۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

مهمترین خبرهای روز سه شنبه بخش سوّم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها




فوبیای "حزب توده هراسی" شصت و نه ساله می شود!
در حاشیه متن "احمد شاملو هشتاد و پنج ساله می شود" آقای قراگوزلو

نامی شاکری

اخبار روز: 

گونه ای از چپ ایرانی وجود دارد که در هر متنی اگر "چیزی" حواله حزب توده ایران نکند، منزه طلبی چپی اش را جریحه دار می یابد. در این گونه، انواعی وجود دارند که اصولا هر متنی را، فرصتی برای عقده گشایی تاریخی با حزب توده ایران می یابند. در میان این انواع، "افرادی" هستند که دچار فوبیای غیرقابل درمان "حزب توده هراسی" هم هستند! متن آقای قراگوزلو در یاد و گرامی داشت شاملوی شاعر، حاصل چنین فوبیایی ست. حاصل قلمی که به اعتبار چیزهای درستی که گاه می نویسد و جوزدگی ناشی از هورای حواریون، آسمان و ریسمان به هم می بافد تا اوهام سیا پرداخته بر ضد حزب توده ایران، از یادها نرود! دلیلش؟:
"... در مقابل، پیروان مستقل ارانی معتقد بودند که اگر او نمی مرد هرگز اجازه نمی داد امثال عبدالصمد کامبخش و نورالدین کیانوری حزب توده۲ را به آلت دست روس ها و مجری محض دستورات KGB تبدیل کنند..." و در پانویس مربوط به رقم ۲ که در مقابل نام حزب توده گذاشته، می نویسد:
۲ - "... حزب توده متشکل از بقایای گروه ارانی در اکتبر ۱۹۴۱ (۱۵ مهر۱٣۲۰) تاسیس شد. غالب موسسان این حزب مورد عفو ملوکانه!! قرار گرفته و "آزاد" شده بودند... "
تصورش را بکنید. در مهر ۱٣۲۰. پس از تبعید پادشاه مستبد ... اشغال کشور توسط متفقین و آمیزه هرج و مرج و آزادی و درست یک ماهی پس از شهریور ۲۰، اصلا چنان مَلِکی در کار هست تا عفو ملوکانه ای در کار باشد؟ این کلمات برای تحقیر حزب توده ایران که در مهر ۱٣۲۰ بی تردید مترقی ترین تشکیلات سیاسی ایران است ناشی از ذهنی بیمار نیست؟ موسسان حزب توده ایران آنها نبودند که مورد "عفو ملوکانه!!" قرارگرفته بودند. آنها بودند که بار مبارزه ضد استبدادی دوران رضا شاه را بردوش کشیده و از بند رهاشده بودند. در میان آنها از "پیروان مستقل ارانی" هم چندان خبری نبود.
متن به همین تحقیر قناعت نمی کند و ادامه می دهد: "... پس از مرگ تقی ارانی حزب توده او را – که مبارزی خوش نام بود – به خود منتسب و مصادره کرد..." می توان پرسید در مهرماه سال ۱٣۲۰ از میان آنهمه آدم و تشکیلات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نوپدید، غیر از حزب توده ایران ، کدامیک جسارت آنرا داشت که تقی ارانی را به خود منتسب کند و مدعی خون او از دستگاه جابر استبداد و تداوم آرمان او باشد؟ این حرف ها رجزخوانی ها بر جنازه پهلوانی برخاک افتاده نیست؟
بسیاری از "پیروان مستقل ارانی" که احتمالا افرادی نظیر نویسنده این متن در چند دهه بعدی جبش چپ ایرانند، یا در جنبش چپ نماندند یا ماندند و مصداق بارز "چپ آمریکایی" شدند! سمپاتیزان های پرسر و صدای بازار آزاد، سوسیالیسم با چهره انسانی، American Style Of Life و...
دیگر، اگرچه ما در رویکرد "چپ" در تحلیل جهان، چندان نمی توانیم دربند چنین "اگر"هایی باشیم، اما از کجا که "اگر" دکتر ارانی نمی مرد، بعدها در شمار امثال کامبخش و کیانوری نمی بود؟ به لحاظ "جنم" مبارزاتی، ارانی که بیشتر از جنس کامبخش و کیانوری بود تا امثال "پیروان مستقل ارانی"!
کلمات و تعبیراتی چون آلت "...دست روس ها و مجری محض دستورات KGB ..." هم بیشتر در شان نویسنده متن و بسیاری از "پیروان مستقل ارانی" است تا مبارزان نستوه و آزاده (و پر اشتباهی) چون کامبخش و کیانوری!
دیگر، در ستایش شاملو هم (که نویسنده متن معمولا به رفاقت با وی مباهی است)، متن از فوبیای "حزب توده هراسی" در امان نمانده و از بغض حزب توده، حب شاملو را فراموش می کند. این جا که خیال می کند شعر شاملو در ستایش "انسان بهمن" به سفارش برخی رفقای توده ای آن سال ها سروده شده: "این شعر - جدا از تأثیرپذیری شاملو از وقایع اتفاقیه ی آن سال ها - شعری فوتوریستی و سفارشی به نظر می رسد که احتمالاً به توصیه ی چپ های مبارز - امثال مرتضا کیوان- شکل بسته است..." لازم نیست که رفیق گرمابه و گلستان شاملو بوده باشی تا دریابی، اصولا نه شاملو شاعری سفارشی کار بوده و نه ارانی مردی چنان خرد که شاملو عظمتش را درنیافته و به سرودن "انسان بهمن" یا "نازلی" منتظر سفارش این و آن مانده باشد! البته بیشتر محتمل است که شاملو هم در "دوازده سالگی" توده ای بوده و بعدها به منزلت "پیروان مستقل ارانی" ارتقاء یافته باشد و نویسنده این متن، "کاشف فروتن" این سیروسلوک شاملو باشد! این سیر و سلوک نه چیزی از ارزش های شاملوی شاعر کم می کند نه از منزلتی که دکتر ارانی در تاریخ ما دارد و نه از مقام تاریخی حزب توده ایران به عنوان معتبرترین جریان چپ تاریخ ایران!
دیگر، بگذارید در خاتمه با شاملو (و جای خالی اش در "راه سبز امید" ) زمزمه کنیم:
"پردگیان باغ
از پس معجر
عابر خسته را
به آستین سبز
بوسه ای می فرستند.

برگُرده ی باد
گَرده ی بوئی دیگراست

درخت تناور
امسال
چه میوه خواهد داد
تاپرندگان را
به قفس
نیاز
نماند ؟"

نامی شاکری – تهران ۲۲/مهر/٨۹


انتقاد سفیر بریتانیا و تیرگی روابط

سراج‌‌الدین میردامادی
انتشار یادداشت سایمون گس، سفیر بریتانیا در تهران، در وب‌سایت سفارت این کشور به مناسبت روز جهانی حقوق بشر و انتقاد از وضعیت حقوق بشر در ایران، واکنش شدید دولت ایران و رسانه‏های هم‏سو را برانگیخت.
Download it 
Here!
واکنش ایران نسبت به یادداشت سفیر بریتانیا تا بدان‌حد بوده که زمزمه‏ی تنزل سطح روابط با این کشور پرنفوذ اروپایی، در مجلس و سایر ارکان حکومت نیز شنیده شده است.
از دکتر رضا تقی‏‏زاده، استاد دانشگاه و تحلیل‏گر سیاسی مقیم گلاسکو پرسیده‌ام: آیا اعتراض یک مقام دیپلماتیک به این شکل و با نگارش یادداشتی انتقادی درباره‌ی وضعیت حقوق بشر در ایران، سابقه‏ داشته است یا نه؟ آیا اقدام سفیر بریتانیا حامل پیام خاصی در زمینه‏ی روابط دو کشور است؟
البته کار آقای سایمون گس بی‏سابقه نیست، ولی در مناسبات دیپلماتیک، معمولاً سفیر یک کشور سعی در نزدیک کردن مناسبات می‏کند، اما مورد ایران، موردی استثنایی است.
از دید مقامات جمهوری اسلامی، این حرکت، نشانه‏ی نگرشی تازه به وضعیت داخلی ایران است. در واقع همان سوءظنی که از پیش داشته‏اند را تقویت می‌کند که چنان‏چه ما مسئله‏ی اتمی را با جامعه‏ی جهانی و با غرب حل کنیم، مسائل مربوط به حقوق بشر به عنوان موضوع بعدی داغ خواهند شد. این مسئله مناسبات را همین‏طور تیره‏تر خواهد کرد و یا در همین وضع نگاه خواهد داشت. درواقع این گمانه را در جمهوری اسلامی تقویت می‏کند.
البته به‏صورت خاص می‏شود گفت که این نوع نگرش ممکن است از طرف آمریکا و بقیه‏ی کشورهای اروپایی هم مورد استفاده قرار بگیرد و به‏هرحال نگاه تازه‏ی جامعه‏ی جهانی به جمهوری اسلامی و مناسبات داخلی او باشد.
به‏طور خاص اما مناسبات بریتانیا به عنوان یک کشور اروپایی با ایران، مناسبات خوبی نبوده است. این مناسبات از زمان شروع دولت دهم، یعنی بعد از برگزاری انتخابات دهمین دوره‌ی ریاست جمهوری در ایران و بعد از آمدن آقای گس، به مرحله‏ی تازه‏ای رسیده است. دولت محافظه‏‏کار بریتانیا، به نخست‏وزیری دیوید کامرون هم خیلی موافق توسعه‏ی مناسبات با ایران نیست.
در زمان دولت کارگری گوردون براون نیز به‏دنبال بلوکه کردن نزدیک به دو میلیارد دلار دارایی‏های ایران که دولت بریتانیا با استناد به یکی از مقررات داخلی این کشور، به آن مبادرت کرده بود و نارضایتی زیادی در ایران ایجاد کرد، مناسبات ایران و انگلیس به حداقل ممکن تنزل پیدا کرد. اوایل سال جاری، چهار وزارتخانه در مجلس اعلام کردند که مشغول بررسی کاهش سطح مناسبات خود با بریتانیا هستند.
این تهدید را دوباره ایران تکرار کرده است، اما علی‏رغم نارضایتی شدیدی که جمهوری اسلامی از مناسبات با انگلیس دارد، به‏نظر نمی‏رسد در شرایط فعلی، قادر به کاهش سطح مناسبات برای درازمدت و یا قطع این مناسبات باشد.
قطع مناسبات سیاسی با بریتانیا، شروع قطع مناسبات سیاسی با بقیه‏ی کشورهای اروپایی است و همان‏طور که گفتم، به علت طبیعت اقتصادی- تجاری و به علت وضعیت کنونی ایران، امکان خطر کردن و به سمت این گزینه رفتن، برای ایران بسیار پرهزینه خواهد بود.
در یادداشت سفیر انگلیس در تهران، به مسئله‏ی حقوق بشر به عنوان یک مسئله‏‏ی جهانی اشاره می‏شود، اما جمهوری اسلامی، مسئله‏ی حقوق بشر را امری داخلی می‏داند. این تفاوت دیدگاه در عرصه‏ی بین‏الملل چگونه ارزیابی می‏شود؟ آیا مسئله‏ی حقوق بشر در یک کشور، مسئله‏ی داخلی آن کشور محسوب می‏شود یا مسئله‏ای جهانی است؟
وقتی به سابقه‏ی ۲۵۰۰ ساله‏ی حقوق بشر و بیانیه‏ی کورش رجوع می‏کنیم، می‏بینیم که این مسئله شکل عمومی دارد. این موضوعی است که آقای سایمون گس هم به آن اشاره می‏کند و آن را از حیطه‏ی مسائل داخلی ایران خارج نگاه می‏دارد. او تاکید می‏کند که بدون استناد به مسائل خاص و قوانین داخلی، تضییع حقوق بشر قابل‏ توجیه نیست. البته هم آقای بروجردی در مجلس و هم آقای لاریجانی، برادر رئیس مجلس که مسئول کمیسیون حقوق بشر ایران است، سعی کردند توضیحاتی بدهند، ولی دامنه‏ی اتهام را فقط به مقابله‏ی دولت بریتانیا با دانشجویانی که معترض به افزایش حق ثبت‏نام‏شان هستند، محدود کردند.
نمی‏شود حقوق بشر را در یک جامعه، موکول به قوانین داخلی دانست و کشورهای خارجی را از آن کنار نگاه داشت. چنان‏چه وقتی در آفریقا جنگ داخلی صورت می‏گیرد و حقوق مردم آن تضییع می‌شود، هنگام گسترش بحران حقوق بشر در کشوری مانند سودان، یا نمونه‏هایی مانند زیمبابوه یا دیگر کشورهای کوچک که در طول دهه‏ی گذشته شاهد خونریزی‏های داخلی و محاکمه‌های متعددی بوده‌اند، جامعه‏ی جهانی واکنش نشان می‏دهد.
ما نمی‏توانیم بگوییم که جامعه‏ی جهانی نسبت به تضییع حقوق بشر در بقیه‏ی کشورها مسئول باشد، ولی در مورد ایران، این مسئولیت را به عنوان مداخله در امور داخلی خودمان تلقی کنیم. این نوعی برخورد اقتدارگرایانه با مسئله‏ی حقوق بشر است و جامعه‏ی جهانی این قضیه را به این صورت هضم نمی‏کند.
در خود انگلیس، در خصوص رابطه‏ با دولت محمود احمدی‏نژاد چه نظری وجود دارد؟ آیا دستگاه دیپلماسی دولت انگلیس، به‏ویژه دولت جدید دیوید کامرون، در خصوص سطح روابط، تمایل دارد به همین شکل ادامه بدهد؟ آیا اگر پرونده‏های هسته‏ای و سایر موضوعات به جاهای وخیم‏تری بکشد، زمینه‌ی تنزل روابط در خود دستگاه دیپلماسی انگلیس هم وجود دارد یا خیر؟
بریتانیا نمی‏خواهد پیشگام این کار باشد ولی در خط اول و مقدم این کار قرار دارد. در هر حال اگر برنامه‏های اتمی ایران از راه‏های متعارف و در نتیجه‏ی اعمال فشارهای اقتصادی، به نتیجه‏ی مطلوب جامعه‏ی جهانی نرسد، خط بعدی فشارها شاید رنگ سیاسی به خود بگیرد. در این مورد، شاید کاهش سطح مناسبات سیاسی با ایران، مورد توجه جامعه‏ی جهانی و به‌خصوص جامعه‏ی اروپا قرار بگیرد.
ما این تنزل سطح مناسبات با ایران را در گذشته هم شاهد بوده‏ایم. بعد از این‏که ایران سفیر کانادا را اخراج کرد، جامعه‏ی اروپا به عنوان یک واکنش، به احضار سفیرهایش مبادرت ورزید؛ آن‌هم بر سر موضوع خاصی که جنبه‌ی حقوق بشری داشت و یک خبرنگار ایرانی- کانادایی در ایران به قتل رسیده بود.
در این مورد خاص شاید آنها می‏خواهند جمهوری اسلامی این زنگوله را به گردن گربه بیاندازد. یعنی اگر قرار است در خط بعدی، جامعه‏ی اروپا به کاهش سطح مناسبات با ایران فکر کند، پیشگامی این کار به جمهوری اسلامی واگذار بشود.
ولی تصور می‏کنم که جمهوری اسلامی هم با درک هزینه‏های فوق‏العاده سنگین تغییر مناسبات با جامعه‏ی اروپا، خیلی آماده‏ی این کار نباشد. تهدیدهایی در مجلس صورت می‏گیرد؛ تظاهرات پراکنده‏ای از طرف دانشجویانی که به‏هرحال سازمان داده شده‏اند، صورت می‏گیرد، ولی در نهایت، بسیار بعید به‏نظر می‏رسد که تغییر مناسبات با جامعه‏ی اروپا، از جمله انگلیس، در دستور کار دیپلماسی امروز ایران قرار داشته باشد.



درگذشت نماينده ویژه آمریکا در افغانستان

ريچارد هالبروک نماينده ويژه آمريکا در افغانستان و پاکستان، دوشنبه شب بر اثر عارضه قلبی در بيمارستانی در واشنگتن درگذشت.
اين ديپلمات کهنه‌کار به دليل درخشش کاريش در پست‌های مختلف در وزارت خارجه آمريکا، لقب «بولدوزر» را کسب کرده بود.
هالبروک در هنگام مرگ ۶۹ سال سن داشت. بارک اوباما پس از آن که در ژانويه ۲۰۰۹ به عنوان رئيس جمهور آمريکا برگزيده شد، هالبروک را به‌عنوان نماينده ويژه اين کشور در افغانستان و پاکستان گماشت.
دولت افغانستان درگذشت ريچارد هالبروک را ضايعه خوانده و آن را به دولت و مردم آمريکا تسليت گفته است.
دولت افغانستان درگذشت ريچارد هالبروک را ضايعه خوانده و آن را به دولت و مردم آمريکا تسليت گفته است
سيامک هروی از سخنگويان رياست جمهوری افغانستان گفت:«ما به‌خاطر درگذشت آقای هالبروک سخت متأسف هستيم او يک همکار خوب بود و ما از کارکرد وی برای مردم افغانستان، خاطره خوشی داريم.»
عبدالله عبدالله، رهبر ائتلاف تغيير و اميد از احزاب مخالف دولت افغانستان، مرگ ريچارد هالبروک را ضايعه‌ای بزرگ در ساختار سياست خارجی آمريکا خواند و گفت: «هالبروک يک مرد ورزيده بود، او هيچ‌گاه در مسائل مربوط به افغانستان و پاکستان دوگانه بازی نکرد.»
پاکستان و ناتو نيز از مرگ ريچارد هالبروک ابرار تأسف کرده‌اند.
بارک اوباما، رئيس جمهور آمريکا در بيانيه‌ای ضمن ابراز تأسف، از تلاش‌های ديپلماتيک هالبروک به‌ويژه در زمينه صلح گفته است که وی در راستای «تقويت، مصونيت و احترام بيشتر آمريکا» کمک کرده است.
هيلاری کلينتون نيز گفته است که «مردم آمريکا يکی ازقهرمانان‌شان را از دست دادند. او يک خدمت‌گذار متعهد بود.»
بارک اوباما قرار است طی هفته جاری، يافته‌های بررسی‌های تازه اين کشور در مورد راهبرد آمريکا در افغانستان و پاکستان را بيان کند. راهبردی که هالبروک در آن نقش برجسته‌ای داشت.


