گروهک تروریستی پژاک" خوانده شده، پس از تائید در مراجع قضائی در زندان ارومیه اجرا گردید.
این منبع خبری اتهامات زندانی اعدام شده را "عملیات مسلحانه" و "کشتن یکی از ماموران نیروی انتظامی در سال 1383" عنوان کرده بود.
این خبر در شرایطی منتشر شد که طی روزهای گذشته خانواده حسین خضری و وکیل مدافع وی خبر از احتمال اجرای قریب الوقوع حکم اعدام این زندانی سیاسی کرد داده بودند.به همین علت برخی از منابع خبری این احتمال را مطرح کرده اند که شخص اعدام شده حسین خضری باشد.تا لحظه تنظیم این گزارش هیچ یک از منابع رسمی در داخل، هویت زندانی اعدام شده را اعلام نکرده اند.
 عثمان خضری، برادر حسین خضری هم در مصاحبه با روز از وضعیت برادرش و احتمال اجرای این حکم ابراز بی اطلاعی می کند.
او می گوید: "طی روزهای گذشته و همزمان با انتقال برادرم از زندان ارومیه به مکان نامشخص، نسبت به اجرای حکم نگران شدیم. به دنبال انتشار این خبر پیگیر وضعیت برادرم شدیم؛ پیگیری هایی که تا دیروز و همزمان با اعلام خبر اعدام آن شهروند کرد بی نتیجه ماند. پس از اطلاع از خبر اعدام، با وکیل و مقامات استانی تماس گرفتیم. آنها هم خبر اجرای حکم برادرم را تائید نکردند."
وکیل پرونده حسین خضری سید احسان مجتوی است. او روز جمعه 24 آبانماه در مصاحبه با وبسایت کمیته گزارشگران حقوق بشر، با تایید انتقال موکل خود به تهران به دلایل نامعلوم، گفته بود: "با توجه به تکمیل کلیه مراحل قانونی در روند پرونده، حکم اعدام به قوت خود باقی است و هر لحظه امکان اجرای حکم وجود دارد".
حسین خضری، زندانی کرد محکوم به اعدام، در تاریخ دهم مرداد ماه سال ۱۳۸۷ در کرمانشاه توسط نیروهای سپاه نبی اکرم بازداشت شد و شش ماه تحت بازجویی مداوم بود. وی سپس به زندان مرکزی ارومیه منتقل شد و در تاریخ بیست و یک اردیبهشت سال گذشته در جلسه ی رسیدگی  در شعبه یکم دادگاه انقلاب ارومیه به اتهام "تبلیغ علیه نظام و همکاری با یکی از احزاب مخالف نظام" به اعدام محکوم شد. رای دادگاه بدوی نیز در هفدهم مرداد ماه سال 88 توسط شعبه 10 دادگاه تجدید نظر استان آذربایجان غربی تایید و به او ابلاغ گردید.
او مدتی پیش در نامه ای خطاب به افکار عمومی نوشته بود به مدت ۴٩ روز در سلول های انفرادی سپاه و در بازداشتگاهی مخفی که زیر نظر سازمان زندان های کشور نیست، شکنجه و وادار به اعتراف شده است.
حسین خضری در همین نامه تمامی اتهامات مطرح شده را رد کرده بود.  
برادر وی در همین راستا دیروز در مصاحبه با روز گفت: "در جریان آخرین ملاقات حسین که هفته گذشته صورت گرفت به ما گفت ماموران وزارت اطلاعات برای اخذ اعترافات تلویزیونی دروغین وی را تحت فشار قرار داده اند."
سازمان عفو بین الملل روز جمعه 24 دی ماه نسبت به اجرای احکام حسین خضری و زینب جلالیان، دو شهروند کرد هشدار داده بود. این سازمان حقوق بشری در بیانیه خود از مقامات ایران درخواست  تبدیل مجازات مرگ و رسیدگی مجدد به پرونده را مطرح کرده بود.

اعدام های روزافزون
دستگاه قضایی جمهوری اسلامی در طول کمتر از یک ماه گذشته نزدیک به پنجاه شهروند را به اتهام "حمل"، "نگهداری" و "خرید و فروش مواد مخدر" اعدام کرده است.
در این میان دو زندانی سیاسی در روز هفتم دی‌ماه، به نامهای علی صارمی به اتهام عضویت در سازمان مجاهدین خلق و علی اکبر سیادت به اتهام "جاسوسی" برای سازمان اطلاعاتی اسرائیل، در زندان اوین به دار آویخته شدند.
تشدید اجرای احکام اعدام در شرایطی صورت می گیرد که سازمان‌های مدافع حقوق بشر بارها از وضعیت حقوق بشر در ایران ابراز "نگرانی" کرده‌اند. ماه گذشته، مجمع عمومی سازمان ملل، قطعنامه‌ مصوب کميته سوم اين مجمع درباره وضعيت "نگران‌کننده" حقوق بشر در ايران را به تصويب رساند.
شیرین عبادی، برنده جایزه نوبل 2003 و رئیس کانون مدافعان حقوق بشر روز پنجشنبه با ابراز نگرانی از موج جدید اعدام ها در ایران با یادآوری اعدامهای سیاسی دهه شصت به روز گفت: "در دهه شصت تعدادی از اقلیت های مذهبی تحت عنوان قاچاقچی اعدام شدند. دولت در آنزمان با در نظر گرفتن واکنش جامعه بین المللی نمی توانست صراحتا اعلام کند که این افراد به علت تعلق به یک مذهب خاص اعدام شده اند. بنابراین آنچه که در موج اخیر اعدام ها حائز اهمیت است، هویت وکلای متهمان و اتهامات واقعی آنهاست که تا این لحظه مشخص نیست."
جمهوری اسلامی در کنار چین، عربستان سعودی و ایالات متحده آمریکا، یکی از کشورهایی است که بیشترین مجازات اعدام در آن به اجرا در می‌آید. بر اساس گزارش خبرگزاری های بین المللی از جمله خبرگزاری فرانسه، در سال ۲۰۱۰ دستکم ۱۷۹ نفر در ایران اعدام شده‌اند.



بانک جهانی : نرخ رشد ایران، یک چهارم میانگین کشور های در حال توسعه

فریدون خاوند، استاد اقتصاد در پاریس در مورد گزارش بانک جهانی به رادیو فردا می گوید: «نرخ رشد ایران، یک چهارم میانگین کشورهای در حال توسعه است.»
در آخرین گزارش بانک جهانی زیر عنوان «چشم انداز های اقتصاد جهانی» که پنجشنبه سیزدهم ژانویه منتشر شد، داده هایی نیز در باره اقتصاد ایران دیده میشود. پیش از پرداختن به ایران، به ارزیابی این گزارش درباره گرایش های عمده اقتصاد جهان در سال های 2011 و 2012 می پردازیم. بانک جهانی چشم انداز رشد در دنیا را چگونه پیش بینی میکند؟ به نظر میرسد که گزارش تازه بانک جهانی در مجموع نگاه نسبتا خوشبینانه تری دارد نسبت به فرآیند رشد اقتصادی جهان در سال تازه میلادی و همین طور سال آینده.
این خوشبینی بیشتر از وضعیت کشور های در حال توسعه سرچشمه میگیرد که به نظر میرسد کاملا از دوره بحران خارج شده اند، نرخ رشدشان در سال 2010 بر پایه ارزیابی های اولیه حدود هفت در صد بوده، در سال جاری شش در صد هست و سال آینده هم، به پیش بینی بانک جهانی، کمی بالاتر از شش در صد.
نکته مهم این که این رشد نسبتا بالا تنها به کشور هایی مثل چین و هند مربوط نمی شود. حتی آفریقا هم امسال، به پیش بینی این گزارش، رشدی خواهد داشت حدود شش در صد.
در عوض نرخ رشد کشور های پیشرفته جهان از 2.4 در صد در 2011 و 2.7 در صد در سال 2012 بیشتر نخواهد بود.
میانگین نرخ رشد این دو گروه، در حال توسعه و پیشرفته، چیزی خواهد بود حدود 3.3 در صد در سال جاری و کمی بیشتر در سال آینده.
در مورد ایران چطور؟ در مقایسه با کشور های در حال توسعه، بانک جهانی نرخ رشد ایران را در چه سطحی پیش بینی میکند؟بر پایه ارزیابی بانک جهانی، ایران سه سال پی در پی را با نرخ رشد های پایین پشت سر گذاشته : 2.3 در صد در 2008، 1.4 در صد در سال 2009 و 1.5 در صد در سال 2010.
اگر این ارزیابی را ملاک قرار بدهیم، نرخ رشد ایران در سال 2010 کمتر از یک چهارم میانگین نرخ رشد در کشور های در حال توسعه بوده.
بانک جهانی میگوید که نرخ رشد ضعیف تر ایران نسبت به دیگر کشور های در حال توسعه سال آینده احتمالا ادامه پیدا خواهد کرد، از جمله به دلیل انزوای بین المللی ایران.
گزارش بانک جهانی نرخ رشد سالانه ایران را در 2011 و 2012 سه در صد پیش بینی میکند.
آیا ارزیابی های بانک جهانی در مورد نرخ رشد اقتصادی ایران با ارزیابی های منابع داخلی جمهوری اسلامی منطبق است؟در جمهوری اسلامی، ارزیابی نرخ رشد به سرنوشت عجیبی دچار شده.
در واقع منابع کارشناسی داخلی در ارزیابی نرخ رشد ایران از بانک جهانی بدبین ترند و مثلا این شاخص را، برای سال 1387، فقط نیم در صد ارزیابی میکنند و همین باعث شده که بانک مرکزی جمهوری اسلامی اصولا از انتشار نرخ رشد کشور خود داری بکند.
به گفته منابع خبری تهران، عامل اصلی این وضعیت، کشمکشی است که بین بانک مرکزی و وزارت صنایع بر سر ارزیابی نرخ رشد به وجود آمده و گویا محمود احمدی نژاد به تازگی پرویز داوودی معاون اول پیشین خودش را مامور کرده به این اختلاف نظر پایان بدهد تا بالاخره راهی پیدا بشود برای انتشار نرخ رشد 1387.