شکست بزرگ ایران در بازار گاز منطقه

مسیر خط لوله
 گاز «تاپی»

بزرگترین توافقنامه گازی منطقه بین ترکمنستان- افغانستان- پاکستان و هند در عشق‌آباد امضا‌‌ء شد. ترکمنستان بدنبال اعمال تحریم‌ها علیه ایران عملا جای ایران را در تامین گاز کشورهای منطقه برعهده گرفت و به رقیب ایران تبدیل شد.


افغانستان، پاکستان، هند و ترکمنستان در ۱۱ دسامبر قراردادی به ارزش ۸ میلیارد دلار برای احداث خط لوله‌ی گازی موسوم به "تاپی" در عشق آباد امضاء کردند. طول این خط لوله ۱۶۸۰ کیلومترخواهد بود و قراراست گاز ترکمنستان را از "دولت آباد" به شبکه‌ی گازی منطقه مولتان در پاکستان و سپس به "فاضیلکا" درهند انتقال دهد.
تصویب طرح تاپی از سوی پارلمان هند و حمایت آمریکا از این طرح زمینه را برای اجرائی شدن آن فراهم کرده است. در صورت تحقق این پروژه بقول مقام‌های دولتی کشورهای امضاءکننده، عظیم‌ترین تحول اقتصادی منطقه به وقوع خواهد پیوست. رئیس جمهور ترکمنستان، راه‌اندازی این خط لوله را "رویدادی تاریخی و پل انرژی در منطقه آسیا" توصیف کرده است.
ترکمنستان جایگزین ایران
از سوی دیگر اجرای طرح تاپی به‌گفته‌ی کارشناسان صنعت گاز، انزوای ایران را در بازار گاز منطقه بیشتر کرد. بدنبال تحریم‌های اقتصادی، ایران مجبور شد از طرح نابوکو نیز کنار گذارده شود و عملا ترکمنستان جایگزین آن گردد.
ترکمنستان هم اینک گاز خود را به روسیه، چین، ایران صادر می‌کند. این کشور که چهارمین کشور صاحب ذخائر گازی دنیا به حساب می‌آید، قصد دارد مسیرهای مختلفی را برای صدور گاز خود انتخاب کند و از وابستگی به روسیه نجات یابد.
ترکمنستان اخیرا خط لوله‌ی دوم گازی خود را نیز در مرزهای ایران افتتاح کرد. در مراسم افتتاح، روسای جمهور ایران و ترکمنستان حضور داشتند. هزینه‌ی این خط لوله یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار اعلام شد.
نیاز شدید افغانستان، پاکستان و هندوستان به گاز
مقام‌های افغانستان که با دویچه‌وله صحبت کردند، تاکید می‌کنند بخش عمده‌ای از نیازمندی‌های گازی ۳ کشور از طریق خط لوله‌ی تاپی تامین خواهد شد.
عنایت‌الله نبی، رئیس امور اقتصادی وزارت امور خارجه‌ی افغانستان و پاسخگو در امور خط لوله‌ی تاپی می‌گوید، اجرای "این طرح عظیم فرامنطقه‌ای" نقش مهمی در همکاری‌های اقتصادی و در تحکیم صلح و امنیت و ثبات ایفا‌ء خواهد کرد.
وی خاطرنشان می‌کند: «مهمترین اسناد مربوط به نهادینه شدن پروژه‌ی تاپی امضا‌ء شده و امیدواریم تا ۴ سال دیگر بهره‌گیری از گاز آغاز شود و به همین منظوراحداث این طرح بایستی با نهائی شدن قرارداد خرید و فروش گاز هر چه سریع‌تر انجام گیرد».
حمایت آمریکا از طرح تاپی
آمریکا نیز رسما از احداث خط لوله‌ی تاپی حمایت کرد. سوزان ایلیوت، مشاور وزیر امور خارجه‌ی آمریکا در امور آسیای‌میانه در "کنفرانس نفت و گاز" که پیش از امضای توافقنامه‌ی تاپی در عشق آباد برگزار شده بود، اظهار داشت: «طرح خط لوله‌ی تاپی برای استفاده از منابع ترکمنستان برای کشورهای منطقه بویژه افغانستان مفید است و الگوی خوبی به حساب می‌آید».
به نظر این مقام آمریکائی، اجرای این طرح موجب اشتغال‌زایی و محل درآمد برای مردم افغانستان و همچنین توسعه‌ی اقتصادی این کشور خواهد شد.
پشتیبانی آمریکا از طرح تاپی به گفته‌ی کارشناسان عملا سبب شکست طرح فروش گاز ایران به پاکستان و هند شده است.
«طرح ایران ربطی به تاپی ندارد»
ایران قرار بود گاز پارس جنوبی را از طریق پاکستان به هند صادر کند. اما به دلیل مخالفت آمریکا،  این طرح مورد اجرا قرار نگرفت. تشدید تحریم‌های اقتصادی علیه ایران و در اولویت قرار گرفتن طرح تاپی به‌نظر کارشناسان، شانس ایران را برای حضور در بازار گازی منطقه ضعیف‌تر کرد. مقام‌های افغان نظر این کارشناسان را قبول ندارند.
آقای عنایت‌الله نبی که در رابطه با طرح تاپی دولت افغانستان مسئول هست، به دویچه‌وله گفت: «طرح گازی ایران به هندوستان بیش از ۲۰ سال صحبتش می‌شود و ارتباطی به تاپی ندارد. این طرح تابحال بنابه دلایلی اجرا نشده است». این مقام افغان اما تائید می‌کند، ایران تابحال برای مشارکت درطرح تاپی اظهارعلاقه نکرده است.
ایران سهمی در بازار گاز منطقه و اروپا ندارد
انزوا و تحریم اقتصادی علیه ایران سبب شده است توانمندی ایران در گاز بی‌بهره بماند. ایران علاوه بر بازار هند و پاکستان، از بازار اروپا نیز کنار گذاشته شد. شانس ایران برای پیوستن به خط لوله‌ی نابوکو نیز با تشدید تحریم‌ها ضعیف‌تر شد. سهامداران نابوکو مشارکت ایران را دیگر مطرح نمی‌کنند.
آنها به وعده‌ی دولت ترکمنستان دل بستند که در ۱۹ نوامبر سال جاری برای نخستین بار رسما اعلام کرد، قصد دارد ۴۰ میلیارد مترمکعب گاز به اروپا بفروشد.
از سوی دیگر جمهوری اسلامی ایران که خود دومین کشور صاحب ذخائر گازی دنیا پس از روسیه به شمار می‌رود، مجبور شده است از جمهوری آذربایجان و ترکمنستان گاز وارد کند.
منتقدین طرح تاپی چه می‌گویند؟
کارشناسان سیاسی که از طرح تاپی انتقاد می‌کنند بر این باورهستند، این طرح از مناطقی از افغانستان و پاکستان عبور خواهد کرد که طالبان و گروه‌های دیگر مسلح نفوذ فزاینده‌ای دارند و مسیر آن از امنیت و ثبات برخوردار نیست.
آنها همچنین می‌گویند، توافقنامه‌ی تاپی در عشق‌آباد صرفا با انگیزه‌ی سیاسی و تحت فشار آمریکا امضا‌ء شده است. منتقدین همچنین یادآور می‌شوند، طرح تاپی پیش از این نیز مطرح بوده و به دلیل عدم ثبات در افغانستان و پاکستان به تاخیر افتاده بود. کشورهای امضاء کننده‌ی توافقنامه‌ی تاپی پیرامون تامین منابع مالی نیز توضیح دقیقی تابحال نداده‌اند.
از سوی دیگر مقام‌های افغانستان و دیگر کشورهای دخیل در طرح تاپی و همچنین آمریکا امیدوارند اجرای این طرح علاوه بر تامین نیازمندی‌های شدید گازی کشورهای امضاء کننده، سبب استحکام صلح در افغانستان و پاکستان گردد. قرار است این طرح تا پایان سال ۲۰۱۴ به پایان برسد.
طاهر شیرمحمدی
تحریریه: مصطفی ملکان


امکان گسترش بانک‌های اسلامی در آلمان

یک بانک 
اسلامی در دوبی. سیستم بانکداری اسلامی به بازار مالی اروپا هم وارد 
می‌شود

بازار مالی آلمان به روی بانک‌های اسلامی گشوده می‌شود. بانک "کویت/ترک" نخستین داوطلب ورود به این بازار است. ۱۵ درصد مسلمانان مقیم آلمان، با ۶ / ۱ میلیارد یورو نقدینه، مشتریان احتمالی بانک‌های اسلامی به شمار می‌روند.

بانک‌های اسلامی، پس از تثبیت موقعیت خود در کشورهای اسلامی حوزه خلیج فارس، اکنون می‌کوشند با گسترش شعبه‌های خود در اروپا، سپرده‌های اقلیت‌های مسلمان ساکن این قاره را نیز جذب کنند. بانک‌های اسلامی، بر اساس قوانین شرعی، از دریافت و پرداخت بهره، بورس‌بازی و سرمایه‌گزاری‌های نامطمئن می‌پرهیزند و به همین دلیل با استقبال مسلمانان معتقد روبرو شده‌اند.

سرمایه‌های ۴ میلیون مسلمان

تعداد مسلمانان ساکن آلمان اکنون به حدود ۴ میلیون نفر رسیده است. برپایه داده‌های یک شرکت مشاوره مالی آلمانی، دست کم ۱۵ درصد از این جمعیت مایلند در بانک‌هائی سرمایه‌گذاری کنند که فعالیت‌های مالی خود را بر پایه شریعت اسلام انجام می‌دهند. حجم نقدینه این گروه، نزدیک به ۱ میلیارد و ۶۰۰ میلیون یورو برآورد می‌شود.
 با توجه به این ظرفیت بالقوه، آلمان در میان کشورهای اروپائی برای بانک‌های اسلامی جذابیت ویژه‌ای یافته است. بانک "کویت/ترک" اولین شعبه خود را در شهر مانهایم  افتتاح کرده است. به گفته "اوگورلو سویلو" مدیرعامل بانک کویت ترک، این بانک تلاش می‌کند امتیاز یک بانک کامل را در آلمان بگیرد.
 در حال حاضر، بانک کویت ترک اجازه یافته است سپرده‌های مشتریان خود را در یک کشور دیگر ذخیره یا سرمایه‌گذاری کند. مشتریان این بانک می‌توانند یک حساب پس انداز بدون بهره در ترکیه افتتاح کنند. گشایش حساب پس انداز بدون بهره، به این معنا نیست که مشتری بانک سودی دریافت نمی‌کند. بانک از طریق مضاربه و سایر معاملات اسلامی، مشتری را در موفقیت‌های اقتصادی خود سهیم می‌کند.

اوگورلو سویلو، مدیرعامل بانک کویت ترک می‌گوید: «فعالیت‌های بانک اسلامی شفاف است. از معاملات همراه با ریسک خودداری می‌کند و در رشته‌هائی که قرآن رد کرده است، سرمایه‌گذاری نمی‌کند.»

بانک‌های اروپا و سرمایه مسلمانان

کویت‌/ترک، نخستین بانکی است که شعبه خود را در آلمان ایجاد کرده است. اما نخستین بانکی نیست که معاملات خود را در اروپا برپایه مقررات اسلامی انجام می‌دهد. سرمایه‌های مسلمانان مقیم اروپا و همچنین کشورهای عربی، برای بانک‌های بزرگ اروپا از سال‌ها پیش جذابیت داشته است. به عنوان نمونه، بانک یو بی اس سویس، آلیانس آلمان و مرکز مالی "مریدیو" صندوق‌هائی ایجاد کرده‌اند که معاملات آن‌ها بر اساس مقررات اسلامی صورت می‌گیرد و به وسیله یک "شورای شریعت" کنترل می‌شود.
 یک سخنگوی آلیانس در تماس با خبرگزاری آلمان پیش‌بینی کرده است که تقاضای بانک‌های اسلامی و سرمایه‌گذاری در آن‌ها همواره رشد خواهد کرد. با این همه، بانک‌های بزرگ آلمان، هنوز تمایل چندانی به کار بر مبنای قوانین اسلامی نشان نمی‌دهند.
 به گفته مسئولان "صندوق اونیون اند اینوستمنت"، شاخه سرمایه‌گذاری فولکس‌بانک و اشپارکاسه آلمان، تا به‌حال مشتریان این دو بانک علاقه‌ای به شعبه‌های اسلامی نشان نداده‌اند.
 دویچه بانک، سال‌ها است که در خارج از آلمان وارد معاملات اسلامی شده است، اما سخنگوی همین بانک می‌گوید: «مشتریان مسلمان، همان تولیدات مالی را می‌خرند که غیر مسلمانان».

بانک‌های اسلامی و بازار مستغلات آلمان

۲۰ درصد مسلمانان مقیم آلمان صاحب خانه شخصی هستند. در ترکیه این رقم ۸۰ درصد است. کارشناس شرکت مشاورتی بوتس اند کمپانی، با تاکید بر این نکته می‌گوید که مالکیت خانه برای شهروندان ترک تبار آلمان اهمیت زیادی دارد. بانک‌های اسلامی که مجاز به دریافت بهره نیستند، باید مستغلات را بخرند و با سودی مشخص به مصرف‌کننده نهائی بفروشند. به این ترتیب، شانس بانک‌های اسلامی برای ورود به بازار مستغلات زیاد است، اما مقررات مالیاتی آلمان، مانعی است که باید از سر راه این بانک‌ها برداشته شود.
 بانک کویت ترک برای برطرف ساختن این مشکلات، مشغول مذاکره با مسئولان دارائی آلمان است. به گفته مدیرعامل این بانک، در فرانسه، مدتی است دولت برای معاملات اسلامی بانک‌ها قواعد ویژه‌ای تنظیم کرده است.
 توفیق بوحمیدی، در سال ۲۰۰۸ میلادی یک مرکز مشاوره برای مسلمانان ایجاد کرد که مراجعان را برای انجام معاملات اسلامی در آلمان راهنمائی می‌کند. بوحمیدی نیز، برای بانک‌های اسلامی در آلمان، شانس زیادی پیش‌بینی می‌کند.

جواد طالعی
تحریریه: فرید وحیدی



کارنامه اقتصادی دولت احمدی‌نژاد از زبان آمار

بانک مرکزی، 
پنهانکاری در انتشار آمار

بانک مرکزی ایران، از ۲۱ ماه پیش آمار رشد اقتصادی کشور را منتشر نکرده است. کارشناسان، این پنها‌ن‌کاری را مهمترین نشانه ناکامی‌های اقتصادی دولت می‌دانند. در دوران احمدی‌نژاد ۸۳ درصد درآمدهای نفتی ایران صرف واردات شده است.

از پایان جنگ ۸ ساله ایران و عراق، جمهوری اسلامی ایران با هدف توسعه اقتصادی کشور، برنامه‌های پنج ساله‌ای را تدوین کرد که قرار بود ضمن ایجاد انصباط مالی در دولت‌ها، درآمدهای نفتی کشور را به سرمایه‌های پایدار برای بخش‌های تولیدی تبدیل کند.
 در چارچوب همین برنامه‌های پنج ساله، که آخرین آن برنامه چهارم توسعه بود، منابع حاصل از فروش نفت، می‌بایست در بخش‌های مولد اقتصادی، از جمله صنایع پتروشیمی و میدان نفت و گاز عسلویه سرمایه‌گذاری شود تا این بخش‌ها بتوانند به موتور جهش اقتصادی کشور تبدیل شوند.

دولت نهم و برنامه چهارم

طبق برنامه، باید میانگین پیشرفت فازهای مختلف عسلویه تا امروز دست کم به ۲۵ درصد رسیده بود، اما به گزارش منابع رسمی، برخی از این فازها حتی نیم درصد هم پیشرفت نداشته است.
 کارشناسان اقتصادی دلیل این ناکامی‌ها را، پشت کردن دولت‌های نهم و دهم به برنامه چهارم توسعه می‌دانند. احمدی‌نژاد با طرح این موضوع که برنامه‌های توسعه وارداتی و متعلق به جوامع سرمایه‌داری هستند، این برنامه را کنار نهاد.
 به نوشته علی پاکزاد، کارشناس اقتصادی، نتیجه این عملکرد آن بود که ظرف سال‌های ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۸ خورشیدی، ۲۲۸ میلیارد دلار از درآمدهای نفتی کشور، به مصرف واردات کالا رسید. این ۸۳ درصد از درآمد نفتی ۳۴۶ میلیارد دلاری کشور را تشکیل می‌داد. به عبارت دیگر، از هر یک دلار درآمد نفتی ایران، ۸۳ سنت آن صرف واردات شد.

صادرات بیشتر، درآمد کمتر

دولت احمدی‌نژاد، همواره تبلیغ می‌کند که صادرات کشور در سال‌های اخیر رشد داشته است. اما به نوشته علی پاکزاد، میانگین ارزش هرتن کالاهای صادراتی ایران که در سال ۸۵ خورشیدی ۴۶۸ دلار بود، در سال ۸۸ با ۹ دلار کاهش به ۴۵۹ دلار تنزل یافت.
 در همین دوران، میانگین ارزش هرتن کالای وارداتی به ایران، از ۹۵۹ دلار به یک هزار و ۶۸ دلار افزایش یافت. علاوه بر این، بخشی از کالاهای صادراتی ایران نیز، از مشتقات نفت تولید می‌شوند و نباید در بخش صادرات غیرنفتی منظور شوند.
 دولت احمدی‌نژاد، همچنین ادعا می‌کند که طرح‌های عمرانی کشور از رشد بالائی برخوردار بوده‌اند. اما آمارهای بانک مرکزی نشان می‌دهد که بودجه عمرانی دولت در سال‌های ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۸ ثابت مانده است. در مقابل، به موجب همین آمار، هزینه‌های جاری دولت که در سال ۸۴ تنها ۳۶ میلیارد دلار بوده، در سال ۸۸ به رقمی معادل ۵۹ میلیارد دلار رسیده است.

۶۶ درصد رشد قیمت

وزرای بازرگانی دولت‌های نهم و دهم، همواره ادعا کرده‌اند که با ذخیره استراتژیک کالاها و مواد ضروری، توانسته‌اند از نوسانات قیمت در کشور جلوگیری کنند. اما شاخص قیمت‌کالاها و نرخ تورم، این ادعا را نیز رد می‌کند.
 برپایه آمارهای رسمی، شاخص قیمت مواد خوراکی و آشامیدنی در فاصله سال‌های ۸۵ تا ۸۸ معادل ۷۸ درصد رشد داشته است. در همین مدت، رشد شاخص کل کالاهای مصرفی (نرخ تورم) نیز برابر با ۶۶ درصد بوده است.
 کارشناسان اقتصادی می‌گویند عدم انتشار نرخ رشد اقتصادی از طرف بانک مرکزی، هیچ دلیلی ندارد، جز آن که ناکامی‌های اقتصادی دولت را عریان خواهد کرد. بانک مرکزی تنها مرجع رسمی اعلام شاخص رشد اقتصادی و برآورد میزان تولید ناخالص ملی ایران، ظرف ۲۱ ماه گذشته از انتشار این آمارها خودداری کرده است.

رشد اقتصادی یک درصدی

عدم انتشار شاخص‌های رشد و تولید ناخالص ملی، اعتراض‌‌های گسترده‌ای را در محافل اقتصادی ایران برانگیخته است. از جمله محمد نهاوندیان رئیس اتاق بازرگانی ایران، به تازگی گفته است:«مایه تاسف است که گزارش بانک مرکزی منتشر شود، اما در آن صحبتی از رشد اقتصادی به میان نیاید.»
 صندوق بین‌المللی پول، در گزارش «چشم‌انداز اقتصاد جهان» که اکتبر امسال انتشار یافت، رشد اقتصادی ایران در سال ۲۰۰۹ را ۱ / ۱ درصد اعلام کرد. برای یک مقایسه ساده کافی است بدانیم که شیخ‌نشین قطر در همسایگی ایران در همین سال به شکرانه  درآمد سرشار گاز، رشد اقتصادی خود را به ۱۷ درصد رساند. قطر بیش از ده سال است که از منابع گاز مشترکی که با ایران در خلیج فارس (پارس جنوبی) دارد، بهره‌برداری می‌کند.

جواد طالعی
تحریریه: مصطفی ملکان


کلینتون: مهم سیاست دولت ایران است و نه شخص وزیر خارجه


هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا، دوشنبه، در واکنش به برکناری منوچهر متکی، وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران گفت «آن چه اهمیت دارد سیاست دولت ایران است و این که چه کسی وزیر خارجه است، چندان مهم نیست.» خانم کلینتون افزود که ایران «آغاز خوبی» برای مذاکرات هسته ای داشته است و برکناری وزیر خارجه این کشور نباید این مذاکرات را تحت تاثیر قرار دهد.
به گزارش رویترز، خانم کلینتون گفت: «روابط ما در برابر ایران با توجه به افراد تعریف نمی شود و در برابر کشور و دولت است که خیلی هم از قضا پیچیده است و به همین دلیل هرگونه مذاکره و یا رایزنی بسیار سخت و دشوار است چرا که فقط با یک کانال (دیپلماتیک) روبرو نیستیم.»
وزیر خارجه آمریکا روز دوشنبه در کانادا و پس از دیدار با وزیران خارجه کانادا و مکزیک به خبرنگاران گفت: « این که چه کسی وزیر خارجه باشد برای ما مهم نیست و برای ما، سیاست های دولت ایران است که اهمیت دارد.»
پایگاه اطلاع رسانی رییس جمهوری ایران روز دوشنبه اعلام کرد که منوچهر متکی، وزیر خارجه، از سمت خود برکنار شده و علی اکبر صالحی به عنوان سرپرست موقت وزارت خارجه منصوب شده است.

آلمان: ایران به گفت وگوهای اتمی ادامه دهد

آلمان هم روز دوشنبه از ایران خواست به رغم تغییرات در دستگاه دیپلماسی، مذاکرات اتمی را جدی گرفته و به آن ادامه دهد.
گیدو وسته وله، وزیر خارجه آلمان روز دوشنبه در بروکسل گفت: «ما امیدواریم مذاکراتی که از ژنو شروع شده ادامه پیدا کند. به هر حال گفت وگوهایی شکل گرفته و نباید به دلیل تغییرات سیاسی، به هم بخورد.»
آلمان به همراه پنج کشور عضو دائم شورای امنیت، موسوم به گروه پنج به علاوه یک، پس از چهارده ماه وقفه در گفت وگوها، مذاکرات با ایران را در ژنو آغاز کردند و قرار شد دور بعدی گفت وگوها، ماه آینده میلادی در استانبول دنبال شود.
محمود احمدی نژاد، در نامه‌ای خطاب به منوچهر متکی از «زحمات و خدمات» وی در دوران تصدی مسئولیت وزارت امور خارجه قدردانی کرده است.
وی در حکم دیگری، علی اکبر صالحی، رییس سازمان انرژی اتمی را به عنوان سرپرست وزارت امور خارجه ایران منصوب کرده است. آقای صالحی با حفظ سمت به عنوان رییس سازمان انرژی اتمی، عهده دار وزارت خارجه می شود و باید به مجلس معرفی شده و در صورت کسب رای اعتماد، به عنوان وزیر خارجه دولت مشخص خواهد شد.
آقای متکی در حالی از سمت خود برکنار شده که به منظور ابلاغ پیام محمود احمدی‌نژاد به رییس جمهوری سنگال در این کشور به سر می‌برد.
این برکناری نخستین تغییر در دولت دهم به شمار می‌رود که در نتیجه انتخابات جنجالی سال گذشته روی کار آمد.

مدیرعامل کشتیرانی ایران: حراج کشتی‌های ایرانی فعلاً‌منتفی شده است


در حالی که پیشتر گزارش‌هایی درباره احتمال به حراج گذاشته شدن سه کشتی توقیف شده ایران در سنگاپور منتشر شده بود، مدیر عامل شرکت کشتیرانی ایران اعلام کرده است، حراج این سه کشتی «فعلاً منتفی شده است.»
به گزارش خبرگزاری مهر، محمدحسین داجمر، مدیر عامل کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران روز سه‌شنبه اعلام کرده است، «با رایزنی‌های مسئولان ایرانی»، برنامه حراج سه کشتی توقیف شده ایرانی در سنگاپور فعلاً منتفی شده است.
وی در این باره گفته است: «ساعاتی پیش رایزنی‌ها با مسئولان بانک فرانسوی برای جلوگیری از حراج کشتی‌های توقیفی جمهوری اسلامی ایران در آب‌های سنگاپور انجام شد که خوشبختانه نتیجه مثبت بود و حراج این کشتی‌ها فعلاً منتفی شد.»
مدیرعامل کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران در عین حال افزوده است: «با رایزنی‌های انجام شده، امروز مشکل توقیف این کشتی‌ها حل خواهد شد و این کشتی‌ها تحت پرچم ناوگان جمهوری اسلامی ایران باقی خواهند ماند.»
وی همچنین با بیان این که ایران به تمامی تعهدات خود برای پرداخت اقساط وام این کشتی‌ها عمل کرده، اظهار داشته است: «بانک فرانسوی وام خود را تبدیل به حال کرده بود و به همین دلیل توانسته بود از سنگاپور دستور توقیف و حراج این کشتی‌ها را اخذ کند، اما با رایزنی، این عملیات متوقف شد و این کشتی‌های ایرانی دیگر حراج نخواهند شد.»
پیشتر گزارش‌هایی درباره به حراج گذاشته شدن یک کشتی ایرانی در سنگاپور به درخواست یک بانک فرانسوی منتشر شده بود و قرار بود این حراج روز سه‌شنبه برگزار شود.
به گفته استوارت لوی، هماهنگ کننده تحریم‌ها علیه ایران در وزارت خزانه‌داری آمریکا، از آنجایی که ایران نتوانسته بود برای سه کشتی خود که با استفاده از وام ۲۳۵ میلیون دلاری پرداخت شده از سوی یک بانک فرانسوی خریداری شده بودند،‌ قرارداد بیمه منعقد کند،‌ این سه کشتی به درخواست بانک فرانسوی در سنگاپور توقیف شده بودند.
این در حالی است که محمدحسین داجمر، مدیر عامل شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران پیشتر در باره توقیف و حراج این کشتی‌ها گفته بود،‌ توقیف سه کشتی سهند، سبلان و توچال به خاطر بدهی نبوده و بانک فرانسوی به دلیل تحریم‌ها علیه ایران این سه کشتی را توقیف کرده است.
وی در عین حال در اظهار نظر دیگری در این باره گفته بود: «به دنبال این هستیم که از طریق منابعی بتوانیم با فرانسوی‌ها مذاکره کرده و پول آنها را پرداخت کنیم که امیدواریم تا فردا سه شنبه به نتیجه برسیم.»
به دنبال تصویب چهارمین قطعنامه تحریمی شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران در خردادماه سال جاری، آمریکا و اتحادیه اروپا نیز تحریم های یک جانبه ای را علیه جمهوری اسلامی ایران اعمال کردند.
تشدید این محدودیت‌ها باعث شده است، تا بسیاری از شرکت های بیمه به دلیل نگرانی از تحریم‌ها با ایران همکاری نکنند.
همچنین ایالات متحده آمریکا از سال ۲۰۰۸ شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران را تحریم کرده و بر اساس اعلام وزارت خزانه‌داری آمریکا تاکنون بیش از ۷۰ «شرکت صوری» مرتبط با کشتیرانی ایران، هدف تحریم‌های آمریکا قرار گرفته‌اند.


آسانژ
آقای آسانژ بر اساس یک حکم جلب بین المللی بازداشت شده بود
قاضی دادگاهی در لندن با آزاد کردن جولین آسانژ، موسس سایت ویکی لیکس، به قید وثیقه موافقت کرده است.
مبلغ این وثیقه دویست هزار پوند وجه نقد تعیین شده است.
هنوز روشن نیست که آیا دادستان های سوئد با این تصمیم مخالفت خواهند کرد یا نه.
مقامات سوئد در ارتباط با اتهام تجاوز و رساندن آزار جنسی به دو زن، درخواست استرداد آقای آسانژ را کرده اند ولی او برای جلوگیری از اجرای این درخواست تلاش می‌کند.
وی گفته است انگیزه این اتهامات سیاسی بوده و برای بی اعتبار کردن سایت ویکی‌لیکس مطرح شده است.
دولت آمریکا هنوز در حال بررسی راه هایی است که امکان دارد بر اساس آن بتواند آقای آسانژ را در ارتباط با افشای اسناد محرمانه تحت تعقیب قرار دهد.
پلیس لندن در تاریخ هفتم دسامبر اعلام کرد که براساس یک حکم جلب بین المللی، جولین آسانژ را دستگیر کرده است.
آقای آسانژ که استرالیایی است، اتهامات وارده به خود را که تاریخ ارتکاب آن به اوت ۲۰۱۰ بازمی گردد، رد می کند.
در اولین جلسه دادگاه، با آزادی جولین آسانژ، به قید وثیقه موافقت نشده بود.
قاضی دادگاه دلیل عدم موافقت را هراس از احتمال خروج آقای آسانژ از بریتانیا عنوان کرده بود.
آقای آسانژ درخواست تجدید نظر در این حکم را کرد و جلسه امروز دادگاه بر اساس این تقاضا تشکیل شده بود.



جرس: 
پس از اعلام اسامی اعضای جدید هیئت مدیره شرکت سایپا و تغییر رئیس و نایب رئیس هیئت مدیره این شرکت، مدیرعامل سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران که مالک حدود ۱۸ درصد سهام سایپاست، برکناری خودش و افراد دیگری نظیر مهرداد بذرپاش را از هیئت مدیره سایپا غیرقانونی دانست و گفت: اعضای هیئت مدیره قبلی سایپا همچنان مسئول اداره این شرکت می باشند.با این حال سایت اطلاع رسانی سایپا اعلام کرد: اعضای هیئت مدیره جدید قانونی هستند و به کار خود ادامه خواهند داد.

ایدرو: اعضای هیات مدیره قبلی سایپا همچنان مسوول اداره شرکت هستند
در همین ارتباط در پی اعلام اخیر اسامی اعضای هیات مدیره سایپا از سوی این شرکت، سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران (ایدرو) اطلاعیه‌ای خطاب به سهامداران سایپا صادر کرد.

به گزارش ایسنا، در اطلاعیه ایدرو آمده است: در پی اعتراض اعضای هیات مدیره شرکت سایپا نسبت به ثبت صورتجلسه‌ای توسط برخی از اعضای هیات مدیره در خصوص تغییر اعضا و نیز تغییر سمت اعضای هیات مدیره سایپا در اداره ثبت شرکت‌ها، لازم است به اطلاع سهامداران و ذینفعان رسانده شود که با توجه به ایرادات قانونی وارد بر این صورتجلسه، دستور منع انتشار و اجرای این صورتجلسه از سوی مقام قضایی صادر شده است. بدین ترتیب اعضای هیات مدیره قبلی شامل آقایان مجید هدایت، علی ملک، احمد وحید دستجردی، نعمت‌الله پوستین‌دوز و مهرداد بذرپاش طبق ماده 136 قانون تجارت تا اطلاع ثانوی اعضای هیات مدیره قانونی شرکت هستند. به گزارش ایسنا، چند روز پیش سایت خبری (سایپانیوز) اعلام کرده بود که بر اساس آگهی سازمان ثبت اسناد کشور به شماره ثبت 11331، جمشید ایمانی به عنوان رییس جدید هیات مدیره و روح‌الله صمدی مله به عنوان نایب رییس هیات مدیره این شرکت به ترتیب جایگزین احمد وحید دستجردی و مهرداد بذرپاش شدند و بر همین اساس نعمت‌الله پوستین دوز به عنوان عضو موظف هیات مدیره و مدیر عامل در سمت خود ابقا شد.

طبق اعلام این سایت خبری، این تغییرات پس از تغییر در ترکیب سهامداران شرکت سایپا توسط کنسرسیوم گروه سرمایه‌گذاری کارکنان سایپا اتفاق افتاده است.

سایت اطلاع رسانی سایپا:اعضای هیات مدیره قانونی سایپا به کار خود ادامه خواهند داد
شرکت سایپا اعلام کرد:درج هرگونه خبری مغایر با آگهی ثبت شرکت ها در خصوص ترکیب هیات مدیره جدید سایپا خلاف قانون و مقررات است .به گزارش فارس به نقل از سایپانیوز طبق آگهی تغییرات منتشر شده به شماره 27755 ت 32 مورخ 16/9/89 اداره ثبت شرکت ها و موسسات غیر تجاری، اعضای جدید هیات مدیره سایپا آقایان جمشید ایمانی و روح ا... صمدی مله معرفی شدند. بر این اساس تا زمانی که آگهی جدیدی مبنی بر تغییرات اعضای هیات مدیره منتشر نشده، اعضای فوق الذکر به فعالیت قانونی خود ادامه خواهند داد. لذا انتشار هرگونه اخباری که منطبق با آگهی تغییرات اداره ثبت شرکت ها و موسسات غیر تجاری نباشد، غیر قانونی و خلاف مقررات است.



 
چهارمین روز از اعتصاب غذای آرش صادقی، فعال دانشجویی زندانی و وضعیت
 نگران کننده وی
جرس: آرش صادقی، فعال دانشجویی زندان، که بدلیل مورد ضرب و شتم قرار گرفتن در بند امنیتی زندان اوین به اعتصاب غذا دست زده بود، در چهارمین روز از این اعتصاب، در وضعیت نامعلوم قرار دارد.

این فعال دانشجویی، پس از انتشار بیانیه اش به مناسبت ۱۶ آذر مورد ضرب و شتم شدید بازجویان در بند ۲۰۹ اوین قرار گرفته و از ناحیه دنده دچار شکستگی شدید شده بود، که ماموران از انتقال وی به بهداری خودداری نموده‌ و این فعال دانشجویی مورد رسیدگی پزشکی قرار نگرفت.  این فعال دانشجویی در اعتراض به رفتار بازجویان، از ۱۹ آذر دست به اعتصاب غذا زده است.

به گزارش صفحۀ فیس بوک "آزادیِ آرش"، این دانشجوی زندانی هم اکنون در چهارمین روز از اعتصاب غذا قرار دارد و وضعیت جسمی وی – با توجه به تبعاتِ ضرب و شتم و شکنجه- در معرض خطر جدی می باشد.

گفتنی است این دانشجوی زندانی و عضو ستاد ۸۸ میرحسین موسوی، که درتاریخ ۶ دی۱۳۸۸(روز عاشورا) بازداشت و به پنج سال حبس محکوم شده، اخیرا برای گذراندن دوران محکومیت خود احضار و به زندان منتقل شده است. وی به مناسبت روز دانشجو، در یادداشتی که از بند ٢٠٩ زندان اوین به بیرون ارسال کرد، خاطرنشان ساخت:
"اگر بگوییم دولت نامشروع برآمده از دروغ و تهمت وتقلب را به رسمیت نمی شناسیم و خواستار برگزاری انتخابات سالم و عادلانه با حضور نماینده و ناظران واقعی مردم هستیم، ما محاربیم، ما ضد انقلابیم."