روزگار سخت نهضت آزادی پس از ۵۰ سال فعالیت حزبی در ایران

محمد توسلی (چپ) و ابراهیم یزدی، از اعضای ارشد نهضت آزادی ایران
نهضت آزادی ایران، پس از ۵۰ سال سابقه فعالیت حزبی، این روزها روزگاری سخت را تجربه می‌کند. اگرچه این حزب به جز چند ماه دولت موقت مهدی بازرگان هیچگاه بر مسند قدرت و آسایش نبوده، اما وضعیت این روزهای اعضای نهضت آزادی ایران کم‌سابقه است.
ابراهیم یزدی، دبیرکل این حزب سیاسی با ۸۰ سال سن، عنوان مسن‌ترین زندانی سیاسی ایران را یدک می‌کشد و جوانانش از جمله سنگین‌ترین احکام صادره در دادگاه‌ها را تحمل می‌کنند.



مهدی بازرگان، دبیرکل پیشین نهضت آزادی در آستانه برگزاری انتخابات دور دوم مجلس، نگرانی‌های خود و حزبش را چنین بیان کرد:
«نهضت آزادی اولین گروهی خواهد بود که به مقابله با استبداد در و رجعت طاغوت خواهد پرداخت. اگر ما مجلس آزاد مستقلی نداشته باشیم که متعلق و منبعث از تمام ملت باشد، دیر یا زود جمهوری اسلامی مانند سلف خود، مشروطیت سلطنتی، با حفظ صورت و عنوان تبدیل به نوعی استبداد و نظام طاغوتی متکی به استبداد خارجی خواهد شد.»

اکنون ابراهیم یزدی، جانشین مهدی بازرگان در نهضت آزادی در حالی که به بیماری‌های مختلفی همچون سرطان پروستات مبتلاست در خانه امن وزارت اطلاعات نگهداری می‌شود و در انتظار برگزاری دادگاه اتهامات خود به سر می‌برد.
دیگر اعضا نهضت آزادی ایران هم اوضاع بهتری ندارند. آنها یا در زندان هستند و احکام سنگین صادر شده را تحمل می‌کنند. یا با سپردن وثیقه بیرون از زندانند.
پویان فخرایی، از اعضا جوان نهضت آزادی که در خارج از ایران به سر می‌برد از فشار فزاینده بر هم‌حزبی‌هایش خبر می‌دهد:

«دوستان ما آقای عماد بهاور به عنوان کسی که سنگین ترین حکم را گرفته است،محکوم به ۱۰ سال حبس قطعی و ۱۰ سال محرومیت پس از حبس از فعالیت در احزاب، رسانه ها و فضای مجازی شده است و هم اکنون نیز در زندان است.
آقای مهندس خرم، محکوم به هفت سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق، مهندس فرید طاهری، نیز محکوم به  سه سال حبس  قطعی است که هم اکنون در حال گذراندن این دوران حبس است.
خانم لیلا توسلی، دختر مهندس محمد توسلی دو سال حبس قطعی گرفته که در حال گذران آن است و دختر دیگر مهندس محمد توسلی یعنی خانم دکتر سارا توسلی به شش حبس قطعی و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده است.
آقای امیر حسین کاظمی به سه سال حبس قطعی محکوم شده بود که اخیرا شامل عفو شد و خوشبختانه از زندان آزاد گردید. آقای دکتر یزدی و مهدی معتمدی مهر نیز کماکان در انتظار برگزاری دادگاهشان هستند.»

*******
هر چند اعضای نهضت آزادی ایران هیچگاه در طول نیم قرن گذشته از فشارهای پیدا و پنهان فارغ نبوده‌اند اما فشارهایی که این روزها به نهضت آزادی ایران و اعضا آن وارد می‌آید، فشاری بی‌سابقه بوده است.
پویان فخرایی، دلیل فشارهای فزاینده امروز به اعضا نهضت ایران را این طور توضیح می‌دهد:
«نهضت آزادی یک جریان تأثیرگذار چه در اجتماع و چه در سیاست ایران بوده است.حاکمیت همواره در پی این جریان در طول ۵۰ سال سابقه فعالیت‌هایش بوده تا ریشه‌اش را بخشکاند.
خودشان در سال ۸۰ وقتی آقای حاج سید جوادی دنبال دادگاهش رفته بود خیلی صادقانه گفته بودند که هدفشان خشکاندن ریشه این جریان است. قاضی به آقای حاج سید جوادی گفته بود که ما برای خشکاندن ریشه‌های یک درخت تنومندی مثل نهضت آزادی اول شاخه‌های آن را قطع می‌کنیم.»
پویان فخرایی، بیانیه‌ها و موضع‌گیری‌های نهضت آزادی در طول حیاتش را یکی دیگر از دلایل این اعمال فشارها بر اعضا نهضت می‌داند.
«نهضت آزادی همیشه با عملکردهایش، بیانیه‌هایش، حرف‌هایش و مهم‌تر از همه تأکیدش بر ایستادگی در مسیر اعتدال و حرکت در این مسیر، مانند خاری در چشم حاکمیت بوده که به زور آن را تحمل کرده است.
در عین حالی که یک کینه قبلی نیز نسبت به نهضت از پیش به دل گرفته است. چرا که اگر رژیم بخواهد به انقلابی‌گری خود ببالد، نهضت آزادی و اعضا آن سابقه طولانی‌تری دارند. اگر بخواهد به مذهبی بودنش تفاخر کند، نهضت آزادی به عنوان یک جریان اسلامی که از شاخص‌ترین جریان‌های اسلامی در جهان اسلام است، شناخته می‌شود.
ولی آنچه که به اعتقاد من از همه مهم‌تر بوده است ، پایداری نهضت آزادی در طول ۳۰ سال گذشته بوده است. رژیم هر کاری کرده که باعث شود که اعضای نهضت آزادی از خط مشی خودشان فاصله بگیرند موفق نشده و به همین دلیل هم هر کاری می‌کند تا این خط مشی را یک جایی بشکند.»
اشاره این عضو نهضت آزادی شاید موضع‌گیری‌هایی از این دست است که آیت‌الله طالقانی، از بنیانگذارن نهضت آزادی ایران، سال‌ها قبل در ابتدای پیروزی انقلاب سال ۵۷ ابراز کرد:
«یک محیط آزادی را اگر قدردانی نکنیم، اگرآن را محیط عقده گشایی، محیط عناد و بهم ریختگی و موضع‌گیری قرار دهیم، نتیجه‌اش پیدا شدن مستبدین است.
همان طور که در تاریخ گذشته‌مان بوده است و در تمام ادوار تاریخی . و دیگر رحم به صغیر و کبیر نخواهد کرد. در چنین محیطی است که انسان خودخواه و در عین حال باهوش و زرنگی سر بیرون می‌آورد . از چه راه مردم را می‌فریبد؟ از طریق وعده آب و نان ؛ وعده مسکن و وعده آسایش...»
مهدی بازرگان سال‌ها قبل در زمانی که نماینده دور نخست مجلس و دبیرکل نهضت آزادی بود چنین انتظاری داشت:
«استبداد از روزی شروع شده است که یک شاه ، یک خاندان و یا یک طبقه و حتی یک مکتب خواسته است ولو با حسن نیت و قصد خدمت، خود را یگانه مسئول، یگانه مالک و یگانه مأمور بر سایرین تصور و بر جامعه تحمیل نماید و وقعی به رضایت مردم و رأی مردم ننهد. شما نمایندگان محترم دو راه در پیش رو دارید، یک: اجرای انتخابات در شرایط و جو حاضر. دو: انجام انتخابات واقعاً ملی و آزاد بر طبق قانون اساسی.»
خواسته‌هایی که مهدی بازرگان داشت نزدیک به سه دهه بعد، امروز همان چیزی است که منتقدان دولت می‌خواهند.