هم اکنون سه زندانی دیگر بنامهای نسرین ستوده (فعال حقوق بشر و وکیل)، محمد نوری زاد (نویسنده و مستند ساز) و رضا شهابی (فعال سندیکایی) نیز، در اعتصاب به سر می برند.

 
سارا صباغیان و مریم کیان ارثی، دو وکیل و فعال مدنی بازداشتی، آزاد 
شدندجرس: 
بنا به گزارش منابع حقوق بشری، سارا صباغیان و مریم کیان ارثی، دو وکیل دادگستری و مدافع حقوق زندانیان سیاسی که ماه گذشته هنگام بازگشت به کشور بازداشت شده بودند، شامگاه سه شنبه ٢٣ آذر ماه، از زندان آزاد شدند.
این دو فعال مدنی، ۲۲ آبان ماه امسال، هنگامی که از ترکیه وارد تهران شده بودند، در فرودگاه تهران همراه با مريم كرباسي توسط مامورین امنیتی بازداشت شده بودند، که خانم کرباسی بعد از مدتی آزاد گردید.
به گزارش رهانا، این دو وکیل دادگستری، با قرار وثیقه ای به مبلغ۲۰ میلیون تومان از زندان اوین آزاد شده اند.
گفتنی است پیش از این نیز، سارا صباغیان که از اعضای کمیته پشتیبان حقوق زنان و کودکان کانون وکلای دادگستری است، روز ۱۷ تیر ماه توسط مامورانی که قصد بازداشت محمدعلی دادخواه را داشتند، به همراه چند وکیل دیگر و آقای دادخواه بازداشت شده بود. صباغیان یکی از وکلای بلاگر زندانی، حسین رونقی (بابک خرمدین) است، که اخیرا به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شده است.
مریم کیان‌ارثی نیز وکیل کبری نجار، زنی که چندی پیش به سنگسار محکوم شده بود، است.
لازم به ذکر است بعد از بازداشت سه وکیل فوق الذکر، رزا قراچورلو نیز دستگیر گردید، که وی نیز همراه با مریم کرباسی، چندی پیش با تودیع وثیقه بیست میلیون تومانی آزاد شد.
لازم به ذکر است عباس جعفری‌دولت‌آبادی، دادستان تهران، بعد از بازداشت این وکلا، با تایید این دستگیری ها، از اتهامات وارده به آنان "مسائل امنیتی" را ذکر کرده بود.
بازداشت‌ این وکلا چند روز پس از آن صورت گرفته بود که صادق لاریجانی،‌ رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی از مصاحبه وکلا با رسانه‌های بیگانه انتقاد کرده و با بیان این که "مصاحبه‌ با رسانه‌های بیگانه موجب وهن جامعه وکالت است"، گفته بود: "وکالت شغل شریفی است که امیدواریم شأن و منزلت آن از سوی وکلا به خوبی حفظ شود."
محمد جواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر اسلامی و مشاور رییس قوه قضائیه نیز، همان زمان در پاسخ به سوالی پیرامون دستگیری چند نفر از وکلای مدافع در ایران، ادعا کرده بود "کسانی که مدعی وکالت هستند، به جای اینکه در دادگاه ها دنبال حقوق موکلین خود باشند به کشورهای غربی سفر می کنند و دائما درحال گفتگو با رسانه های خارجی هستند که هیچ ارتباطی با مسئولیت وکالت آنها ندارد."
طی روزهای بازداشت این وکلا، سازمان عفو بین‌الملل در نامه‌ای به صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی، با ابراز نگرانی از برخورد با فعالان حقوق بشر در ایران، خواستار آزادی "فوری و بدون قید و شرط" وکلای اخیرا بازداشت شده گردید.
همچنین کمیته بین المللی وکلای مدافع حقوق بشر، این اقدامات را "مغایر موازین و استانداردهای بین المللی و حتی قوانین جمهوری اسلامی" دانسته و ضمن محکومیت بازداشت های جمعی و غیر قانونی این وکلا، خواستار اقدامی جهانی در جهت آزادی بدون قید و شرط تمامی آنها شده بود.



 
جرس: دکتر مهدی نوربخش، عضو نهضت آزادی ایران و استاد دانشگاه، با ارسال نامه ای به علمای برجسته و مراجع عظام تقلید، ضمن برشمردن آنچه بر زندانیان سیاسی و بویژه دکتر ابراهیم یزدی، دبیر کل نهضت آزادی، می گذرد، خواستار تلاش و مساعدت آنان برای آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی کشور شد.
به گزارش جرس، این فعال سیاسی که چندی پیش نیز در همین زمینه همراه با خانواده دکتر یزدی نامه ای به مسلمانان جهان و همچنین دبیرکل سازمان ملل ارسال کرده بود، در نامه خود به مراجع تقلید و روحانیون برجسته آورده است "بداد ستمدیدگان و ستمدیدگی خانواده همه زندانیان سیاسی برسید و آزادی همه آنهارا مطالبه کنید. نگذارید که بنام دین که شما پاکان وارثین حفظ و حمایت از آن هستید گروهی فساد، تباهی و ویرانی ببار آورند...بزرگان و سروران، مرجعیت شیعه و پایبند به اصول اخلاق در سیاست، در طول تاریخ این مرز و بوم همواره به پشتیبانی‌ ستمدیدگان و مخالفت با مردان خود کامه بر خواسته است، اجازه ندهید که حق ستمدیدگان توسط اربابان خودکامگی با این میزان از گستاخی پایمال گردد..."
متن کامل نامۀ مهدی نوربخش به مراجع عظام به شرح زیر است:
مراجع محترم تقلید، سروران و بزرگان، آیات عظام اسدالله بیات زنجانی، عبدالله جوادی آملی، سید کاظم حسینی حائری، سید محمد صادق حسینی روحانی، سید علی‌ دستغیب شیرازی، جعفر سبحانی، سید علی‌ سیستانی، سید موسی شبیری زنجانی، ناصر مکارم شیرازی، لطف الله صافی گلپایگانی، یوسف صانعی، سید جلال الدین طاهری اصفهانی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، وحید خراسانی
سلام و تحیت خود را از راه دور و از دلی آکنده از درد حضورتان تقدیم مین مائیم. شما آقای دکتر ابراهیم یزدی را می‌شناسید. از تعهد او‌ بدین و صلاح این مرز و بوم با خبر هستید. با سابقه فعالیتهای دینی و سیاسی او‌ آشنایی‌ کامل دارید. مرد هشتاد ساله‌ای که شصت و چهار سال عمر پر برکت خود را در خدمت به ایران و اسلام سپری نموده است امروز در اسارت دولتیست که خود را اسلامی میداند و رهبرانش ادعا می‌کنند که به نیابت از معصومین و خدا بر مردم حکومت می‌کنند. اما اکثر مردم این مرز و بوم در حکومت و سیاست این رهبران اثری از اخلاق و اسلام نمیبینند و روش حکومتی آنهارا مغایر با آموزه‌های دین و اخلاق میدانند.
در حکومتی که مخالفین، آنهایی که به اصلاح و اخلاق توصیه می‌کنند، به زندان‌های طویل المدت محکوم گردیده و بتازیانه شکنجه گرفته میشوند، چگونه می‌توان نام اسلام و دیانت بر آن گذاشت.
فرزندان بیگناه این مملکت که بجز اصلاح در این سرزمین چیز دیگری مطالبه نمی کنند نتنها بهار عمر خودرا در پشت درب سلول‌های انفرادی حکومت جور سپری می نمایند، بلکه بغیر از شکنجه و آزار، گروهی مورد تجاوز بیشرمانه مأمورین نظام قرار می گیرند. دولت مردان تمامی‌ این اعمال ضدّ اخلاقی و اسلامی را یا تکذیب می‌کنند و یا چنانچه بهردلیل نتوانند این اعمال بیشرمانه را مخفی‌ نگه دارند عاملان آنرا هرگز بدست قانون نمی سپارند.
بزرگان و سروران، حکومتی که در آن تعهدی مطلق به دیانت در حکومت و اخلاق در سیاست دیده میشد، زمامدارش علی‌ ابن ابیطالب امام عارفین است که به والی‌ خود در مصر، مالک اشتر، مینویسد که مردم در زیر حکومت او‌ یا برادر او‌ در دین و یا همتای او‌ در خلقت اند. به مردم می‌گوید با من چون مستبدّین سخن مگویید. لکنت زبان در انتقاد به حکومتش را بر نتابیده و از بی‌عدالتی فرمانروا بر مردم سخت دل‌ آزردیده است. چگونه می‌توان بر حکومت فعلی‌ ایران نام اسلام گذاشت و رهبرانی که بویی از عدالت و اسلام نبرده اند لایق بر حکومت و مشروع برای زمامدری یافت. چگونه دولتی که نه به جوانی چون عبدالله مومنی، عماد بهاور، بهاره هدایت، مجید توکلی و لیلا توسّلی و نه به پیرمردی هشتاد ساله که در رنج بیماریهای متعدد بسر برده رحم می‌کند می‌توان آنرا بهره گرفته از ابتدایی‌ترین اصول اخلاقی‌ در دیانت پاک اسلام دانست؟
بزرگان و سروران، مرجعیت شیعه و پایبند به اصول اخلاق در سیاست، در طول تاریخ این مرز و بوم همواره به پشتیبانی‌ ستمدیدگان و مخالفت با مردان خود کامه بر خواسته است. پاکان و پرهیزکاران، اجازه ندهید که حق ستمدیدگان توسط اربابان خودکامگی با این میزان از گستاخی پایمال گردیده و عده‌ای خدا ناشناس برای کسب قدرتی‌ غیر مشروع، حقوق انسانی‌ و اسلامی مردم را بنام دین و دیانت پاک اسلام اینچنین مورد تجاوز قرار دهند.
انقلاب ایران بنام اسلام و آزادی، میلیون‌ها مردم این خاک را به صحنه مبارزه با خودکامگی و استبداد کشانید. مردم ایران با اعتماد باینکه دین و دیانت پشتوانهٔ آزادی و حقوق انسانیست پای به عرصه این تغییر بزرگ در تاریخ این مرز و بوم گذاردند. اجازه ندهید که گروهی قدرت طلب بنام دین این حقوق را پایمال نموده و عزیز‌ترین مردم این دیار را در پشت درب‌های زندان به ذلت نشانده و فساد بیافرینند. چه زیبا کلام ایزد متعال به توصیف حال این خودکامگان می پردازد.
انا الملوک اذان دخلوا قریه افسدوها فجعل ..... مستبدین چون وارد دیاری گردند در آن فساد می‌کنند و عزیزترین مردم آن را ذلیل و خار میگردانند.
سروران و بزرگان، از شما استدعا داریم که پشتوانهٔ فریاد ما بر این ظلم و بی‌عدالتی که در حق دکتر ابراهیم یزدی و صدها عزیز زندانی دیگر روا می رود باشید. نسل فردا باید ببیند که در این مرز و بوم علمای بیدار و شجاع همواره یار ستمدیدگان بوده و خودکامگی و فساد سیاسی را برنتابیده و محکوم نموده اند. او بجرم حق گویی، اصلاح طلبی و حق خواهی‌ به اسارت کشیده شده است. ‌ دکتر ابراهیم یزدی و معلم اخلاق او‌ مهندس مهدی بازرگان از ابتدای انقلاب به وظیفه دینی خود یعنی امر به‌‌ معروف و نهی از منکر مردان قدرت روی آورد‌ند. در این راه با مشکلات عدیده و بی‌حرمتی‌های فراوان روبرو گردیده اما پایبندیشان به اصول دیانت اسلام و مصالح مملکت اجازه نداد که عافیت طلبی دنیا را بر پاداش آمرزش پروردگار خود سودا بزنند. بازرگان بزرگ گفته بود که بخاطر تکلیف دینی خود پای در عرصه سیاست و مخالفت با خود کامگی پهلوی گذاشته است. دین او‌ و دیانت پدر ما با مسولیت‌های اجتماعی، حق گویی و حق خواهی‌ و فریاد بر ظلم، استبداد و خودکامگی گره خورده است.
بنا بود دادگاه او‌ در روز شانزدهم آذر بر قرار گردد. همسر سالمند او‌ که عمر پر برکت خودرا مصروف حمایت از مبارزات او کرده است در روز موعود به دادگاه مراجعه کرده تا ببیند چه کسی قاضی و چه کسی‌ وکیل اوست و به چه جرمی‌ همسر او‌ دکتر ابراهیم یزدی به اسارت کشیده شده است. اما پس از ساعاتی در انتظار، مطلع گردید که دادگاه او برقرار نمیگردد. مسئولین اعلام نمودند که زمان دادگاه او‌ به اواسط دیماه تغییر پیدا کرده است. رژیمی که از عدالت در قضا بویی نبرده است نه‌ به او و نه‌ به همسر او رحم می‌کند. این ازخدا بیخبران وارد یک کارزار روانی‌ برای شکنجه او‌، همسرش و خانواده شده اند. آنها شکنجه روحی‌ و جسمی‌ و بی‌عدالتی مطلق را بخشی از نظام کیفری خود نموده اند. دکتر ابراهیم یزدی بعلت بیماریهای متعدد و عوارض سرطان پروستات باید در محیطی‌ کاملا بهداشتی و تحت مراقبت دائمی پزشکان قرار داشته باشد. ادامه زندان، جان او‌ را با خطری جدی مواجه نموده است. پزشگان او‌ اعلام نموده اند که در صورت زندانی بودن و عدم دسترسی‌ به پزشگان متخصص، سلامت او‌ با خطرات جدی روبرو خواهد بود.
سروران، بزرگان و پاکان، به این ظلم و جنایتی که در حق این خادم ملت و دین روا می رود و به دولتمردانی که به فاجعه عواقب این بی‌عدالتی نمی‌ اندیشند اعتراض کنید. بداد ستمدیدگان و ستمدیدگی خانواده همه زندانیان سیاسی برسید و آزادی همه آنهارا مطالبه کنید. نگذارید که بنام دین که شما پاکان وارثین حفظ و حمایت از آن هستید گروهی فساد، تباهی و ویرانی ببار آورند. این روزها روز شهادت مولای آزادگان و سرور شهیدان راه عدالت حسین ابن علی‌ است. با تأسی به او‌، حکومت زور و تزویر یزیدیان زمان را محکوم نموده و برای برقراری عدالت و پایان دادن به خودکامگی و استبداد بپا خیزیم.
بدلیل اعتماد به دیانت و خدمت او‌ به انقلاب و ایران، آیت‌الله خمینی توصیه نموده بود که بعد از او‌ کسی‌ به حریم آزادی دکتر ابراهیم یزدی تجاوز نکند. آیا قومی که خود را حامی‌ او‌ میدانند بر وصیت او‌ عمل می‌کنند؟
ما از خدای بزرگ برای شما سلامتی‌ و طول عمر آرزو نموده و امید واریم که شما پاکان بداد ستمدیدگان، همه زندانیان سیاسی و پدر حق طلب ما برسید.
ربّنا افرغ علینا صبرا و ثابت اقدامنا و انصرنا علی‌ القوم الکفرین. خدایا بما صبر و بردباری عنایت فرما و بما کمک کن که در راحت ثابت قدم بوده و مارا بر قومی که حق را کتمان می‌کنند پیروز گردان.
مهدی نوربخش
استاد دانشگاه و عضو نهضت آزادی ایران


مادر محمد داوری: پول رفتن به زندان و ملاقات پسرم را ندارم / کاش تلفن وصل بود تا صدایش را می‌شنیدم