زمان سفارش «عطر احمدی‌نژاد» فرا رسیده است

چهره‌های نامدار هنری و ورزشی که همه کار برای حفظ و افزایش شهرت خود می‌کنند پس از اقدامات معمول مثل خبرسازی در مورد روابط صمیمی، ازدواج و طلاق، حاملگی یا بچه‌دار شدن و برخی کارهای غیرمعمول مثل نمایش عورت، پرتاب گوشی تلفن به خدمتکار، کشیدن ماری جوانا یا رانندگی در حال مستی به تولید و توزیع عطر و اودکلن به نام خود می‌پردازند.

فروش اموال اختصاصی معمولاً پس از مرگ اتفاق می‌افتد (مثل حراج بخشی از مایملک مایکل جکسن پس از مرگ وی). این مسیر برای احمدی‌نژاد که همانند خبرسازان دنیای مطبوعات زرد عمل می‌کند چگونه بوده است؟

کاپشن سفید

تیم تبلیغاتی احمدی‌نژاد از آغاز با استفاده از هویت یابی یک شخص با یکی از عناصر ظاهری وی (لباس، عینک، ریش و سبیل، کفش، مدل مو یا آرایش صورت) تلاش کردند احمدی‌نژاد را در داخل و خارج کشور بیش از پیش مطرح سازند. برای آن‌ها شعار محو اسرائیل یا افسانه بودن کشتار یهودیان توسط آلمان نازی یا سرکوب مردم ایران توسط دولت نظامی امنیتی وی کفایت نمی‌کرد.
آن‌ها بیش از این می‌خواستند وی را در شبکه‌های خبری ببینند. کاپشن سفید برای دوره‌ای کوتاه به وجه هویت‌بخش احمدی‌نژاد تبدیل شد تا نماد ساده‌زیستی وی باشد اما هنگامی که تأثیر تبلیغاتی این پاره از لباس وی از میان رفت احمدی‌نژاد کاپشن سفید را کنار گذاشت و کت و شلوار پوشید. در آزادسازی ملوانان انگلیسی تلاش شد کت و شلوار شبیه به کت و شلوار احمدی‌نژاد به تن آن‌ها پوشانده شود تا نوعی مدل‌سازی بر این اساس صورت گیرد که چندان موفق نبود.

هاله نور

هاله نور که بر اساس اعتقادات موعودگرایانه‌ و توهمات احمدی‌نژاد مطرح شد سال‌ها افکار عمومی را متوجه سخنان وی کرد. گرچه وی به دروغ طرح هاله را در مناظرات انتخاباتی انکار کرد، هاله نور احمدی‌نژاد به بخشی از هویت جدایی‌ناپذیر وی تبدیل شده و از این مسیر برای وی شهرت (منفی) بی‌سابقه‌ای در داخل و خارج کشور فراهم آورد. به همین دلیل به سرعت موضوع از سوی تیم تبلیغاتی دولت کنار گذاشته شد.

دروغ‌ها و وعده‌های بزرگ

اقدام دیگر احمدی‌نژاد برای مطرح ماندن در خبر‌ها گفتن دروغ‌های بزرگ و وعده‌های غیر ممکن بوده است؛ دروغ‌ها مثل آنکه در ایران همجنسگرا نداریم، یا دختر ۱۶ ساله‌ای در خانه انرژی اتمی کشف کرده یا ایران آزاد‌ترین، و دموکرات‌ترین کشور دنیاست، یا پس انداز پنجاه، هفتاد یا صد میلیونی برای بچه‌ها با کنار گذاشتن ماهی ۲۰ هزار تومان محقق می‌شود؛ و وعده‌ها مثل آنکه تا پایان دولت دهم فقر و بیکاری ریشه‌کن خواهند شد یا تا پایان این دولت همه صاحب خانه خواهند شد.
(«قول می‌دهم تا قبل از پایان دولت دهم مشکل بیکاری به طور کامل از کشور ریشه‌کن شود» کیهان، ۱۵ دی ۱۳۸۹؛ «هدف از اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها بازگشت به فرهنگ خود ماست و اگر این طرح اجرا شود دیگر فقیری نخواهیم داشت... با اجرای این طرح... تورم و فقر درکشور ریشه‌کن خواهد شد» فردا نیوز، ۱ آذر ۱۳۸۸؛ «تا پایان دولت دهم تقریباً نیاز مسکن به روز خواهد شد و از آن پس مسکن، از فهرست مشکلات مردم خارج خواهد شد» ایرنا، ۲۹ آبان ۱۳۸۹) در عالم واقع، دولت‌ها می‌توانند بیکاری و تورم و فقر را کاهش دهند اما نمی‌توانند آن را ریشه‌کن کنند و کسی که چنین وعده‌هایی می‌دهد شعبده باز یا مردم‌فریب است.

سفر هر ساله به نیویورک

سفر هر ساله به نیویورک درست مثل سفر هرساله بازیگران و هنرپیشگان امریکایی به اروپا برای خبرسازی است. احمدی‌نژاد با حرف‌ها و اعمال خارق‌العاده‌اش (نمونه تاریخی آن در دنیای اسلام: ادرار در چاه زمزم که مایه شهرت بی‌رقیب فاعل این کار شد) در سفر به نیویورک تلاش می‌کند آنچه را که کاشته در رسانه‌های امریکایی درو کند.
رسانه‌های امریکایی که بنا به سنت تاریخی خود به «دشمن مردم» فرصت می‌دهند خود را مفتضح کند این توهم را به احمدی‌نژاد و دوستانشان انتقال داده‌اند که پیام آن‌ها جهانی است و میلیارد‌ها مخاطب دارند. احمدی‌نژاد مدعی است که دختر بچه‌های نیویورک نیز او را می‌شناسند و به پدر و مادرشان نشان می‌دهند.

کتاب خود ننوشت

چهره‌های هنری و ورزشی و بسیاری از سیاستمداران اصولاً به نویسندگی شهرتی ندارند و کسی از آن‌ها انتظار نوشتن ندارد. به همین ترتیب کسی از جرج دبلیو بوش یا محمود احمدی‌نژاد به ترتیب به عنوان فردی جنگ‌طلب یا سازمان‌دهنده و رهبر اراذل و اوباش در ایران انتظار انتشار کتاب نداشت. اما بر خلاف انتظارات، از این دو نیز اثری منتشر شد. کارکنان نهاد ریاست جمهوری در ایران با استفاده از بودجه عمومی سخنرانی‌های احمدی‌نژاد را در قالب آثاری از وی منتشر کرده‌اند. اما کارکنان جرج بوش پسر بدون استفاده از بودجه عمومی کتابی را با استفاده از خاطرات وی به نام وی منتشر کردند.

هویت‌سازی

برای درست کردن هویت تاریخی برای فردی کاملاً بی‌هویت که فعالیت سیاسی‌اش شکایت‌سازی علیه مطبوعات بوده است، احمدی‌نژاد را رجایی زمان یا سلمان فارسی زمان (الف، ۱۵ دی ۱۳۸۹) نامیدند. در این موضوع نیز انگاره‌های هالیوودی مد نظر بوده است مثل آنکه آنا نیکول اسمیت (بازیگر و مدل و نماد جنسی)، مریلین مونروی زمان یا مونیکا بلوچی سوفیا لورن زمانه نامیده شدند.