در حالی که مقامات زندان اوین کماکان تلفن های بند ٣۵٠ را قطع نگاه داشته و زندانیان سیاسی و خانواده های آنان را تحت فشارهای مضاعف قرار داده اند، مادرِ بیمار و سالخوردۀ محمد داوری، معلم و روزنامه نگار دربند- که ساکن خراسان می باشد – به دلیل دوری راه، کهولت سن، نداشتن امکانات و بیماری نمی تواند به ملاقات پسرش به تهران بیاید و طی ۱۵ ماه اخیر نیز، فقط یک بار موفق به دیدن وی – آنهم اتفاقی در دادگاه انقلاب- شده است.
به گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران، مادر محمد داوری با بیان اینکه “تلفنش قطع است. هیچ خبری ازش ندارم. من زن تنهام، کسی را ندارم که من را به تهران ببرد. هر بار که می رفتم ۵۰ هزار تومان خرجم می شد، ندارم که بدهم. حقوق محمد را هم که بعد از گرفتنش قطع کردند. او به من کمک می کرد. خیلی وقت است که ندیدمش، همین طور ماندم که چه کنم.”
محمد داوری جانباز جنگ، عضو سازمان معلمان و سردبیر سایت سحام نیوز که پس از نوشتن نامه کروبی به مجلس خبرگان در مورد شکنجه و تجاوز به زندانیان سیاسی در زندان کهریزک بازداشت شد .یکسال پس از بازداشتش و قطع تلفن بند ۳۵۰ زندان اوین برای مادرش نامه ای نوشت که دیگر به ملاقاتش نیاید . او در این نامه که درسایت های خبری منتشر شد دلایلی را برای این تقاضا ذکر کرده بود از جمله :”چون مادرم ، مسن و مریض احوال می باشد ،رنج سفر مسیر هزار کیلومتری ، سلامتی او را تهدید می کند و در هر سفر روزها من نگران هستم که آیا به سلامت بر می گردد یا نه. و محدودیت زمان ملاقات کابینی که حداکثر ۲۰ دقیقه است، ارزش تحمل رنج این سفر طولانی را ندارد.”
زلیخا بیابانی ، مادر محمد داوری می گوید: “بیش از یکسال است که پسرم در زندان است و الان نزدیک سه ماه یا بیشتر، نمی دانم . حواسم نیست که چند وقت است با پسرم تلفنی حرف نزدم، خیلی وقت است صدایش را نشنیدم. اگر می شد با تلفن حرف زد خیلی خوب بود بالاخره صدای پسرم را می شنیدم . نمی دانم چه کار کنم.”
مادر این زندانی درباره وکلای پسرش نیز گفت: “دو تا وکیل دارد. از وکلایش هم خبری ندارم که به کار پسرم را رسیدگی می کنند یا نه. من مردی در کنارم ندارم باید مردی باشد که دنبال این کارها به تهران برود. می دانید من این چیزها را نمی دانم ، مریضم، همین جا نشستم و فقط خدا خدا می کنم.”
زلیخا بیابانی ادامه داد: “از سال گذشته پسرم زندانی است و من فقط یکبار ملاقات حضوری داشتم. خیلی وقت پیش زنگ زدم که می خواهم پسرم را حضوری ببینم. گفتند که دیگر ملاقات حضوری نمی دهند. حالا مثل اینکه باید نامه بنویسم. می گویند بقیه خانواده ها هم همین کار را می کنند و برای ملاقات نامه می نویسند. نمی دانم خدا خودش کمک کند.”
اما ملاقات حضوری این مادر با پسرش نیز تصادفی بوده است ، زلیخا بیابانی در این باره گفت: “دادگاه رفته بودم که تقاضای ملاقات حضوری بدهم . گفتم من می خواهم پسرم را ببینم . گفتند اینجا باش، الان پسرت می آید. روز دادگاهی پسرم بود و من نمی دانستم. وقتی بیرون آمد با هم در راهرو حرف زدیم. آنجا با وکلایش هم حرف زدم گفتند پسرت هیچی در پرونده اش ندارد . او بی گناه است.”
مادر این زندانی عقیدتی در خصوص درخواستش از سازمان های فعال حقوق بشری گفت: “من آزادی و سلامتی همه زندانیان سیاسی را می خواهم . نه فقط برای پسرم ، برای هم بندی هایش هم این آزادی را می خواهم . اگر این سازمان ها ، آقایان می توانند کاری بکنند دریغ نکنند.خدا خودش کمک کند. من می خواهم پسرم را دوباره ببینم.”
گفتنی است محمد داوری جانباز جنگ و مسئول آموزش و اطلاع رسانی سازمان معلمان ایران و سردبیر سایت سحام نیوز در هفدهم شهریور سال ۱۳۸۸ بازداشت شد. مهدی کروبی به دنبال بازداشت او فشار بر او که در اقرای تلویزیونی برعلیه کروبی حرف بزند در نامه‌ای به دادستان تهران، مسئولیت تمام اسناد و فیلم‌هایی را که به عنوان مستندات وجود شکنجه و تجاوز جنسی در زندان‌های ایران ارائه کرده بود بر عهده گرفت و محمد داوری را تنها فیلمبردار مصاحبه‌ها عنوان کرد و گفت او هیج نقش دیگری در این ماجرا نداشته است.


زینب بحرینی از زندان آزاد شد

چکیده : زینب بحرینی، مسئول شاخه جوانان ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در استان فارس، از زندان آزاد شد.

زینب بحرینی، مسئول شاخه جوانان ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در استان فارس، از زندان آزاد شد.
به گزارش خبرنگار کلمه، این دانشجوی کارشناسی ارشد که از روز ٢٣ آبان ماه امسال در بازداشت به سر می‌برد، دقایقی پیش از زندان آزاد شد.



کوهیار گودرزی با پایان دوران محکومیت، آزاد شد۱۳۸۹ 


کوهیار گودرزی، فعال حقوق‌بشر و دانشجوی اخراجی دانشگاه صنعتی شریف، پس از تحمل یک سال حبس، عصر امروز سه‌شنبه ۲۳ آذر از زندان رجایی‌شهر کرج آزاد شد.
به گزارش منابع خبری کلمه، گودرزی که درس خوانده مدرسه تیزهوشان و دانشجوی اخراجی رشته هوا و فضا دانشگاه صنعتی شریف است، روز ۲۹ آذر سال ۱۳۸۸ هنگامی که عازم قم برای شرکت در مراسم بزرگداشت آیت‌الله منتظری بود به همراه شیوا نظرآهاری بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. وی ده ماه از زمان بازداشت خود را در بندهای ۲۰۹ و ۳۵۰ زندان اوین سپری کرد و دو ماه قبل به زندان رجایی‌شهر کرج منتقل شد.
این زندانی سیاسی، یکی از چهارده زندانی بند ۳۵۰ اوین بود که دو ماه پیش در بیانیه‌ای خواستار تشکیل گروه حقیقت‌یاب ملی برای کشف حقایق مربوط به انتخابات و حوادث پس از آن شده بودند. او به همین خاطر، در روزهای پایانی دوران محکومیتش، باز هم مورد بازجویی قرار گرفته بود.


كاركنان قراردادي دانشگاه آزاد اسلامي واحد آستارا اخراج شدند

خبرگزاری هرانا - رئيس دانشگاه آزاد اسلامي واحد آستارا در گفتگو با خبرنگار ايلنا در آستارا در خصوص اخراج اين افراد گفت:اين افراد از ساليان گذشته بصورت ساعتي و بدون اخذ مجوز از شوراي اداري و مالي سازمان مركزي دانشگاه آزاد اسلامي شروع به همكاري نموده بودندو با تصميم شوراي سازمان از ادامه اشتغال آنان جلوگيري شد.
به گزارش ايلنا،موسي رضواني افزود: وضعيت افراد مذكور به صورت قراردادي و پس از طي مراحل اداري و تبديل آنان به رسمي آزمايشي صورت مي گرفت كه چنين نشده است.
موسي رضواني با اشاره به مكاتبات انجام شده با سازمان جهت بازگشت به كار اين افراد گفت:مراتب در شوراي اداري و مالي سازمان مطرح شد كه به علت تعداد مازاد نيروهاي شاغل در اين واحد دانشگاهي خواستار قطع همكاري با نيروهاي مذكور تا تاريخ 31/6/89 شدند.
رئيس اداره كار و امور اجتماعي شهرستان آستارا با اعلام اين خبر به خبرنگار ايلنا افزود: اين افراد شكايت خود را به اين اداره اعلام نموده اند كه ما نيز طبق وظيفه موظف به پيگيري و رسيدگي هستيم .
محمود ساسانيان ادامه داد: جلساتي را با حضور اين افراد و نماينده كارگري و نماينده دانشگاه برگزار كرده ايم كه اخيرا هم با حضور كاركنان اخراجي اين دانشگاه نيز جلسه اي داشتيم كه فعلا تصميمي گرفته نشده است و در حال بررسي موارد هستيم.
نماينده كارگران شهرستان آستارا در هيئت تشخيص با اشاره به اينكه كاركنان اخراجي اين دانشگاه كه بعضي از آنها حتي بيش از 6 سال سابقه كار دارند به خبرنگار ايلنا در آستارا افزود:جاي بسي تاسف است كه چرا دانشگاه اين تصميم را درباره آنان گرفته است و ما بعنوان نماينده كارگران از حق و حقوق آنان دفاع خواهيم نمود.
ادريس داورنيا افزود: حرف و حديثهاي فراواني پيرامون اين موضوع وجود دارد كه ما در حال بررسي مستندات و مدارك هستيم تا بتوانيم به بازگشت به كار آنان را فراهم كنيم.
وي ادامه داد:كاركنان اخراجي اين دانشگاه مداركي را جهت حقانيت خود ارائه نموده اند كه جاي بررسي و تامل بيشتر دارد كه اين اسناد و مدارك را بررسي كرده و در آينده نزديك تكليف اين عزيزان مشخص خواهد شد.
وي ادامه داد: البته شائبه هايي نيز در اين زمينه وجود دارد كه دانشگاه آزاد اسلامي واحد آستارا اخيرا يك فرد غير بومي را جذب نموده است كه جالب اينكه سازمان در نامه در خصوص جذب اين فرد اعلام داشته است كه در صورت تسويه كامل و قطع همكاري با 13 نفر كاركنان ساعتي و قراردادي اعلام شده در خصوص جذب يك نفر اعلامي از سوي اين دانشگاه بلامانع خواهد بود كه اين مسئله جاي سوال دارد.
داورنيا ادامه داد:در هر صورت ما در حال بررسي موضوع و به دنبال اسناد معتبر و قانع كننده اي هستيم كه اميدواريم هر چه زودتر بازگشت به كار ايبن عزيزان را فراهم كنيم.


محکومیت علی معظمی، روزنامه‌نگار، به یک سال حبس تعلیقی

خبرگزاری هرانا - حکم یک سال حبس تعزیری علی معظمی، روزنامه‌نگار و وبلاگ‌نویس، در دادگاه تجدید نظر به یک سال حبس تعلیقی تغییر یافت.
به گزارش تارنمای روزنامه نگاران زندانی، علی معظمی روز یکشنبه ۱۶ اسفند پس از مراجعه به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات در تهران بازداشت و در تاریخ ۲۸ اسفند آزاد شد.
وی روزنامه نگار حوزه اندیشه است که در بسیاری از روزنامه‌ها مانند روزنامه شرق فعالیت داشته است.




آزادی ۲ تن از دانشجویان بازداشت شده دانشگاه امیرکبیر/احضار ده ها تن به کمیته انضباطی

خبرگزاری هرانا - در پی برگزاری با شکوه مراسم 16 آذرتاکنون حداقل 20 تن از دانشجویان دانشگاه امیرکبیر به کمیته انضباطی احضار شده اند.
به گزارش دانشجونیوز، پس از برگزاری مراسم 16 آذر در دانشگاه امیر کبیر که توسط انجمن اسلامی دانشجویان تدارک دیده شده بود، کمیته ی انضباطی دانشگاه در عملی شتاب زده، اقدام به احضار گسترده ی فعالین دانشجویی به کمیته ی انضباطی کرده است. همچنین دبیر کمیته انضباطی دانشگاه  با خانواده ی دانشجویان تماس گرفته و آنان را تهدید کرده است. تا کنون از دانشکده مکانیک 2 نفر، دانشکده معدن و متالورژی 12 نفر و از دانشکده کامپیوتر 5 نفر به کمیته انضباطی فراخوانده شده اند.
لازم به ذکر است که 2 روز قبل از 16 آذر هم تعدادی از فعالین دانشجویی به کمیته انضباطی احضار شده بودند.
همچنین عصر روز دوشنبه محسن محبوبیان، دانشجوی ممتاز دانشگاه امیر کبیر و فعال دانشجویی از زندان آزاد شد. در روز 16 آذر باقری( از اعضای حراست دانشگاه) محبوبیان را به حراست منتقل کرده و سپس، او را به ماموران امنیتی تحویل داده بود. این اقدام بی سابقه ی حراست دانشگاه ،خشم دانشجویان دانشگاه را بر انگیخته و دانشجویان خواستار برخورد با حراست شده اند. روز یکشنبه هادی شاکر دیگر دانشجوی بازداشتی دانشگاه امیرکبیر  از زندان آزاد شده بود.







آمریکا، استراتژی جدید در افغانستان و انتقاد از ایران

وزیر دفاع آمریکا جمهوری اسلامی را به حمایت از شورشیان افغانستان متهم کرد. در همین حال فرستاده‌ی ویژه‌ی آمریکا در افغانستان از روند بازسازی در این کشور انتقاد کرد و خواستار بهبود هماهنگی در این عرصه شد.

رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا، جمهوری اسلامی ایران را متهم کرد که از شورشیان افغانستان، به ویژه در غرب این کشور، حمایت می‌کند.
 گیتس گفت، اگر چه این حمایت «اندک» است و «پراهمیت تلقی نمی‌شود» اما، بنا بر نظر کارشناسان، ایران «از راه‌های معینی» از شورشیان افغانستان حمایت می‌کند. وی گفت‌، ایران تا کنون به عنوان متحد نیروهای عمدتا سنی طالبان نمود پیدا نکرده است.

لزوم هماهنگی بیشتر

ریچارد 
هولبروک، فرستاده‌ی ویژه‌ی آمریکا در افغاستاندر پی اعلام تصمیم آمریکا مبنی بر اعزام ۳۰ هزار نیروی جدید به افغانستان فرستاده‌ی ویژه‌ی این کشور در افغانستان اعلام کرد، قصد دارد سازماندهی جدیدی در مشارکت‌های مردمی در بازسازی افغانستان به وجود بیاورد. ریچارد هولبروک، فرستاده‌ی ویژه‌ی آمریکا در افغانستان، روز چهارشنبه (۲ دسامبر) گفت، پس از بازبینی فعالیت‌های بازسازی مشخص شد که هماهنگی در این فعالیت‌ها نیاز به بهبود دارد. 
 او در بروکسل انتقاد خود از هماهنگی کمک‌های بازسازی را اینگونه تشریح کرد: «داده‌ها بسیار ساده هستند. ما یک فرماندهی کل واحد داریم، اما فعالیت‌های بین‌المللی‌مان که سازمان ملل، برخی کشورها، صدها و شاید هزاران سازمان غیر دولتی و دیگر مؤسسات بین‌المللی را در بر می‌گیرد، واحد نیست.»
 هولبروک همچنین تصریح کرد که انتقاد او به عملکرد یک نماینده‌ی ارشد که از سوی جامعه‌ی بین‌الملل مأمور شده که بر دولت افغانستان فشار بیاورد، مربوط نمی‌شود و از این حد فراتر می‌رود.
محافل سازمان ملل می‌گویند، این نخستین بار نیست که هولبروک از فعالیت‌های این سازمان و دیگر سازمان‌های غیر نظامی در افغانستان انتقاد می‌کند. رابطه‌ی او با کای آیده، فرستاده‌ی ویژه‌ی سازمان ملل در افغانستان و حامد کرزای، رئيس جمهور افغانستان، نیز چندان مطلوب نبوده است.
هولبروک به بروکسل سفر کرده است تا پیش از نشست وزرای خارجه‌ی کشورهای عضو ناتو در روزها‌ی پنج‌شنبه و جمعه (۳ و ۴ دسامبر) در باره‌ی چگونگی پیشبرد امور در افغانستان طی ماه‌های آینده گفت‌وگو کند.

اعزام نیروهای تازه‌نفس

باراک اوباما، رئيس جمهور آمریکا، روز سه‌شنبه (اول دسامبر) استراتژی جدید خود در افغانستان را اعلام کرد. وی گفت‌، ‌قصد دارد ۳۰ هزار سرباز اضافی به این کشور اعزام کند و خروج نیروهایش از افغانستان از تابستان ۲۰۱۱ شروع خواهد شد.
 به گزارش رسانه‌ها، آمریکا از آلمان خواسته است، ۲۰۰۰ نیروی تازه‌نفس به افغانستان اعزام و مشارکت خود در درگیری‌های نظامی در جنوب و شرق این کشور را تقویت کند. 
 این درحالی است که یولیانه اسمیت، مدیر بخش امور اروپا و ناتو در وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) اظهار داشته است که هیچ‌گونه درخواستی در زمینه‌ی اعزام تعداد معینی سرباز با آلمان ارائه نشده و در برلین تنها در این  مورد که دولت آلمان قصد دارد چه تعداد سرباز جدید به افغانستان اعزام کند، تبادل نظر صورت گرفته است.
 رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا، از هم‌پیمانان بین‌المللی آمریکا خواسته بود، بین ۵۰۰۰ تا ۷۰۰۰ نیروی جدید به افغانستان اعزام کنند.