پژوی ۵۰۴

ظاهراً تیم تبلیغاتی احمدی‌نژاد از حیث ایده‌های خبرساز با مشکل برخورد کرده و پیش از پایان دوره یا مرگ وی، اموالش را به حراج گذاشته‌اند. در یک کار تبلیغاتی دیگر، نخست اعلام شد که خودروی پژوی احمدی‌نژاد برای کمک به ساخت مسکن به حراج گذاشته می‌شود.
گفته شد که احمدی‌نژاد برای کمک به ساخت مسکن مهر خودروی خود را در یک اقدام خیرخواهانه برای فروش واگذار کرده و این خودرو در مزایده بین‌المللی قرار دارد. (صادق محصولی، وزیر رفاه و تامین اجتماعی، مهر، ۱ آذر ۱۳۸۹) سپس اعلام شد که از ۱۳ دی ۱۳۸۹ قرار است به مدت یک ماه افراد در داخل و خارج از کشور ثبت نام کرده و بعد بالا‌ترین قیمت‌ها در حراج حضوری شرکت کنند.
برای آنکه حداکثر استفادهٔ تبلیغاتی از این موضوع صورت گیرد به طور مرحله‌ای اخبار مربوط به این حراج اعلام شده است. از همین جهت در مراحل بعد اعلام شد که «بیشترین مبلغ برای خرید خودروی آقای احمدی‌نژاد تا کنون یک میلیارد تومان بوده که از سوی کشورهای عربی پیشنهاد شده است» (احمد اسفندیاری، سرپرست سازمان بهزیستی ایران، رادیو فردا، ۱۳ دی ۱۳۸۹) یا «آخرین مبلغ پیشنهادی در این مزایده بین‌المللی دو میلیون دلار بوده است.» (وزیر رفاه و تامین اجتماعی، ایرنا، ۲۲ دی ۱۳۸۹)
از هم اکنون موضوع حراج اتومبیل احمدی‌نژاد در برنامه‌های نمایشی آخر شب در شبکه‌های تلویزیونی آغاز شده است به نحوی که دیوید لترمن اجرا کننده برنامه آخر شب سی بی‌اس از این حراج بعد از لطیفه‌ای در مورد رفت و برگشت لیندزی لوهان (بازیگر جوان هالیوودی) از بازپروری یاد کرد.

جراحی پلاستیک

اقدام بعدی در مسیر ستارگان درجه چندم ورزش و سینما برای ماندن در عرصه خبر‌ها و جلب توجهات، جراحی پلاستیک و دستکاری‌های متوجه به زیباسازی (مثل زدن بوتاکس یا عمل بینی) است. این جراحی‌ها هم با هدف خبرسازی (که بسیار مورد توجه تیم تبلیغاتی رئیس دولت است) و هم دوست‌داشتنی‌تر کردن ظاهر افراد انجام می‌شود.
پس از سرکوب‌های یک سال و نیم گذشته، مقامات رژیم به کارکرد دوم جراحی‌های پلاستیک شدیداً نیاز دارند. اگر مدارک قلابی دکترا قرار بود منزلت اجتماعی برای اعضای تیم دولت (مثل رحیمی و کردان و جهرمی) فراهم بیاورد، از جراحی پلاستیک انتظار می‌رود تا اندازه‌ای چهره کریه سرکوب‌کنندگان را در افکار عمومی پیرایش کند.

عطر و ادکلن احمدی‌نژاد

آخرین محصولی که خوانندگان و بازیگران سینما پس از افول شهرت خود تولید و به بازار عرضه می‌کنند عطری به نام خود است. اکنون در بازار امریکا می‌توان به عطرهای بریتنی اسپیرز، جسیکا سیمپسون، آشِر، بیانسه، پاریس هیلتون، و سارا جسیکا پارکر در فروشگاه‌های زنجیره‌ای برخورد. این خوانندگان و بازیگران که امکان بر آمدن دوباره آثارشان در بازار بسیار اندک است از این طریق سعی می‌کنند درآمدی کسب کرده و نامشان مطرح باشد.
از همین جهت مشاوران تبلیغاتی احمدی‌نژاد که همواره از مدل‌های تبلیغاتی جاری در امریکا و نظام سرمایه‌داری و هالیوود الگو می‌گرفته‌اند (با تشکر از مشاورانی مثل حمید مولانا) اکنون باید در سال‌های پایانی حکومت احمدی‌نژاد به او توصیه کنند با یکی از شرکت‌های تولید عطر و ادکلن مذاکره کرده و زمینه را برای توزیع عطری به نام وی فراهم کند.




رحيمی: با بی شرمی، من و رييس جمهور را در رسانه ها متهم می کنند

محمود احمدی نژاد، رييس دولت دهم(راست)، محمدرضا رحيمی را فردی «بسيار پاک و انقلابی» معرفی کرده و اتهام های وارده به وی را يک «حرکت سياسی» توصيف کرد. معاون اول رييس جمهور ايران که از سوی قوه قضاييه به «فساد اقتصادی» متهم شده است، برخی از به گفته وی، «مفسدان اقتصادی» را متهم کرد که «با بی شرمی تمام و بدون هيچ سند و مدرکی مستقيم و غير مستقيم رييس جمهور و معاونش را در رسانه ها متهم می کنند.»
محمدرضا رحيمی که رياست ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی در دولت را بر عهده دارد روز يکشنبه به طور تلویحی نمایندگان مخالف خود را به فساد اقتصادی متهم کرد و گفت: در کارگروه اين ستاد، «با بسياری از تخلفات اقتصادی، زمين خواری ها و معوقات بانکی مبارزه شده است که اين اقدامات برای بسياری از متخلفين ناخوشايند بوده و به همين دليل به تهمت سازی و اتهام زنی عليه معاون اول رييس جمهور اقدام کرده اند.»
به گزارش خبرگزاری ايرنا، وی که در همايش روسای نمايندگی های داخل و خارج از کشور سخن می گفت، برخی از افراد به گفته وی، «مفسدان اقتصادی و رانت خوار» را متهم کرد که «از اسفندماه سال گذشته تاکنون اقدام به تخريب دولت و اتهام افکنی کرده اند و با بی شرمی تمام و بدون هيچ سند و مدرکی مستقيم و غير مستقيم رييس جمهور و معاونش را در رسانه ها متهم می کنند.»
محمدرضا رحيمی که از تابستان سال ۱۳۸۸ معاون اولی محمود احمدی نژاد را برعهده دارد از سوی برخی از نمايندگان مجلس شورای اسلامی به فساد اقتصادی و «سرحلقه باند فساد اقتصادی فاطمی» متهم شده است.
الياس نادران، نماينده تهران در مجلس، فروردين ماه سال جاری خبر داده بود که محمدرضا رحيمی «رييس حلقه فساد در خيابان فاطمی است که نسبت به جمع آوری منابع از محل منابع فاسد و توزيع آن تصميم گيری می کرده است و اکنون تقريبا همه اعضای اين شبکه فاسد اقتصادی در خيابان فاطمی دستگير شده اند الا معاون اول فعلی رييس جمهور.»
اين اتهام ها با واکنش تند مقام های دولت دهم روبرو شده و رياست جمهوری ايران اعلام کرده است که محمدرضا رحيمی از آقای نادران و چند نماينده ديگر به قوه قضاييه شکايت کرده است.
بحث بر سر اتهام های معاون اول محمود احمدی نژاد پس از آن دوباره بالا گرفت که غلامحسين محسنی اژه ای، دادستان کل کشور، اواخر آذرماه اعلام کرد که محمدرضا رحيمی در پرونده فساد اقتصادی متهم است و وی بايد به اتهام ها پاسخ دهد.

«اتهام زنی به من، دشمنی با نظام است»

محمدرضا رحيمی در سخنان روز يکشنبه خود افرادی را که به وی «اتهام» زده اند را به باد حمله گرفت و گفت: «اقدامات مخرب اين افراد نشانه بيماری و دشمنی آنها با نظام است و اينکه خواسته يا ناخواسته در راستای اهداف دشمنان نظام گام بر می دارند.»
وی اظهار داشته که در تمام دوران کاری خود در عرصه های مختلف، «مشغول مبارزه» بوده و افزوده است «زمانی که رييس ديوان محاسبات کشور بودم پرونده برخی افراد را مطالعه کرده ام و مطالبی موجود است که به خاطر ملاحظات و مصالح نظام سکوت کرده ام.»
به گفته آقای رحيمی، «در ميان کسانی که مدعی پيروی از ولايت فقيه و حمايت از نظام هستند افرادی به چشم می خورند که حتی يک روز هم در صحنه دفاع مقدس حضور نداشتند و در هيچ يک از عرصه های خدمت رسانی ديده نشده اند.»
در روزهای اخير، محمود احمدی نژاد، رييس جمهور ايران، و اسفنديار رحيم مشايی، رييس دفتر وی، به دفاع از محمدرضا رحيمی برخاسته و خواستار برخورد قوه قضاييه با نمايندگان اصولگرای مخالف معاون اول رييس جمهور شده اند.
رييس دولت دهم، آقای رحيمی را فردی «بسيار پاک و انقلابی» معرفی کرده و اتهام های وارده به وی را يک «حرکت سياسی» توصيف کرده که به گفته وی، با «بی تقوايی» همراه بوده است.
محمود احمدی نژاد که در پنج سال گذشته همواره شعار مبارزه با فساد اقتصادی سر داده است، در جريان مناظره های انتخاباتی سال ۱۳۸۸ گفت که از قوه قضاييه می خواهم که با تخلفات نزدیکان و اطرافیان من «محکم تر» برخورد کند.
اين در حالی است که دفتر رياست جمهوری ايران اوايل دی ماه گزارش های منتشره درباره استقبال محمود احمدی نژاد از محاکمه محمدرضا رحيمی را تکذيب کرد.



آیا آیت الله خامنه ای متهم به دست داشتن در قتل رفیق حریری است؟

رادیو فرانسه

نوشتۀ ناصر اعتمادی

دو روز مانده به انتشار کیفرخواست و نتیجۀ تحقیق دادگاه بین المللی رسیدگی به قتل رفیق حریری نخست وزیر پیشین لبنان، منابع خبری و آگاه اعلام کردند که به غیر از اعضای حزب الله لبنان، آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران نیز از سوی این دادگاه متهم به دست داشتن در قتل نخست وزیر پیشین لبنان است.
گفتگو با مجید محمدی (فایل صوتی):





  وزیر کار دولت کنونی لبنان خبر داد که کیفرخواست دادگاه بین المللی رسیدگی به قتل رفیق حریری دوشنبه پس فردا اعلام خواهد شد. نشریۀ فرانسوی لوموند اعلام کرده است که نتیجۀ تحقیق دادگاه بین المللی رسیدگی به قتل نخست وزیر پیشین لبنان شماری از اعضای حزب الله این کشور را متهم به دست داشتن در قتل رفیق حریری کرده است. پس از اعلام کیفرخواست حکم تعقیب متهمان و یا احضار آنان به دادگاه نیز صادر خواهد شد. قرار است فردا یکشنبه شیخ حسن نصرالله رهبر حزب الله لبنان طی یک سخنرانی نظرش را در مورد بحران کنونی لبنان، نخست وزیر آیندۀ این کشور و دادگاه رسیدگی به قتل رفیق حریری اعلام کند.
همزمان رجب طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه که می کوشد به عنوان میانجی از تشدید بحران لبنان جلوگیری کند امروز گفتگوهای تلفنی جداگانه ای با ملک عبدالله پادشاه عربستان و محمود احمدی نژاد رییس جمهوری اسلامی ایران انجام داد. اندکی پیشتر جراید اسرائیلی و لبنانی از جمله النهار به نقل از "نیوز مکس" اعلام کردند که دادگاه بین المللی رسیدگی به قتل رفیق حریری نخست وزیر پیشین لبنان مستقیماً رهبر جمهوری اسلامی، آیت الله علی خامنه ای را متهم نموده که دستور قتل رفیق حریری را در سال 2005 صادر کرده است. همین منابع تصریح کرده اند که این فرمان به وسیلۀ سردار پاسدار قاسم سلیمانی فرماندۀ سپاه قدس پاسداران ایران که عمدتاً مأموریت های برون مرزی حکومت تهران را برعهده دارد به عماد مغنیه فرماندۀ پیشین نظامی حزب الله لبنان منتقل شد که در فوریه سال 2008 در دمشق به قتل رسید.
حزب الله لبنان و جمهوری اسلامی ایران سرویس های مخفی اسرائیل را عامل این ترور معرفی کردند. منابع خبری به نقل از گزارش تحقیق دادگاه بین المللی رسیدگی به قتل رفیق حریری نوشته اند که مسئولیت سازماندهی تیم های ترور نخست وزیر پیشین لبنان را عماد مغنیه و یکی از بستگان وی مصطفی بدرالدین برعهده داشته اند و قتل رفیق حریری با هماهنگی کامل میان حزب الله لبنان و سپاه پاسداران صورت گرفته است. همین منابع افزوده اند که رییس جمهوری سوریه بشار اسد و رییس سرویس های مخفی این کشور، آصف شوکت، که از بستگان نزدیک بشار اسد است نقش کلیدی در قتل رفیق حریری داشته اند. منابع خبری تصریح کرده اند که از نظر رهبر جمهوری اسلامی، آیت الله خامنه ای، رفیق حریری مأمور عربستان در لبنان بوده و کشته شدن وی می توانسته زمینۀ به قدرت رسیدن حزب الله در لبنان را فراهم سازد. جراید لبنانی با اشاره به همین مطلب نوشته اند که علت استعفای وزرای وابسته به حزب الله از کابینۀ سعد حریری در روزهای گذشته که منجر به سقوط حکومت در لبنان شد نتایج تحقیق دادگاه بین المللی رسیدگی به قتل رفیق حریری بوده است که قرار است در روزهای آینده منتشر شود. منابع نزدیک به سعد حریری گفته اند که حزب الله تهدید کرده بود که در صورت انتشار گزارش تحقیق دادگاه بین المللی رسیدگی به قتل رفیق حریری نه فقط اقدام به کودتا خواهد کرد، بلکه علیه اسرائیل نیز اعلام جنگ خواهد نمود.





علی لاریجانی: بهتر است از ابزار استیضاح کمتر استفاده شود

علی لاریجانی، رییس مجلس شورای اسلامی ایران

به دنبال انتقاد یک نماینده مجلس از اعتراض آیت‌الله جنتی به فراخواندن وزیران به مجلس، علی لاریجانی با اعلام اینکه استیضاح وزیران «حق نمایندگان» است، اعلام کرد که بهتر است از این ابزار کمتر استفاده شود.
علی لاریجانی، رییس مجلس شورای اسلامی روز یکشنبه، ۲۶ دی‌ماه، گفت: «وقتی نمایندگان وزیری را فرا می‌خوانند حتما مشکلی دیده‌اند و برای رفع آن از وزیر مربوطه سوال می‌کنند... نمایندگان زمانی که مشکل را می‌بینند چاره‌ای جز سوال و استیضاح ندارند، با وجود این معتقدم باید از این ابزار کمتر استفاده کرد.»
این اظهارات پس از آن بیان شد که علی مطهری، نماینده مردم تهران در مجلس روز یکشنبه با اشاره به اظهارات اخیر آیت‌الله احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان، در انتقاد از احضار وزرا به مجلس، از عدم پاسخگویی هیئت رئیسه مجلس به این اظهارات اعتراض کرد.
آیت الله جنتی در خطبه های نمازجمعه روز ۲۱ آبان گفته بود: «برخی در مجلس وزیری را فرا می‌خوانند تا مواردی را از او طلب کنند و وقتی وزیر مربوطه با خواسته نادرست آن‌ها مخالفت می‌کند، وزیر را به استیضاح تهدید می‌کنند.»
وی روز ۱۷ دی‌ماه نیز در انتقاد به احضار وزرا از سوی مجلس گفته بود: «اکنون احضار وزرا به مجلس افزایش یافته است... این وزیر می‌خواهد کار کند و باید شبانه‌روز تلاش کند تا هدفمند کردن یارانه‌ها درست پیش رود و یک سوال شما گاهی ۱۰ ساعت و یا ۲۰ ساعت از وقت او را می‌گیرد و باید از معاونین و مشاوران مختلف خود موضوع را جویا شود تا بتواند در مجلس از خود دفاع کند و بعد هم آن آقا بگوید ما قانع نشدیم.»
آقای مطهری با اشاره به انتقادهای آقای جنتی از مجلس گفت: «انتظار داشتیم هیئت رئیسه مجلس از شأن و جایگاه مجلس دفاع کند و اعلام کند نمایندگان وقتی چیزی را وزرا طلب می‌کنند، درخواست نادرست یا درخواستی برای خود نیست، بلکه مطالبات مردم است.»
وی افزود: «آیت‌الله جنتی به جای انتقاد و تضعیف مجلس بهتر است برای تقویت دستگاه قانونگذاری کشور گام بردارد چرا که مجلس قوی به نفع کشور است.»
رئیس مجلس شورای اسلامی نیز در پاسخ به این اظهارات، سوال و استیضاح را «حق نمایندگان» و «یکی از ابزار‌های نظارتی مجلس» دانست و گفت که این موضوع با آیت‌الله جنتی نیز در میان گذاشته شده است.
در ماه‌های گذشته نمایندگان مجلس به دلایل متفاوت خواستار احضار برخی وزرای جمهوری اسلامی به مجلس و پاسخگویی به سو‌والات نمایندگان شده‌اند.
علی مطهری پیشتر «تخلف وزرا از قانون» را دلیل افزایش احضار آن‌ها به مجلس اعلام کرده بود.