رضا ناصحی

اخبار روز: 

پیشگفتار مترجم
واژه ی "آته" از نظر معنایی بار منفی دارد، نفی می‌کند خدا را. از سویی، تمامی واژه‌هایی‌ که‌ برای بازنمودن آن‌ به‌ کار گرفته‌ شده‌ پیشوند منفی یا سالب‌ دارند: بی‌ ـ خدایی‌ (a-theisme)، بی‌ ـ ایمانی ( in-croyance )، لا ـ ادری‌گری‌ ( a-gnosticisme )، بی ـ اعتنایی‌ ( in-difference ). از سوی دیگر، قرن‌ها سرکوب و کینه‌توزی علیه آته‌ئیست‌ها، این مفهوم را هراسناک جلوه می‌دهد. با اینکه عمر آته‌ئیسم بس درازتر از همه ی ادیان است، امّا آته‌ئیست‌ها بسیار بسیار اندک مجال سخن داشته اند. تازه از همین اندک سخن هم به دلیل سرکوب‌ها و کتاب‌سوزان‌ها، چندان چیزی جان سالم به در نبرده است. آگاهی ما از اندیشمندان آته‌ئیست و نوشته‌های آنان، تنها از خلال انبوه نوشته‌های مخالفانشان میسر شده است. برای نمونه، در ایران، آنچه از اندیشمندانی چون رازی می‌دانیم، از زبان مخالفان کینه‌توزش به ما رسیده است.
در قدمت بیشتر آته‌ئیسم همین بس که دو هزار و پانصد سال پیش از میلاد مسیح، پیران فرزانه ی هندی گفتند: در آسمان خبری نیست. در تمدن غرب، از قرن ششم پیش از میلاد، پارمنید (Parménid)، هراکلیت Héraclite))، گزنفون Xénophone))، قدیم بودن ماده را تدریس می‌کردند. بعدها، سه قرن پیش از میلاد مسیح، تئودور آته ‍‍Théodore Athée)) اعلام کرد: خدا مرده‌است.   
آته ئیست‌ها اگر چه در هیچ کجای جهان به رسمیت شناخته نمی‌شوند، امّا در ایران حتا از حق حیات نیز برخوردار نیستند. در ایران اسلام‌زده، نه تنها کنار گذاشتن دین، بلکه گرویدن به ادیان دیگر نیز با مجازات مرگ پاسخ می‌گیرد. و این در حالی است که کشور ایران تعهد دارد که به مفاد اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های بین‌المللی حقوق بشر پایبند باشد.
ماده ی ١٨ اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و میثاق بین‌المللی حقوق سیاسی و مدنی، حق هرکس را برای بهره‌مند شدن از آزادی فکر، وجدان و مذهب تضمین کرده است.
امّا حاکمان ایران بیش از سی سال است که به نام دین و در جایگاه نمایندگان خدا در زمین از هیچ جنایتی روگردان نبوده اند. آنان از دین، ایده‌ئولوژیی سیاسی ساخته‌اند که از هر نگر، با ایده‌ئولوژی‌های توتالیتر یا تمامیت‌خواه در تاریخ همسانی دارد. مخالفان این نظام ایده‌ئولژیک همواره می‌کوشند مخالفت خود را به چهارچوب سیاسی این حکومت دینی محدود سازند و از تاختن به پایه‌های ایده‌ئولوژیک آن، به بهانه ی اینکه نباید با دین مردم درافتاد، پرهیز کنند.
درست است که پیکار مردم ایران برای آزادی و علیه این نظام تمامیت‌خواه، بر سر حقوق و آزادی‌های اساسی بشر، و از این‌رو، پیکاری است در عرصه ی سیاست؛ امّا زمانی که خواست‌های عادلانه ی مردم را با ابزار دین سرکوب می‌کنند، و زمانی که هرگونه بربریتی با دین توجیه می‌شود، چگونه می‌توان خود این ابزار را نادیده گرفت و به ترفندها و شیادی‌هایی که به یاری آن می‌شود کاری نداشت؟
اینکه آدمیان حق دارند در خلوت خود به هر دین و آیینی که می‌پسندند باشند، به معنای آن نیست که حق دارند دین و آیین خود را در عرصه ی عمومی جامعه نیز بر همگان زورآور کنند و یا اداره ی امر عمومی را حق ویژه ی خود بدانند. دین امر خصوصی و شخصی انسان‌هاست، مسئله‌ای است وجدانی و رابطه‌ایست که فرد، در صورت داشتن اعتقاد، می‌تواند با خدای خود داشته باشد. امّا زمانی که دین از این چهارچوب بیرون آمده و می‌خواهد زندگی اجتماعی مردم را به زیر سلطه ی خود درآورد، باید آن را به جایگاه اصلی خود که همانا حوزه ی وجدانی آدمی است، باز گرداند. آشکار است که این کاری است دشوار و خطرخیز.
در کشور ما اندیشمندان روشن‌بین و شجاعی بوده اند، هرچند کم‌شمار، که با پیکار با تعصب و تعبد دینی و خرافه‌پرستی، جان خود را نیز در این راه گذاشته‌اند. ایران در منطقه ی پیامبرخیز خاورمیانه، یکی از قربانیان اصلی ویرانگری‌های مذهبی بوده است. قربانی ارزش‌هایی که ناخواسته، همچون سکه ی رایج کشور، به آدمیان به ارث رسیده است.      
به جرئت می‌توان گفت که نزدیک به تمامی جنگ‌ها و ویرانی و کشتارهایی که بشر در تاریخ چندهزارساله ی مکتوب خود از سر گذرانده، بر سر ارزش‌هایی بوده که ناآگاهانه و ناخواسته به ارث برده است. در میان این ارزش‌های ویرانگر، دین بیشترین سهم را دارد. ارزش‌های به ارث رسیده ی دیگری چون ملیت، قومیت، وطن، نژاد یا رنگ پوست نیز سبب‌ساز بسیاری دیگر از این تباه‌کاری‌ها شده اند.
امروز پس از سه دهه حاکمیت جمهوری اسلامی که مردم ما یکی از سیاه‌ترین دوره‌های تاریخ خود را تجربه کرده‌اند، اندیشیدن درباره ی دین و جایگاه آن در حیات اجتماعی، به یکی از اصلی‌ترین مشغله‌های ذهنی، به ویژه، در میان جوانان ایرانی بدل شده است. تبلیغات همه‌جانبه ی دکانداران دین با به کار گرفتن بودجه‌های کلان و شبکه ی بسیار عظیمی که جوانان کشور ما را از سنین کودکی هدف بمباران ایده‌ئولوژیک خود گرفته‌اند، نه تنها به بیزاری آنان از اسلام سیاسی انجامیده، بلکه حتا خود این دین را با تردیدهایی جدی مواجه کرده است.
کتابی که توسط دو فیلسوف اسپانیایی درباره ی آته‌ئیسم نوشته شده و ترجمه ی فارسی آن پیشاروی شماست، هدفی جز این ندارد که پرسش‌هایی را درباره ی دین و دینداری مطرح کند و دستمایه‌ای باشد برای اندیشیدن در این باب. نویسندگان این جزوه ی آموزشی، آقایان Antonio Lopez Campillo و Tuan Ignacio Ferreras در آغاز توضیح می‌دهند که چه عللی آنان را بدین کار واداشته است.
(این کتاب زیر عنوان Cours accéléré d’athéisme ، آموزش سریع یا فشرده ی آته‌ئیسم، در سال ٢٠٠٤ توسط انتشارات Tribord در بروکسل منتشر شده است).                        

رضا ناصحی


توضیح نویسندگان
در بهار سال ٢٠٠٣ در اسپانیا، دولت محافظه‌کار ماریا آزنار، نوچه ی واتیکان و بسیار نزدیک به یک فرقه ی مسیحی، واحد درسی آموزش کاتولیسیم در کلاس‌های ابتدایی مدارس غیرمذهبی را از آغاز سال تحصیلی ٢٠٠٤ بنیان گذاشت. و نمره ی این درس تازه را همسطح ریاضیات یا زبان اسپانیایی قرار داد. این اقدام، گنجاندن درس دیگری را برای فرزندان خانواده‌های بی‌خدا (آته) بر طبق قانون بردباری (تولرانس) دینی لازم می‌کند. (سر آخر قرار شد که به جای آموزش مذهب کاتولیک، تاریخ این مذهب تدریس شود!). با توجه به اینکه آته‌ئیسم برای آموزش درسی آلترناتیو، مناسب‌تر از همه است، از نظر ما آموزش آته‌ئیسم نیز باید به عنوان واحد درسی دانش‌آموزان محسوب شود. به همین دلیل، تدوین متن ساده‌ای که در آن مختصات اندیشه ی آته‌ئیستی شرح داده شده باشد، همسنگ با شرعیات کاتولیکی و با همه ی تفاوت‌هایی که با هم دارند، ضروری می نماید. مشکل آنجاست که بی‌خدایان نه جزمیاتی دارند و نه کلامی وحیانی. بلکه اندیشه ی آته، بیشتر مجموعه‌ای از فکر و استدلال است که به طور کلی به اخلاقی مبتنی بر فقط انسان و رابطه ی او با کیهان می‌انجامد. آته‌ئیسم از آن «ایسم»هایی است که دکترین ویژه‌ای ندارد؛ از اندیشه و کشفیات دیگران تغذیه می‌کند، از دستاوردهای زمین شناسان، جامعه‌شناسان، انسان‌شناسان، تاریخدانان و بسیاری از پژوهندگان دیگر جهان بهره می‌گیرد. همین است که در دام تدوین یک دکترین سازمند نمی‌افتد و از این‌رو، از هرگونه گرایش به جزمی ساختن اندیشه می‌پرهیزد. اخلاق لائیک، در معنای تبارشناسی واژه، مشخصه ی ویژه ی آته‌ئیسم است، یعنی، از آن مردم است، بدون هیچ‌گونه تمایزی.
بر این دشواری‌هایی که در ذات آته‌ئیسم است، این را نیز باید افزود که بی‌‌دینان به صورت کلیسا یا مجمع روحانی جمع در نمی‌آیند و این، نبود متون خاص برای تبلیغ و ترویج افکار و عقایدشان را توضیح می‌دهد. بنابراین، چون تشکیلاتی ندارند که دست کم بتوانند امکاناتی برای تدوین و پخش کتابی از این نوع فراهم کنند، این کار باید به صورت خصوصی صورت گیرد.
کلیساها (یا کنیسه‌ها و مساجد) با چنین مشکلی مواجه نیستند و متون شریعتمداری‌شان به تمامی در گردش است و به کار برده شده، تمرین شده، و طی قرن‌ها در مراکز آموزشی‌شان تکمیل شده و با حمایت دستگاه‌های دولتی، کم و بیش، کامل شده اند. در حالی که برای بی‌خدایان (و لاادریون= ندانم‌کیشان) چنین چیزی را نمی‌توان گفت. و البته فقط به این دلیل نیست که آن‌ها تشکیلات واحدی ندارند. بلکه از نظر بی‌خدایان، آته‌ئیسم به خودی خود، می‌تواند هدفی باشد در زندگی هر انسان، و بنابراین، فرآیندی طبیعی است که نه نیازی دارد صاحب کتابی باشد تا بخواهد «معتقد» چیزی شود، و نه نیازی دارد که بیانیه ی اعتقادی (اعتقادنامه) صادر کند.
شاید به همین دلیل، چیزی به عنوان آداب و مناسک آته وجود ندارد. برای اینکه لزومی نداشته و کتاب‌های کلاسیک و عقل سلیم شهروندان، کافی بوده است. کلیساها (و همین طور مساجد و غیره)، علاوه بر کتاب‌های مقدسشان، نیازمند شریعت نیز بوده‌اند، و بسیار آگاه بوده‌اند از اینکه ایمان آوردن به حقایق آن‌ها فرآیندی طبیعی نیست. به همین دلیل هم هست که از نظر مومنان فوق طبیعی به شمار می‌آید.
از آنجا که دولت لیبرال اسپانیا، در زمینه ی آموزش اعتقادات مذهبی مداخله کرده و آن را با احتساب نمره، از جمله مواد درسی مدارس دولتی می‌شمارد، ما بی‌خدایان، لیبرال، آزدیخواه و آزادزی (به معنای کلاسیک آن)، ناچاریم متنی را تدوین و منتشر کنیم که همسنگ متن‌های مومنان باشد. و اینک مشکلی دیگر در برابر ما بی‌خدایان، که عادت داریم انتقاد‌های استدلالی خودمان را نسبت به این موضوع‌ها مطرح کنیم. برای ما دشوار است که معتقدات را دلبخواهانه تأیید کنیم. بنابراین بر آن شدیم که یک خودآموز یا دفترچه ی راهنما تدوین کنیم که به اندیشیدن درباره ی آته‌ئیسم دامن بزند. و ما که نه از عالی‌مقامان کلیسا هستیم و نه حتا عالی‌مقام، معتقدیم (البته که ما به چیزی معتقدیم) با توجه به فوریت امر، می‌تواند مفید یا آموزنده باشد که، دست کم عجالتاً، آموزش سریع آته‌ئیسم را، به امید تدارک «متون بهتر»، تدوین کنیم. قصد ما این نیست که کسی را از دینی بگردانیم، ما را هم کسی برنگردانده است، امّا امیدواریم که اندیشه ی سنجشگرانه درباره ی خداباوری را ترغیب کنیم. این متن بیش از این ادعایی ندارد. تصمیم با خوانندگان است. آزادند آن‌ها. (بی‌خدایان، خوشبین‌اند، مگر نه!).
این دولت بود که ما را ناگزیر به نوشتن این متن کرد. دولت لیبرال، بنا به تعریف، قهرمان خصوصی سازی است که به گونه‌ای دارد معتقدات شهروندان را ملی می‌کند.
از آنجا که این درس‌ها نه تنها سریع، بلکه کوتاه هم هستند، پس میگوییم «به امید دیدار» با یک «آته!» (چیزی شبیه به خدا نگهدار!)


درس اول
باور به بی‌باوری (یا اعتقاد به بی‌اعتقادی)

خدا هست؟ این یکی از نخستین پرسش‌هایی بوده که انسان مطرح کرده است. و با حرکت از این پرسش و در طی تاریخ، اندیشه ی سنجشگرانه، فلسفه، و شاید تمامی علوم پدید آمده‌اند.
این پرسش، به تنهایی، دو نوع پاسخ داشته است: خداباور (دئیست) می‌گوید: «آری، من به خدا باور دارم»، امّا بی‌خدا (آته‌ایست) پاسخ می‌دهد: «نمیدانم، اما معتقدم که خیر». برای خداباور که بر ایمان متکی است، مشکلی در میان نیست؛ امّا برای بی خدا که بر عقل تکیه می‌کند، مسئله باید اندکی متفاوت باشد، چرا که باور داشتن به بی‌باوری (یا اعتقاد به عدم اعتقاد)، نیازمند اندیشیدن است.
و این اندیشیدن در باب اثبات ناموجود، ناشدنی است. البته زمانی که موجود را بشود نشان داد، باور به ناموجود بودن آن به خودی خود فرو می‌ریزد و بی‌اعتبار می‌شود.
و همین‌جاست که مشکل بزرگ باورمندان، که آنان را برای ساده شدن، خداباوران نامیدیم، آغاز می‌شود. چرا که اگر این درست است که اثبات ناموجود ناشدنی است، اثبات موجود بودن آن، باید شدنی و حتا پسندیده باشد. در حالی که خداباوران، که نه کمبود فکر دارند و نه کاهل اند، طی سال‌ها، وقت خود را به اثبات وجود خدا اختصاص داده‌اند.
اینکه «دلایل» بسیاری برای وجود خدا هست، در وهله ی نخست، بدین معناست که هیچیک از این دلایل مطرح شده، قطعی نبوده‌اند. یعنی هیچکدام از این دلایل به هدف خود، یعنی اثبات وجود خدا، نرسیده اند.
در واقع، اثبات وجود چیزی که فقط در نظر یا در خیال به تصور آمده، به کمک عقل شدنی نیست. شدنی نیست چون وسیله‌ای برای اثبات این موجود فرضی در دست نیست. خداباوران به نبود دلایل عقلانی پاسخی فوری دارند: مسئله برای خداباوران، ایمان است و وحی.
وحی عبارت است از باور داشتن به برخی متون که جای بحث ندارند و خداوند خود به بیان آمده و بر انسان نازل کرده است. به عبارت دیگر، وحی عملی است که از طریق آن، موجودی متعالی ظاهر می‌شود، و موجودیت خود را به انسان اعلام می‌کند، چرا که تلویحاً فرض بر این است که انسان تنها با تکیه بر عقل خود هرگز نمی‌تواند به حقایق وحیانی پی ببرد.
همین جا توجه داشته باشیم که مسئله، پیش از هرچیز، جدا کردن انسان از عقل او، از نگاه سنجشگر و از اندیشه ی اوست. از او خواسته نمی‌شود که بیندیشد، بلکه به عکس، از او می‌خواهند که ایمان ورزد. و خدا یا موجود متعالی محدودیت‌هایی را که برای انسان ممنوعیت‌ است، می فهمد، و از این‌رو، تصمیم می‌گیرد ابراز وجود کند.
به تعداد این ابراز وجودها، مذهب وجود دارد، یعنی تعداد مذاهب به اندازه ی ممنوعیت‌هایی است که برای انسان در اندیشیدن برپایه ی عقل خویش وجود دارد.
خدایان وجود خود را از راه کتاب‌هایی که به دست شیدایان یا پیامبران نوشته شده اعلام می‌کنند و مخاطبان این کتاب‌ها باید ایمان آورند که نه تنها خدا وجود دارد، بلکه وجودش را از طریق کتاب‌هایی که به این برگزیدگان «دیکته» کرده است، ثابت می‌کند.
بدین ترتیب، عقل سنجشگر انسان و اندیشه او، در مجموع، در برابر این امر که نه عقل، که تنها ایمان او را می‌طلبد، به کنار نهاده می‌شود.
اما از بخت بد خداباوران، عمل مبتنی بر ایمان، عملی عقلانی نیست و کسانی هستند، همیشه بوده‌اند، که درست از راه عقل، ایمان را نپذیرفته‌اند. آنان را کافر، مرتد، بی‌خدا، ندانم‌کیش (لاادری) و بسیار چیزهای دیگر نامیده‌اند.
لزوم وجود وحی، حاکی از آن است که برای اینکه انسان به خدا معتقد شود، آیین و مناسک کافی نبوده است. مذاهب بلافاصله فهمیدند که انسان به سادگی به چیزهایی که موعظه می‌شود جذب نمی‌شود، پس وحی نازل شد، یعنی تأیید کتبی ایمان آدمی.
بنابراین، بودن وحی نشان می‌دهد که اعتقاد به وجود یک موجود متعالی از راه عقل، و تنها بر مبنای یک سلسله وعده‌ها و آیین‌ها، ناشدنی است.
اگر ایمان کفایت می‌کرد، هیچ نیازی به وحی نمی‌بود. گویی که خداوند به شدت نگران از نبود ایمان در نزد انسان، راه دیگری جز این نداشته که درباره ی وجود خودش بنویسد. این همان «من آنم که هست» تورات است. اعلام وجود خود است به عنوان خدای یگانه که در اغلب متون مذاهب مختلف دیده می‌شود.
از آنجا که اثبات وجود خدا با مراجعه به عقل انسان ناشدنی بود، بنابراین، توسل به ایمان و وحی لازم آمد. و بعدها زمانی که ثابت شد که وحی، کار انسان است و بس، مذاهب به ناچار، در وادی ایمان سنگر گرفتند. امّا با ایمان چیزی را نمی‌توان اثبات کرد، جز اینکه به وجود چیزی اعتقاد داشت که اثبات کردنی نیست.
از بخت بد بی‌خدا، ایمان اعتباری ندارد و به همین دلیل، کار فکری او این است که به بی‌اعتقادی معتقد شود. بی‌خدای معقول، سنجشگر یا فقط انسان، در برابر این پرسش که آیا خدا وجود دارد، نخست پاسخ می‌دهد که «نمیدانم، اما فکر می‌کنم که خیر». البته اگر یک بی‌خدای بافرهنگ پاسخ دهد، یعنی کسی که در برابر خداباور چندان سخت نمی‌گیرد، خواهد گفت: «نمیدانم، اما فکر می‌کنم که خیر، اگر چه امیدوارم برای خوشبختی شما، برای کسی که به خدا اعتقاد دارد، روزی بتوان وجود او را اثبات کرد».
تا به امروز، قرن‌هاست که خداباوران تلاش می‌کنند وجود خدا را «اثبات» کنند و هنوز ثابت نشده است. امّا خداباور که اندکی عصبانی شده خواهد گفت: «درست، من نمی‌توانم وجود خدا را اثبات کنم. امّا تو که بی‌خدایی، تو نیز نمی‌توانی نبود او را اثبات کنی»، که حرف درستی است.
برای اینکه به بحث برگردیم، اگر درواقع، ناموجود در اصل، چیزی اثبات‌ناشدنی است، بی‌خدا باید با یک «نمی‌دانم»، به این پرسش بزرگ پاسخ دهد. پاسخی که در نگاه نخست، خنثی و نرم است ولی اگر توجه کنیم، پاسخی است نمایانگر بیانی عقلانی و برازنده ی انسان. یا همچون اپیکور بگوییم : باید به خدایان احترام گذاشت، حتا اگر اعتقادی به آنان نیست. به همین دلیل، بی‌خدا نه کافر است و نه کفرگو (چگونه می‌شود چیزی را که وجود ندارد انکارکرد؟)، بلکه انسانی است که می‌خواهد همچنان بیندیشد.