یک فرمانده نظامی: هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا خارج از فضای ایران سرنگون شدند


جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح ایران در خصوص دو فروند هواپیمای بدون سرنشین «آمریکایی» که چندی پیش مقامات جمهوری اسلامی از سرنگون شدن آن‌ها خبر داده بودند، می‌گوید که این دو هواپیما در «خارج از فضای ایران» توسط سپاه پاسداران ساقط شده‌اند.
به گزارش خبرگزاری نیمه رسمی فارس، غلامعلی رشید روز یکشنبه، ۲۶ دی‌ماه، با اشاره به سرنگونی دو فروند هواپیمای بدون سرنشین «جاسوسی» بر فراز خلیج فارس، گفت: «البته باید بگویم که این هواپیماها بیرون از فضای جمهوری اسلامی ایران، یعنی بیرون از FIR ما در خلیج فارس توسط اقدام پدافندی نیروی هوایی سپاه ساقط شد.»
FIR یا «راه‌های هوایی»، کریدورهای هوایی هستند که رادارهای هر کشور می‌توانند هوپیماها و یا اشیای پرنده ناشناس را در طول آن شناسایی و ردیابی کنند. هر کشور به نسبت وسعت خود می‌تواند دارای یک یا چند FIR باشد.
این نخستین بار است که یک فرمانده عالی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران اذعان کرده است که هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی خارج از حریم هوایی ایران سرنگون شده است.
جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح همچنین در پاسخ به این سوال که اخبار ضد و نقیضی در مورد تمایل روسیه به خرید بقایای این هواپیماها، با ابراز بی اطلاعی از این موضوع گفت: «امکان دارد روسیه بخواهد با در اختیار داشتن این هواپیماها از آخرین تکنولوژی هواپیماهای بدون سرنشین مطلع شود.»
فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران، حدود دو هفته پیش از این بدون ارائه جزئیاتی، اعلام کرده بود که این نیرو دو فروند هواپیمای جاسوسی غربی را بر فراز خلیج فارس ساقط کرده است.
سپاه پاسداران بعدها مدعی شد که این دو هواپیما متعلق به ایالات متحده آمریکا هستند و افزود قرار بر این است که این دو هواپیما به زودی به نمایش گذاشته شوند.
این در حالی است که ناوگان پنجم آمریکا که در بحرین مستقر است در واکنش به این خبر اعلام کرد که تا کنون گزارشی حاکی از سقوط هواپیماهای خود در این منطقه دریافت نکرده است.
پنتاگون نیز اعلام کرده که تاکنون گزارشی مبنی بر سرنگونی هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا در خلیج فارس دریافت نکرده‌است.
یک مقام رسمی دیگر آمریکا نیز به شبکه خبری بی بی سی گفته بود که پیشتر یک هواپیمای بدون سرنشین آمریکا در سال ۲۰۰۹ بر فراز خلیج فارس دچار اشکال فنی شده بود که این هواپیما نیز در آب‌های بین‌المللی سقوط کرده بود.
به دنبال این اظهارات، علی فدوی، فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران با اظهار این‌که «آمریکایی‌ها خودشان را ابرقدرت و دارای بالاترین تکنولوژی علم می‌دانند و طبیعی است که چینی مسائلی را به راحتی قبول نکرده و تکذیب کنند»، اعلام کرد که «در زمان مناسب» این هواپیماها را به نمایش خواهند گذاشت.




نگاه ال پائیس به وضعیت سینما در ایران

یا زندان، یا سکوت...!

آنخلس اسپینوسا
یا زندان، یا سکوت. این گزینه ای است که محمود احمدی نژاد پیش پای فیلمسازان کشورش گذاشته است. سرکوبی که به دنبال اعتراضات مردمی پس از انتخابات ژوئن ۲۰۰۹ در دستور کار قرار گرفت، خلاقیت فیلمسازان ایرانی را که جایزه های اصلی معتبرترین جشنواره های بین المللی را طی سال های اخیر به خود اختصاص داده اند از بین برده است.
محمد نوری زاد، که دیروز باخبر شدیم  در زندان در شرایط بدی بسر می برد، به اتهام "توهین به مقامات و تبلیغ علیه نظام" به ۳ سال و نیم زندان محکوم شده. جعفر پناهی به اتهام "اقدام علیه امنیت ملی" به ۶ سال زندان محکوم شد، و محمد رسول اف نیز به همین اتهام در انتظار حکم خود نشسته است. فیلمسازان دیگری، مانند محسن مخملباف یا عباس کیارستمی، مدتی است که برای گریز از مقوله سانسور در خارج از کشور خود فیلم می سازند.
پناهی در دفاعیه خود به دادگاه که او را در ماه نوامبر محاکمه کرد اظهار داشت: "این تنها نظر من نیست. این نظر هنر و هنرمندان این کشور است." یک ماه بعد دیدیم که قاضی نسبت به هیچ یک از استدلال های پناهی گوش شنوا ندارد، و در نهایت او را به ۶ سال زندان و ۲۰ سال ممنوعیت از فیلمسازی، فیلمنامه نویسی، سفر به خارج از کشور و همچنین مصاحبه با رسانه های داخلی و خارجی محکوم کرد.
فریده غیرت، وکیل او، این هفته اعلام کرد که نسبت به این حکم درخواست تجدیدنظر کرده. دستگاه قضایی جمهوری اسلامی جرم این فیلمساز را "اقدام علیه امنیت ملی" عنوان کرده و این درست همان اتهامی بود که در ماه آوریل برای محکوم کردن محمد نوری زاد به ۵۰ ضربه شلاق و ۳ سال و نیم زندان مورد استفاده قرار گرفت.
رسول اف، کارگردان "کشتزارهای سپید" که در جشنواره سن سباستین سال ۲۰۰۹ انتخاب شد، در مارس ۲۰۱۰ به همراه پناهی و ۱۵ تن دیگر به این اتهام که درحال ساخت فیلم در مورد انتخابات مناقشه آمیز ۲۰۰۹ بودند، دستگیر شد. رسول اف ۳۸ ساله، به مدت ۳ هفته در زندان بسر برد. در ماه دسامبر او نیز به همان اتهام پناهی محکوم گردید. کارگردان فیلم دایره [برنده جایزه شیر طلایی جشنواره ونیز در سال ۲۰۰۰] در بخشی از دفاعیه بی ثمر خود نوشته بود: "چطور می توانید کسی را که تنها ۳۰ درصد فیلم را ساخته محکوم کنید؟ اجازه دهید فیلم را به اتمام برسانم، آن وقت مرا محاکمه کنید."
در میان نگرانی هایی به وجود آمده در مورد او، برخی شاهدان از شرایط حبس وی در زندان بدنام اوین می گویند. به گفته همسر او، طاهره سعیدی، سالنی که در موزه سینما به جوایز پناهی اختصاص داده شده، به مراتب بزرگ تر از سلولی است که او در آن بسر می برد. این کارگردان پس از ۷۷ روز محرومیت از داشتن وکیل مدافع، در یک تماس کوتاه تلفنی به همسرش گفت که اعتصاب غذا خواهد کرد و از او خواست که افکار عمومی را از تصمیم اش آگاه کند. واکنش های بین المللی در این زمینه بسیار گسترده و درعین حال کارآمد بود: صندلی خالی او در جشنواره کن، درخواست کیارستمی، اشک های ژولیت بینوش، اعتراضات فیلمسازانی همچون استیون اسپیلبرگ یا برتران تاورنیه، شرایط نا آرامی را برای دولتمردان جمهوری اسلامی به وجود آورد. خیلی سریع به او اجازه دادند با خانواده و وکیل مدافعش دیدار کند و ۱۰ روز بعد او را به قید وثیقه ای به ارزش ۲۰۰ میلیون تومان [در حدود ۱۵۰ هزار یورو] آزاد کردند.
فیلمسازان دیگری که مانند او شناخته شده نیستند، این شانس را نخواهند داشت که یک تلاش و جنبش مشابه را به نفع خود تجربه کنند. نوری زاد، که حبس اش با پناهی مقارن شد، در ماه می به این دلیل که از رهبر انقلاب پوزش نخواسته بود، به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت. او در چند نامه سرگشاده به رهبر از سیاست های خشونت بار جمهوری اسلامی پس از انتخابات انتقاد کرده بود. او در اعتراض به عملکرد حکومت اعتصاب غذا کرد و ماه گذشته یک بار دیگر از خوردن غذا امتناع نمود. به گفته خانواده وی، وضعیت نوری زاد به دلیل عفونت دهان "بسیار بحرانی" است و به گفته پزشک اش به نقل از سایت کلمه، او نیاز به عمل فوری دارد. از فیلم های ساخته شده توسط این روزنامه نگار سابق ۵۸ ساله، می توان به "پرچم های قلعه کاوه" [۲۰۰۹] و "شاهزاده ایرانی" [۲۰۰۵] اشاره کرد.

منبع: ال پائیس،۱۳ ژانویه




مقاله یو اس تودی درباره تجدید دیدار گروگان های سابق

گروگان های آمریکایی پس از 30 سال

بری روزن، گروگان سابق آمریکا در ایران، 30 سال پس از 444 روز اسارت به خاک آمریکا و آغوش همسر و دو فرزند کوچکش بازگشت. سپس سوار بر اتوبوسی شد که در سر راه خود به سوی وست پوینت، از خیابان های مزین به روبان زرد و مملو از هزاران نفر جمعیت بود عبور کرد؛ جمعیتی  که برای او دست تکان می دادند و شعار می دادند: "آمریکا! آمریکا!".
روزن سه دهه پس از آن روز به یاد ماندنی در 20 ژانویه 1981 و بازگشت به کشوری که از آغاز بحران گروگان گیری در اضطراب به سر می برد، قرار است به همراه سایر گروگان های سابق  در مراسمی به ابتکار آکادمی نظامی آمریکا، در همان محل خاطره انگیزگردهم آیند.
روزن به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفت: "من نمی خواهم خیلی احساساتی حرف بزنم، اما 30 سال زمان زیادی است و گروه ما در حال پیرشدن است."
بحران گروگان گیری هنگامی شروع شد که دانشجویان ایرانی در سال 1979 و در پی خودداری ایالات متحده از تحویل شاه مخلوع، که در آن زمان به مداوای بیماری سرطان در آمریکا مشغول بود، دست به گروگانگیری ده ها آمریکایی زدند. پنجاه و دو گروگان به مدت 444 روز در اسارت بودند. آنها را با چشم بند در اسارت نگاه داشته بودند، کتک زده و مورد ارعاب قرار می دادند و در انزوا زندانی بودند. گروگان ها را با صحنه سازی اعدام می ترساندند.
دستور غیرمترقبه آزادی گروگان ها همزمان با ادای سوگند رونالد ریگان به عنوان رئیس جمهور جدید آمریکا در سال 1981 صورت گرفت و به این ترتیب، جیمی کارتر در تلاش چندین ماهه خود برای آزادی گروگان ها عقیم ماند. 
گروگان های سابق در يک پایگاه نظامی در آلمان غربی سابق توقفی داشتند و سپس به سوی نیویورک پرواز کردند و در صحنه هایی اشکبار، دوباره به عزیزان خود پیوستند. از دیوید روئدر یکی از گروگان ها، هنگام خروج از هواپیما و در حالیکه دستانش را باز کرده بود و برق شادی در چهره اش نمایان بود، عکسی گرفته شده است. در کنار او پلاکاردی به چشم می خورد که بر رویش نوشته شده بود: "به آزادی خوش آمدی."
دست کم 10 نفر از گروگان های سابق و از جمله روئدر، دعوت هتل تایلر متعلق به آکادمی وست پوینت را پذیرفته اند ودر مراسم چند روزه ای که از 20 ژانویه آغاز می شود، حاضر خواهند شد. این مراسم با تفریحات متنوع، مراسم عمومی و نیز چندین مراسم خصوصی با حضور بازماندگان عملیات ناموفق چرخبال های آمریکا در ایران، همراه خواهد بود.
اکنون پس از گذشت 30 سال، 10 نفر از آن گروگان ها درگذشته اند و بقیه از سلامت چندانی برخوردار نیستند. اغلب آنها دوران بازنشستگی خود را سپری می کنند.
آن دسته از گروگان های سابق که برای حضور در آکادمی به رودخانه هادسون می آیند، با هم ملاقات می کنند و از تجربه خود برای نظامیان جوانتر سخن خواهند گفت. برای آنها تور سیاحتی درنظر گرفته شده، در تالار مس پذیرایی می شوند و بازی های بسکتبال نظامی و نیروی دریای را تماشا خواهند کرد.
هنگام یورش دانشجویان به سفارتخانه آمریکا، روزن 66 ساله مأمور مطبوعاتی در تهران بود. روزن گفت گاهی تمام روز را به دنبال کردن یک لکه نور خورشید در فضایی تاریک می گذرانده است و می گوید این امر گاهی "جنبه درمانی" پیدا می کرد.
وی گفت: "من فکر می کنم هرچند یاد آوری آن دوران می تواند دردآور باشد، اما سخن گفتن درباره دوران اسارت و تلاش برای تشریح آنچه گذشته برای مردم، و البته کمک به خودم برای درک علت این پدیده و نحوه وقوع آن، بسیار مهم است."
گروگان ها پس از ورود به کشور به وست پوینت برده شدند، همان هتلی که اکنون پیشنهاد دیدار مجدد آنها در آن صورت می گیرد. آنها 15 مایل را سوار بر اتوبوس های مزین به روبان زرد، نماد امید به بازگشت آنها در طول دوره اسارت، گذراندند. هزاران نفر در مسیر حرکت اتوبوس گرده آمدند و ابراز شادمانی کردند. برخی از آنها پلاکاردهایی در دست داشتند که روی آن نوشته شده بود: "از اینکه به خانه برگشته اید، خدا را شکر می کنیم."
این واقعیت که آنها 14 ماه را در انزوای کامل به سر برده بودند، تکان دهنده بود.
هرمنینگ، یکی از گروگان های سابق، گفت: "ما تا زمانیکه به وایزبادن آلمان رسیدیم و راهی خانه شدیم، اصلاً نمی دانستیم که مردم آمریکا وضعیت ما را دبنال می کردند."
روزن که از ازدواج او 39 سال می گذرد و اکنون پدربزرگ است، مدیر اجرایی روابط عمومی کالج بارو در منهتن است.
روزن می گوید هنوز یک چیز تغییری نکرده است.
او گفت: "ایران همیشه با من خواهد بود. همیشه!"
منبع: یو اس تودی- 14 ژانویه 2011