نخستین آزمون عملی گفتگو
- و شما می‌گویید اعتقادی به سعادت روح یا لعن و نفرین آن ندارید؟
- من شک دارم، چون، نخست، وجود روح را برای من ثابت نکردید ...
- ولی آقا ...
- نه، ثابت نکردید. دوم اینکه شما روح را نامیرا فرض می‌کنید، و سوم اینکه گمان دارید که این روح داوری خواهد شد و برحسب رفتارش در زمین، اجر یا ذجر خواهد دید. چنان که مشاهده می‌کنید، من نیاز دارم که دست کم این سه چیز اثبات شود تا بتوانیم به بحث‌مان ادمه بدهیم.
- شما ماتریالیست هستید.
- خب، شما هم ایده‌آلیست هستید.
- ولی، به هرحال، امیدوارم این را که انسان نیازمند عدل الاهی است، انکار نکنید.
- اتفاقاً چرا! من انکار می‌کنم برای اینکه ضرورتی برای این ضرورت نمی‌بینم.
- انسان نیازمند آن است که نه تنها به نامیرایی روح، بلکه به وجود داوری پروردگار اعتقاد داشته باشد.
- چرا باید به این چیزها معتقد باشد؟
- برای اینکه رفتار آدمی را با عدالت تنظیم می‌کند و او را با اخلاق و بهتر می‌سازد.
- خلاصه اینکه شما باایمانی را موعظه می‌کنید.
- ایمانی که انسان را بهتر می‌کند.
- انسان فقط حاصل احساسات نیست بلکه صاحب عقل نیز هست. درست است؟
- آری، چنین است.
- پس هر اعتقاد یا هر احساسی که در تقابل با عقل اوست، چیز خوبی برای انسان نیست، بلکه بد است برای او.
- شما که همه چیز را انکار می‌کنید!
- به عکس، من از موجودیت عقل انسانی، که مختص اوست و می‌تواند فهمیدن را میسر کند، زندگی کردن...
- عقل هیچ نیست، ایمان همه چیز است.
- من می‌توانم وارون این را بگویم، چون اثبات هر دو گفته دشوار است. بنابراین، من می‌گویم که ایمان هیچ نیست، عقل همه چیز است.
- با چنین دیدگاهی ... دست آخر می‌توان به یک مصالحه دست یافت. من هم انسان معقولی هستم و به نظرم زمانی هست برای ایمان، و زمان دیگری برای عقل.
- بر خطایی دوست عزیز. خطایی بزرگ. هر زمانی برای ایمان را باید به کمک عقل بررسی کرد، یعنی سنجشگرانه زیر نظر داشت. بدین ترتیب، این طور نیست که زمانی برای ایمان و زمانی برای عقل باشد.
- شما، شما از استدلال پیروی نمی‌کنید.
- می‌خواهید بگویید که از ایمان پیروی نمی‌کنم، چون تنها کاری که می‌کنم استدلال است.
- پس شما یک بی‌خدای تمام‌عیاری.
- «تمام‌عیار» را ندیده بگیرید، من خودستایی را دوست ندارم.


درس دوم
نخستین وظیفه ی بی‌خدا، باور داشتن به همه ی خدایان است

عنوان این درس به نظر، باطل‌نماست. با وجود این، باید چنین فکر کرد که آته‌ئیسم فقط زمانی شدنی است که به وجود همه ی خدایان باور داشته باشیم.
موجودیت خدایان که بی‌خدا بدان باور دارد، به طور منطقی، به موجودیت تاریخی آنان برمی‌گردد که واقعی است. همه ی خدایانی که ما می‌شناسیم، تاریخی داشته‌اند، زمانی و مکانی، هرچند دردناک است برای خداباوران، نقطه ی آغازی هم داشته‌اند.
بی‌خدا کاملا معتقد است که ضرورت بوده که انسان را به آفریدن خدایان رهنمون شده است. یا به بیانی دیگر، هیچ خدایی نیست که موجودیت آن «بی دلیل» بوده باشد. از این‌رو، بنیاد تاریخ مذاهب، یافتن توضیح این نیاز به داشتن خدایان است.
نیاز به نخستین توضیح کیهان، سومریان را، حدود شش هزار سال پیش، به ساختن معبدی مقدس واداشت. درست همچون مصری‌ها در همان دوران. انسان، که دیگر از وضعیت بدوی خود به درآمده بود، نیازمند توضیح منشاء عالم و جهان پیرامونش بود.
خدایان سومریان که زندگی‌شان با خاک رُس می‌گذشت، انسان را از گِل آفریدند. نخستین خدایان مصری‌ها که زندگی‌شان از قبل حیوانات تأمین می‌شد، به شکل حیوان بودند.
به تدریج که زندگی اجتماعی، اداری و سیاسی پیچیده‌تر شد، در پاسخ به نیازهای روزافزون آدمیان، خدایان نیز بیش از پیش پیچیده‌تر شدند. و بدین ترتیب، بسته به هر نوع فعالیت، هر حرفه، هر گرایش و هر امید، خدایی ویژه آفریده شد.
نیاز مبارزه با خشم طبیعت، عبریان را نخست به آفریدن ژیهوه، و سپس یهوه واداشت که قصابی کینه‌توز و قادر به بزرگترین کشتار انسان‌ها بود، چرا که عبریان بی‌زمین، نیاز به زمین داشتند و به رسم آن روزگار، با حذف فیزیکی ساکنان آن سرزمین بدان دست می‌یافتند ‌.
شاید ضرورت پایان دادن به کینه‌ای که خدای عبری پراکنده بود، یهودیان را به آفریدن پدر کاملا خوبی واداشت که تا آنجا رفت که پسر خودش، مسیح، را برای عشقی جهانی قربانی کند.
نیاز به متحد کردن مردم و اعلام دینی سیاسی و جهانگیر، محمد را به آفریدن الله واداشت که با توجه به همه ی خدایان دیگر، بخشنده و مهربان و در عین حال سردار ارتش او بود.
نخست آگاهی و سپس ضرورت طبقه بندی نیروهای دنیا و انسان‌ها، هندوها را به آفریدن معبدی هندی واداشت که از برخی نظر و با توجه به گوناگونی، بازتاب نظام کاستی در جامعه هم بود.
لائوزی، ذاتی جاودان و دست نایافتنی به وجود آورد، آفریننده ی آدم و عالم به نام تائو که از جمله فضایل اش این بود که نیرویی داشت که کلیه ی تناقضات مرئی و واقعی را پشت سر می‌گذاشت.
چون ذرّت حلال همه ی مشکلات مردم بود، قوم مایا نیاز به آفریدن خدایی داشت که آفریننده ی ذرّت باشد.
آرمان‌های باشکوه و انسانی رُمی‌ها و یونانیان، موجب آفرینش خدایانی انسانگونه شد که شکل تلطیف یافته ی همان آرمان‌های بشری بود.
و دیگران نیز. چون هربار که در تاریخ بشر به خدایی برمی‌خوریم، در بنیادهای بشری آن، باز هم بشری، نیازی نهفته می‌بینیم. از نخستین شمن‌ها گرفته تا آخرین «دانشمندان» خداباور، همواره نیاز موجب آفرینش خدایان بوده است.
این همه بدان معناست که فهمیدن و پذیرفتن همه ی خدایان، یعنی باور داشتن به موجودیت اجتماعی و تاریخی آن‌ها، به معنای فهمیدن و به ناچار، پذیرفتن موجودیت سلسله‌ای از نیازها نزد انسان است.
برخلاف تصور اپیکور و حتا لوکرس، شاعر لاتین، ترس عامل آفرینش خدایان نیست، یا دست کم، فقط ترس نیست که خدایان را آفریده است، بلکه دلایلی دارد ورای آن، مانند نیاز انسان به توضیح عالم، و سپس، عقلانی کردن این توضیح.
از اینجاست که همه ی خدایان همزمان با جهان‌شناسی پدیدار می‌شوند: هر خدایی باید آفرینش جهان را توضیح دهد؛ حتا بیش از آن : هر خدایی باید عالم را بیافریند، و این تنها راه است برای اعلام خدایی خدا.
از نقطه نظر تاریخی، با گسترش شناخت آدمیان از کیهان، خدایان پیچیده‌تر و غامض‌تر می شوند، امّا موجودیت‌شان همواره به توضیح جهان، منشاء جهان و، پیش از هرچیز، به توضیح آفرینش انسان وابسته است.
اگر خدایان، هر خدایی که ما می‌شناسیم یا می‌توانیم بشناسیم، تابعی از نیاز انسان است، می‌توانیم به سادگی نتیجه بگیریم که خدایان ضروری اند. و در واقع، تا زمانی که این توضیح اولیه برای ذهن انسان بسنده است، وجودشان ضرورت دارد. امّا همان طور که در درس بعدی خواهیم دید، بشر در عرصه ی شناخت همواره پیش رفته است، و امروزه، یا بهتر است بگوییم از دو قرن پیش به این سو، خدایان دیگر ضرورتی ندارند.
می‌ماند تأکید کنیم بر اینکه مفهوم خدای یگانه یا یک اصل جهانی نیز تاریخ خود را دارد، یعنی مکان خود و زمان خود را دارد. همین طور در تورات که بنیاد تمدن غرب است و بهتر می‌شناسیم آن را، میان خدای عبری با خدایان دیگر جنگی درگیر است، «یکتاپرستی»ای وجود دارد که بعدها به آفرینش خدایی یگانه می انجامد.
آشکار است که خدایان آفریده توسط انسان نیز تاریخ خود را دارند، و برای چیره شدن بر یکدیگر می‌جنگند. ما امروز می‌دانیم که بابل توانست با به دست گرفتن سلطه ی سیاسی، خدای خود، مردوک را بر تارک سایر خدایان سومری- بابلی بنشاند. به همین ترتیب، ایده ی مسیح خدایی علیه خداباوری کهن عبرانیان جنگید و، بعدها، الله رحمان و رحیم، امّا جنگاور بود که می‌بایست بر خدایان پیشین چیره شود.
به نخستین نیازهای انسان، یعنی نیاز به فهم کیهان، نیاز به امید، نیاز به توضیح پدیده‌های طبیعی، بعدها نیازهای اجتماعی‌تر و سیاسی‌تری افزوده شد و از این‌رو، همانطور که انتظار می‌رفت، جنگ مذاهب پیش آمد که هنوز هم کاملا از شرّ آن خلاص نشده‌ایم.
حال می‌توان سخنان بالا را چنین خلاصه کرد: بی‌خدا (آته) به کلیه ی خدایان باور دارد، چرا که به نیازمندی‌هایی باور دارد که در سراسر تاریخ در برابر انسان بوده اند.

دومین آزمون عملی گفتگو
- پس همان طور که می بینید، چه بخواهید و چه نخواهید، هنگام نوشتن تاریخ بشر، باید روی خدا حساب کنید.
- نه روی خدا، طوری که شما می‌گویید، نه! روی همه ی خدایان. مطلقا همه ی آن‌ها. این دو تا اصلا یکی نیست.
- چه طور یکی نیست؟
- خب، نیست! هر خدایی ویژگی‌های خودش را دارد، مکان و زمان خودش را دارد.
- ولی همواره ایده ی خدا برجاست.
- به نظر می‌رسد که خیر. کوتاه کنم، مقایسه کنید ایده ی تائو یا نیروانا را با خدای یهودی- مسیحی. آنگاه تفاوت آن‌ها را خواهید فهمید.
- شاید این طور باشد، امّا در هر دو حال ما همچنان از خدا حرف می زنیم.
- امّا نتیجه همواره چیز دیگری است، چرا که اخلاق حاصل این ایده است که انسان خدا را خلق کرده است. خدای یهودی- مسیحی، نیازمند کنش است، خدای بوداییان یا هندوها، سکون و بی‌کنشی می‌طلبد...، می‌بینید که نتیجه، می شود گفت که متناقض است.
- سر آخر، نتیجه یکی است، ایده ی خداوند هنوز و همواره پابرجاست.
- انگار به من بگویید که انسان همواره مجبور بوده که با ناشناخته‌ها مقابله کند.
- باز هم رسیدیم به همین! و حالا میخواهید بگویید که ایده ی خدا ناشی از ترس است؟
- این همان چیزی هست که شاعر و فیلسوف لاتین، لوکرس، در نظر داشت. آن‌ها می‌گفتند خدایان زاده ی ترس از ناشناخته‌هاست؛ امّا این را هم می‌شود اضافه کرد که، به نوعی، خدایان به دلیل ضرورت چیره شدن بر ناشناخته‌ها نیز آفریده می‌شوند. چون که ناشناخته یا رمز و راز، همیشه نباید ایجاد ترس کند.
- اگر نه! ناشناخته موجب چه چیزی می‌شود؟
- خُب! آقای عزیز، رک و راست، می‌تواند کنجکاوی آدمی را تحریک کند. تصور کنید انسان مدرنی را که با راز و رمزی مواجه می‌شود. چیزی که دنبال می‌کند، سر درآوردن از آن است. لزوماً این نیست که احساس ترس کند.
- آن را هرچه میخواهید بنامید! ایده ی خدا بازهم پدیدار می‌شود.
- برای اینکه شما می‌خواهید اینگونه بنامید.
- پس، طور دیگری هم می‌شود نامید؟
- رمز و راز، ناشناخته یا مهم‌تر از آن: هنوز ناشناخته، هنوز کشف نشده، هنوز عقلانی نشده.
- حتا اگر این طور باشد، خوب، که چی؟ به دور ورتان نگاه کنید، به طبیعت بنگرید، به من نگویید که همه ی این‌ها خود به خود به وجود آمده‌اند.
- از جایی. مسلماً دلیلی دارد.
- بالاخره، در برابر این کیهان به این عظمت، حتا اگر خدایی هم نبود، به شما می‌گویم که باید آفریده می‌شد.
- زحمت نکشید، این کار پیش از ما شده است.