مقاله لس آنجلس تایمز درباره حمایت هالیوود از پناهی

روبان سفید هنرمندان برای جعفر پناهی

سوزان کینگ
اگر پال هگیس کارگردان برنده جایزه اسکار موفق شود، ممکن است رنگ سفید دوباره در مراسم فرش قرمز امسال ظاهر شود.
پال هگیس کارگردان فیلم "تصادف" و برخی دیگر از ستارگان هالیوود خواسته اند برای اعلام مخالفت خود با رفتار دولت ایران با جعفر پناهی، فیلمساز برجسته و کارگردان فیلم "آفساید" و نیز همکار او محمد رسولف، روبان های سفید به سینه خود الصاق کنند. پناهی ماه گذشته به شش سال زندان و ممنوعیت فیلمسازی به مدت 20 سال محکوم شده است.
پناهی از طرفداران جنبش اعتراضی متعاقب انتخاب مجدد و بحث انگیز محمود احمدی نژاد به مقام ریاست جمهوری در سال 2009 بود. او در ماه مارس به اتهام دسیسه برای ساخت یک فیلم غیرمجاز از روند جنبش مردم ایران دستگیر شد. اتهام رسولوف نیز همکاری با پناهی است.
این دو فیلمساز به تهدید امنیت ملی، از جمله تبلیغ علیه نظام متهم شده اند. این اتهامی است که اغلب علیه روزنامه نگاران و هنرمندان منتقد دولت تندروی ایران وارد می شود. دو کارگردان ایرانی  درخواست تجدید نظر کرده اند.
هرچند هگیس شخصاً پناهی و رسولف را نمی شناسد و دولت ایران نیز به شدت در برابر فشار بیرونی مقاومت می کند، اما او گفت وقتی خبر دستگیری پناهی و همکارش را شنیده خود را موظف به انجام کاری دیده است.
هگیس که به همراه شان پن، مارتین اسکورسیزی و هاروی وسن اشتین برای محکومیت حکم فیلمسازان به عفو بین الملل ملحق شده و نامه اعتراضی این سازمان برای اعمال فشار بر دولت و لغو حکم آنها را امضا کرده است، گفت: "وقتی چیزی شبیه این را می بینم، اثرش در اینجا هم حس می شود."
هگیس مؤسس نهاد هنرمندان در خدمت صلح و عدالت، یک نهاد ضد فقر و حامی تلاش برای عدالت اجتماعی است که خصوصاً در هائیتی فعال بوده است. وی گفت: "ما نمی توانیم فقط  به دنبال مقصر باشیم. عدم تحمل در کشور ما هم در حال فزونی است. بنابراین ساده لوحانه است که بگوییم آنچه آنجا اتفاق می افتد، نمی تواند در اینجا رخ بدهد. این ماجرا قبلاً در اینجا هم اتفاق افتاده است" و به فهرست سیاه ضد کمونیستی دهه 1950 اشاره کرد.
قطعاً حکم صادره علیه پناهی و رسولف در مراسم جشنواره فیلم سان دنس در هفته آینده خبر داغ خواهد بود. دو فیلمساز جوان متولد ایران که اولین حضور جهانی خود را تجربه می کنند، درباره عهد خود صریحاً سخن گفته اند.
علی صمدی احدی ( کارگردان فیلم بچه های گمشده) که فیلم مستند "موج سبز" او به حوادث قبل و بعد از انتخابات سال 2009 اختصاص دارد و قرار است در بخش مسابقه سان دنس به نمایش درآید، از همین حالا به دلیل سخن گفتن درباره پناهی دچار مشکلاتی شده است. هرچند او 25 سال گذشته را در آلمان زندگی کرده، اما بستگانش، از جمله مادر و خواهرش، در ایران زندگی می کنند. او گفت مدت کوتاهی پس از مصاحبه اخیرش با صدای آمریکا، پلیس امنیتی ایران به سراغ خواهرش رفته است.
احدی که آخرین دیدار او از ایران به دو ماه پیش از انتخابات سال 2009 مربوط می شود، گفت: "تنها کاری که می توانید بکنید، کاری است که فکر می کنید درست است. اگر درباره حقوق بشر صحبت می کنیم ... باید بگوییم جعفر پناهی هیچ کار غیرقانونی نکرده است. او از حقوق بنیادین انسانی و حقوق اساسی اش به عنوان یک فیلمساز استفاده کرده است. به همین دلیل است که باید اعتراض کنیم و بگویم بس کنید. او واقعاً نماینده تمام فیلمسازان و مردم عادی کوچه و خیابان است. اگرآنها این کار را با جعفر پناهی کرده اند دیگر واضح است که برای ساکت کردن مرم عادی چه کار ها که می توانستند انجام دهند."
فیلمساز جوان دیگر مریم کشاورز (کارگردان فیلم رنگ عشق) نام دارد. فیلم "شرایط" او که جریان ارتباط دو دختر را حکایت می کند، در بخش مسابقه سان دنس حضور دارد. او می گوید دریافت مجوز ساخت فیلم در ایران، به طور فزاینده ای دشوارتر شده است.
کشاورز که در نیویورک زندگی می کند گفت: "بردارم که او نیز فیلمساز است پیش از انتخابات به فیلمبرداری مشغول شد. کار واقعاً سختی بود. حالا گرفتن مجوز تقریباً غیرممکن شده و تهیه کننده ها نمی خواهند خطر کنند. من فیلم (شرایط) را در لبنان فیلمبرداری کردم و خیلی ها به ساخت فیلم در خارج از کشور روی آورده اند، با اینکه در ایران زندگی می کنند."
نازنین بنیادی بازیگر ایرانی- انگلیسی و سخنگوی عفو بین الملل که آخرین بار کشورش را در 12سالگی دیده است، می گوید کاری که در عفو بین المللی انجام شده، "تلاش برای رساندن صدای کارگردان است. اکنون هدف ما تشویق هالیوود و جامعه هنری دنیا برای انجام دادن کاری است."
علاوه بر نامه سرگشاده سازمان عفو بین الملل، تیلور هکفورد، مدیر انجمن کارگردانان آمریکا و جامعه ملی منتقدان فیلم نیز حکم صادره علیه پناهی و رسولف را محکوم کرده اند.
بنیادی گفت: "سرکوب هنر، برای جامعه بسیار خطرناک است. به همین دلیل بلند کردن صدای اعتراض و انجام کاری در این بار، برای من مهم است. درباره انتخابات سال 2009 هم باید گفت سرکوب شدیدی علیه حقوق بشر در ایران صورت گرفته، سرکوب رسانه ها و سؤ رفتار با روزنامه نگاران زندانی. بنابراین به نظر می رسد دولت سراغ کسانی می رود که صدایی دارند، کسانی که جامعه یا افکار عمومی را تغییر می دهند."
معلوم نیست که آیا اعتراض بین المللی تأثیری خواهد داشت یا خیر. ژان کریستوفر هوراک، رئیس جشنواره فیلم یو- سی- اِل- اِی و آرشیو تلویزیون، که از سال 1990 تا کنون به جشن سالانه سینمای ایران پرداخته، ابراز خوش بینی کرد.
وی گفت: "می دانید که چنین دولت هایی غیرقابل پیش بینی هستند. راهی برای دانستن آینده وجود ندارد. اما به شما می گویم که فیلمسازها، صرفنظر از شرایط سیاسی هر کشوری، بالاخره راهی پیدا خواهند کرد. یک بازداشت، چیزی را تغییر نمی دهد."
شیرین نشاط، هنرمند تجسمی و سازنده فیلم پرآوازه "زنان بدون مرد" است که در نیویورک زندگی می کند. او از سال 1996 تا کنون به دلیل عکس ها، فلیم های کوتاه و فیلم بلندی که به زندگی زنان در جوامع مدرن اسلامی می پردازد، به ایران بازنگشته است.  او گفت: "دولت با کارهای من مشکل دارد. برای اینکه با این دولت دچار مشکل شوید، لازم نیست کار خاصی انجام دهید."
نشاط می گوید از زمان انتخابات سال 2009 و نا آرامی های پس از آن، "خیلی از ماها که واقعاً فعال نبودیم اما تا حدی سیاسی بودیم، تبدیل به فعال کامل شدیم. ما در رسانه ها پرحضور و صریح اللهجه بودیم... این درباره جعفر هم صدق می کند. او یک واقع گرای اجتماعی است. به محض اینکه این اتفاقات رخ داد، او طرف خود را انتخاب کرد، طرف مورد نظر او هم کاملاً مشخص بود. او محتاط نبود. او کاری را می کرد که به آن اعتقاد داشت. دولت در اصل او را به دلیل نداشتن ترس و هراس از پافشاری بر موضعش مجازات می کند."
پناهی اخیراً نامه سرگشاده ای به دادگاه فرستاد و در آن از کار خود دفاع کرد و به قاضی گفت اکنون تمامی سینمای ایران دادگاهی می شود.
"شما مرا به دلیل ساختن فیلم محاکمه می کنید، آن هم در حالیکه در زمان بازداشت تنها 30 درصد کار فیلمبرداری شده بود. اگر این اتهامات حقیقی است، شما نه تنها ما بلکه وجدان اجتماعی و سینمای انساندوستانه و هنری ایران را به دادگاه می برید، سینمایی که تلاش می کند بالاتر از خوب و زشت بایستد، سینمایی که قضاوت نمی کند و خود را به پول یا قدرت نمی فروشد، بلکه تلاش می کند تصویر حقیقی جامعه را به طور صادقانه بازتاب دهد."
هرچند تعدادی از کارگردانان از جمله بهمن قبادی (کارگردان "هیچ کس از گربه های ایرانی خبر ندارد") از کشور خارج شدند، اما پناهی قصد ترک سرزمینش را ندارد.
او در نامه اش نوشت: "من در کشورم می مانم و می خواهم در کشورم کار کنم. من عاشق کشورم هستم و بهای این عشق را هم پرداخته ام و مایلم اگر باز هم لازم باشد، بهای بیشتر بپردازم."
منبع: لس آنجلس تایمز- 14 ژانویه 2011