درس سوم
آفرینش انسان و تاریخ پیدایش خدایان، بدون آفرینش متوالی مذاهب (کلیساها، مدارس، نهادهای گوناگون) ممکن نبود

با وجود استثناهای بسیار نادر، اگر هرآینه استثنایی بوده باشد، به دنبال آفرینش هر خدایی، تشکیلاتی به وجود آمده است که ما آن را، به خاطر آسانی، «مذهب» خواهیم خواند.
ثابت شده است که یک خدا، هر اندازه نیرومند، به تنهایی و با تکیه بر خود، نمی‌توانست دوام آورد. او نیازمند یک پشتیبان نهادی است که معبد، کیش و آیین‌های مختلف خوانده می‌شوند.
برای انسان آفریننده ی خدایان، ایده ی خدای یکتا، که منحصراً دلنگران ذات الهی خویش باشد، درک ناشدنی است. برای انسان آفریننده ی خدایان، خدای آفریده شده باید از انسان‌ها مراقبت کند ... نه تنها آنان را بیافریند، بلکه مواظب و مراقب آنان باشد.
به این دلیل است که نیاز به آفرینش خدا باید الزاماً آفرینش یک مذهب را نیز به دنبال داشته باشد، چرا که خدا اگر تنها می‌ماند، چه سرنوشتی می‌داشت؟ (و این پرسشی است که هیچ مومنی از خود نمی‌پرسد).
ما تا آنجا نمی‌رویم که همراه با ولتر بگوییم «مذهب از زمانی وجود دارد که نخستین شیّاد با نخستین ابله روبرو شد». یک بار دیگر بگویم که به باور ما، انسان ورای شیّادی، محصول نیازهای تاریخی خویش است.
اگر از نظر تاریخی و، تکرار کنیم، با استثاهایی نادر، خدا نمی‌تواند بدون مذهب وجود داشته باشد، اینجا دیگر کاملا وارد تاریخ می‌شویم، تاریخی عظیم و درهم تافته. پس، وارد تاریخ مذاهب می‌شویم.
تاریخ، تاریخ عظیم، تاریخ ما همزاد تاریخ مذاهب است با تعالی‌های تازه، امیدها، گرایش‌ها، برهان‌ها و غیره. بدین ترتیب، مذهب، برحسب دوران تاریخی جامعه‌ای که در آن است، می‌تواند کشورگشا باشد و یا نباشد.
از منظر تاریخ، جامعه‌ای که مذهبی داشته، چیزی را نیز آفریده است که دستگاه دولت نامیده می‌شود و نتیجه ی بلافصل آن، آغاز نبرد بین این دو نهاد است: نبرد میان مذهب و دستگاه دولتی، میان مذهبی و لائیک.
این مبارزه میان دو نهادی که حالا دیگر هردو قدرتمندند، از نخستین دوره‌های تاریخ آشکار شده است (مبارزه میان معبد و کاخ در سومر، میان فرعون و عبادتگاه در مصر، و دیگرها).
همواره در تاریخ، دوره‌هایی بوده است که گاه معبد و گاه دولت بر دیگری چیره شده‌اند. افزون بر این جنگ‌ها، اگر جنگ‌هایی را نیز که میان خدایان مختلف و ادیان آن‌ها در گرفته‌ در نظر گیریم، کم و بیش می‌فهمیم که تاریخ به چه معناست.
در واقع دوره‌هایی تاریخی بوده است که در طی آن، مذهب دستگاه دولت را به دست گرفته و دولتی به وجود آورده که آن را دولت دین‌سالار (تئوکراتیک) نامیده‌اند. بهترین نمونه ی آن را یهودیان توراتی با ایجاد معبد- دولتی بر اساس نوشته‌های خاخام‌ها آفریدند.
وارون آن هم می تواند به وجود آید، مانند یونان باستان که در آن کلیسا همچون نهادی دولتی وجود نداشت، اگرچه عبادتگاه‌هایی بودند با پرسنلی دایمی. قدرت مدنی که در یونان باستان همه چیز بود، برگزاری مراسم قربانی، یعنی کاهنی یا واسطه‌گی میان آدمیان و خدایان را به دولت (که همیشه برای مدت‌زمانی معین برگزیده شده بود) واگذار می‌کرد.
البته تأثیرات اجتماعی تئوکراسی، بسیار متفاوت از آن حاصلی است که انسان، انسانی که مثلا در جامعه ی مدنی زندگی می‌کند، به دست می‌آورد. نگاه کنید به تاریخ یونان و تاریخ یهودیان. توضیح این مسئله در انحصارطلبی جامعه‌های دین‌سالار، در برابر چندگانگی و گستردگی هدف‌های یک جامعه ی مدنی نهفته است.
امّا فعلا این نوع مقایسه ی تاریخی را کنار نهیم و بگوییم که به طور کلی آفرینش یک خدا، به آفرینش یک مذهب سازمان‌یافته در کلیسا، کنیسه، مسجد، رهبر مومنان، لامای تبّتی‌ها و دیگرها، بستگی دارد.
و از این روست که، باز برحسب نیاز (کم و بیش اداری)، پای اقتدارگرایی و جزم‌اندیشی به میان می‌آید. حتا الهیات و، لازم به توضیح نیست که، یک هیئت اجتماعی نیز پدیدار می‌شود که وظیفه‌اش دفاع از این الهیات است.
به وجود آمدن هیئتی از کاهنان (کشیش، ملا یا خاخام و...)، خدای آفریده و خدایی را که هم اینان از او دفاع می‌کنند با واقعیت تاریخی، با دگرگونی‌های تاریخی در ارتباط می‌گذارد – ارتباطی همواره متضاد. با وجود این، برخی مواقع جامعه، یا واقعیت تاریخی، به راه خود می‌رود، تغییر می‌پذیرد، امّا دینی که در زمانی معین آفریده شده، چون بر پایه ی حقایقی تغییرناپذیر بنیاد نهاده شده، تحول نمی‌یابد.
به دیگر سخن، تحول تاریخی واقعیت، در نخستین دور این تحول، دین ایجاد شده را سرمدی (غیرمادی) می‌کند. از این پس، کار هیئت کاهنان این می‌شود که آفریده‌ای را که تاریخی بوده، «غیرتاریخی» نگهدارند. از اینجاست چیزی که آن را از خودبیگانگی دینی خوانده اند، به وجود می‌آید.
مدافعان دین وظیفه ی خود را با ساختن الهیاتی تغییرناپذیر، فلسفه‌ای جاودانی و حقایقی ابدی به پایان می‌رسانند. آنان به چگونگی تغییرات جهان با عقلانیتی پاسخ می‌دهند که آن‌ها را از عقل‌ورزی بازمی‌دارد. آن‌ها ایمان دارند که خداوند سخن گفته و تردیدی در سخنان او نمی‌توان داشت.
به طور کلی، هیچ دینی در طی تاریخ نمی‌تواند در برابر تحولات تاریخی دست نخورده ‌بماند. با این حال، مذهب سومری‌ها پنج هزار سال دوام آورد، مذهب مصریان اندکی کمتر، یهودیت، دو یا سه هزار سال، مسیحیت، دو هزار سال، هندویسم دو هزار و شاید اندکی بیش، بودا، دو هزار و پانصد سال.
فرض براین است که شتاب گرفتن تاریخ که ما امروز شاهد آنیم، و یا بهتر است بگوییم از آن سود می‌بریم (برای مثال، چندبرابر شدن اطلاعات و دانش علمی)، سقوط ادیان موجود، یا چه بسا باید گفت ادیان بازمانده، را نیز تسریع می‌کند.
خدایان متناسب با زمان خودشان هستند؛ متناسب با زمانی که زاده شدند. چرا که موجودیت آنان تابعی از نیازهای موجود در آن زمان بوده است. با وجود این، مذاهب نمی‌توانند در همان زمان آفرینش خدایان‌شان، دست‌نخورده بمانند، آن‌ها باید در برابر تحولات تاریخی دوام بیآورند و باید برای حفظ قدرتی که از دست می‌دهند، همواره بجنگند.
قدرتی که از دستشان می‌گریزد، زمان نام دارد. این خطر از سوی نمایندگان ادیان موجود، کاملا از پیش حس شده است و در این رابطه است که بنیادگرایی یا انتگریسم به وجود آمده و در حال گسترش است.
بنیادگرایی را می‌شود چنین تعریف کرد: دفاع غیرعقلانی از مذهبی که در برابر فشار تاریخ، قادر به ادامه ی حیات نیست. بنیادگرایی یا انتگریسم در همه ی ادیان وجود دارد، چرا که تمامی ادیان شناخته‌شده در معرض خطرند.
خدا می‌تواند با تاریخ خود، با زمانی که در آن آفریده شده، سر کند، امّا دین تراویده از این خدا، با گذر زمان، ناتوان می‌شود. از این‌رو، بنیادگرایی پا به عرصه می‌گذارد و مومنان تلاشی فوق انسانی می‌کنند تا بر واقعیت‌های پیرامون، که مزاحم‌شان می‌شود، و نابودشان می‌کند، چیره شوند.
اگر مذاهب، جزم‌باور و اقتدارگرا نبودند، اگر الهیات خودشان را تدوین نکرده بودند، زمان، یعنی تاریخ، همواره تا جایی رعایت‌شان می‌کرد. با این حال، آشکار است که یک مذهب، هرچه سامان‌یافته‌تر باشد، در اشکال بیانی‌اش کامل‌تر است و از این‌رو، بیشتر با خطر از میان رفتن روبروست. این دقیقا همان چیزی است که بر سر دایناسورها آمد، که در مسابقه با زمان، از سازگاری با وضع موجود بازماندند.
اما از سوی دیگر، چنان است که هیج مذهبی قادر به ادامه ی حیات نیست، مگر آنکه خود را الهی، کامل و وحیانی قلمداد کند.
امروزه، مذاهب، کلیساها، کنیسه‌ها یا مساجد، دیگر نه برای خدا، بلکه بیشتر برای ادامه ی حیات خودشان است که مبارزه می‌کنند. به همین دلیل است که دعوای الهیاتی در کار نیست، بلکه دعوای قدرت است میان دولت، که بنا به تعریف لائیک است، و کلیسا، که باز بنا به تعریف، دینی است.
ادیان موجود که از قدرت خودشان دفاع می‌کنند، دفاع آنان در اساس، بر اخلاق‌ دینی متمرکز است که هر یک از دین‌ها دارند. پرداختن به این اخلاق‌ها، نیازمند نوشتن یک فصل کامل است.

سومین آزمون عملی گفتگو
- شاید من اشتباه می کنم، امّا این عقیده ی اندوهبار را دارم که اگر کلیساها برچیده می‌شد، دیگر کسی به خدا ایمان نمی‌داشت.
- به احتمال زیاد. به همین دلیل، کلیساها ضروری اند.
- عجب داستانی! انگار شما باید از ضرورت کشتن کسی دفاع ‌کنید برای اینکه ایده ی آدمکشی حفظ شود.
- بدون کلیسا، بدون دین، چگونه می‌توان به خدا نزدیک شد؟
- برای من مهم نیست. بدون گرفتن رد طناب، چگونه می‌شود به کسی که حلق‌آویز شده نزدیک شد؟
- شما پرت و پلا می‌گویید.
- من استدلال می‌کنم، بسیار متین. در حقیقت، خدا بدون کلیسایی که از او دفاع کند، آواره می‌شود.
- فکر نکنید که من می‌خواهم از کلیسا دفاع کنم. می‌دانم که نقایص بسیاری دارد.
- ببخشید، اجازه بدهید که من از کلیسا دفاع کنم. از کلیسای شما.
- برای من جای شگفتی است. امّا ... باشد، ادامه دهید.
- خب، ببینید، من فکر می‌کنم که کلیسای شما و سایر نهادهای مشابه، دقیقا کاری را می‌کنند که باید بکنند، طبق ماهیت‌شان. آن‌ها باید از خودشان دفاع کنند، چون میان ایده ی خدا، یا خدا و انسان‌ها، نقش واسطه را دارند. و اگر انسان‌ها کلیسا را کنار بگذارند، اگر مستقیمآ به خدای خودشان مراجعه کنند، دیگر واسطه‌های روحانی به درد نمی‌خورند. این چیزی است که دارد رخ می‌دهد و به همین دلیل است که کلیسا، کلیسای شما، از هر راهی که بتواند، با تحکیم جزم‌ها، با معرفی خود به عنوان تنها مدافع اخلاق وحیانی، که کمتر کسی هنوز به آن باور دارد، از خودش دفاع می‌کند...
- باید از خودش دفاع کند.
- به همین دلیل که گفتم، آری! هیچ اندامی خودش را نمی‌گذارد بمیرد یا خودکشی نمی‌کند. حتا باسیل‌ها هم تلاش می‌کنند زنده بمانند. بدترین چیزی که می‌تواند بر سر ادیان بیاید این است که اخلاقی که موعظه می‌کنند، بدون‌ توجه به موعظه‌کنندگانش، به عمل درآید.
- پس به نظر شما، اخلاقی که موعظه می‌کنند خوب است.
- بخشی از آن خوب است، برای اینکه منطبق با اخلاق همه ی انسان‌هاست، یعنی منطبق است با اصول مشترک زندگی مدنی و متمدنانه. امّا، خیالاتی نشوید، بخش دیگری هست که باید از میان برود : بخشی که انحصارگرایی را موعظه می‌کند، راسیسم دینی را موعظه می‌کند، آن بخش که می‌خواهد برای وجدان و کردار آدمی حکم صادر کند.
- نکند می‌خواهید وجدان را از کردار جدا کنید؟ این طور نیست؟
- آری. البته که جدا می‌کنم! دین، وجدان‌ را مال خودش می‌داند. از این هم بیشتر: وجدان را به کردار ترجیح می‌دهد. کلیسا، کلیسای شما، عاشق بخشودن گناه است، بخشودن اعمال، امّا اجازه نمی‌دهد که عنان وجدان از دست کلیسای مقدس رها شود. این یکی را دیگر نمی‌بخشد.
- بدون وجدان اخلاقی، کردار اخلاقی وجود ندارد.
- اصل باشکوهی است این! امّا زمانی که کردار، نیک است ولی با وجدان دینی همراه نیست، چه؟
- دشوار است این.
- به همان آسانی است که وارون آن. برای انسان، زمانی که می‌خواهد اصول رفتار خود را با وجدان لائیک یا با وجدان دینی تطبیق دهد، همین دشواری پیش می‌آید. و در واقع، این چیزی است که دارد رخ می‌دهد.
- ولی این به معنای کنار گذاشتن خداست!
- این را شما گفتید!


درس چهارم
اخلاق، برای اخلاق بودن نیازی ندارد که دینی باشد

همه ی ادیان وحیانی، طبیعتا، اخلاق خود را بسی والاتر از دیگران می‌دانند، همچنانکه انسان را نیازمند این اخلاق می‌دانند.
پیش از آنکه جلوتر برویم، نکته‌ای را چنانکه شایسته ی یک بی‌خداست، روشن کنیم: برای غذا دادن به یک گرسنه، الزاما نباید به خدا ایمان داشت.
زمانی که خدایان، موجب پیدایش مذاهب شدند، این مذاهب با شتاب سلسله‌ای از اصول ایمانی و نیز اخلاقی را مقرر کردند. به سخن دیگر، مذهب بدون اخلاق، وجود ندارد. و این اخلاق، انحصاری و در عین حال همه‌جانبه است؛ این اخلاق مبتنی بر دینی است که تنها اوست که توانا است، و دستی باز برای این هدف‌ها دارد. این اخلاق برای تمامی جهانیان وضع شده است.
به آسانی می‌شود فهمید که چرا روحانیون سومری، باز بنا به ضرورت، زمین‌ها را میان خود و کاخ (قدرت دنیوی) تقسیم کردند تا از گرسنگی مردم جلوگیری کنند. به آسانی می‌شود فهمید که چرا یهودیان، باز به حکم ضرورت، مقرراتی بهداشتی وضع کردند تا حافظ سلامتی مردم باشد. به آسانی می‌شود فهمید که چرا مسیحیان، باز بنا به ضرورت، مراقب رفتار مومنان خود بودند تا از افتادن در دام شرک و بت‌پرستی پرهیز کنند. به آسانی می‌شود فهمید، باز به حکم ضرورت، که چرا مذاهب می‌کوشند برای سعادت مردم خود، احکامی وضع کنند.
امّا به موازات این نوع از اصول و احکام، که می‌توان آن‌ها را سعادت‌بخش نامید، یک سلسله از اصول و احکامی نیز هست که دیگر آن‌ها را نمی‌توان با چنان صفتی توصیف کرد. این‌ها عبارتند از احکامی که مومنان را موظف می‌کنند که فقط به خدای توصیه شده در این احکام باور داشته باشند. احکامی که سایر اعتقادها را ممنوع می‌کنند، حتا اشکال دیگر نیایش را ممنوع می‌کنند. احکامی که سلوکی را مقرر می‌کنند که به سود روحانیت مربوط به آن خداست.
بشریت متمدن در طی قرن‌ها، با فراز و نشیب‌هایی، به یک سلسله از قواعدی رسید که نه از جانب خدا مقرر شده بود و نه از سوی یک دین، بلکه قواعدی بود مناسب با زندگی مشترک آدمیان و پیشرفت این بشریت متمدن (و بنابراین، نیازی به ایمان داشتن بر آن قواعد نبود).
به همین ترتیب، احترام به دیگری (که در نهایت، بیانگر اخلاق جهانروا است) بر عهده ی هیچ دینی نیست، و در واقع نیازی به این نیست که از سوی خدایی وحی شده باشد.
در مقابل، درست همین اعتقادهای مذهبی و اخلاق مربوط به آن است که مسئول کشتارهای بیهوده‌ای است که جهان را به نام جنگ‌ مذاهب، سرکوب‌ها، باورپرسی‌ها (تفتیش عقاید)؛ هولوکاست‌ها، ویران کرده‌اند.
اخلاق منحصراً دینی، به نام خدا می‌کشد؛ اخلاق منحصراً لائیک هیج دلیلی برای کشتن ندارد. به همین دلیل است که مجازات مرگ در غالب کشورهای متمدن، با دو استثناء، جز واتیکان و بخش‌هایی از ایالات متحده، لغو شده است.
به ندرت دینی می‌توان یافت که دستانی آلوده به خون نداشته باشد، مثل بوداییسم، امّا به طور کلی، دینی در جهان نیست که نخواسته باشد با آتش و جنگ خود را به زور تحمیل کند.
از نگاه یک آته (بی‌خدا)، اخلاق ناشی از دین، همواره مشکوک است، چرا که قادر است شر به پا کند.
مومنان مداوما تکرار می‌کنند که اخلاق بدون وجود خدا ممکن نیست، یا اگر خدا بمیرد، همه چیز مُجاز است. هردو خطاست. و به آسانی می شود نفی‌شان کرد.
اخلاق، یا مجموعه ی قواعد روابط دوستانه، پیش از ظهور خدایان و ادیان وابسته به آن‌ها وجود داشته است، بدون آن، ما در اینجایی که اکنون هستیم نمی‌بودیم. چرا که بقای آدمی، بدون تردید بدین خاطر تأمین شده که نخستین اجداد ما، بادیه نشینان، برخی قواعد را رعایت می‌کردند، قواعدی که مانع نابودی‌شان شد.
با مسئله مرگ خدا، نظرورزی تقریباً "خدایی" شده است، تا آنجا که درباره ی مرگ خدا الهیاتی وجود دارد. ما بی خدایان، اطمینان می‌دهیم که خدا نمرده است، چرا که ناموجود مردن نمی‌تواند. و امّا، اگر اخلاق مصنوعاً برپایه ی ناموجود نهاده شده، به خوبی می‌تواند بدون پشتیبانی خدا دوام بیاورد.
اندیشه کارانی (انتلکتوئل) هستند که همین اواخر، برای برپایی یک اخلاق، آزمندانه به دنبال فلسفه‌ای اخلاقی بوده‌اند؛ گویی پیش از آنکه خدایی نابود شود، برای جایگزین کردن آن، در جستجوی خدای دیگری هستند.
امّا اخلاق یا اخلاقیات برای اینکه وجود داشته باشد، هیچ نیازی بر تکیه کردن بر مذهب یا بنیانی مذهبی ندارد، اخلاق توسط آدمیان بنیاد گذاشته شده، توسط آنان به وجود آمده و پذیرفته شده، و خودشان هستند که بدون آنکه ترسی از عذاب الهی داشته باشند، داوطلبانه از آن پیروی می‌کنند.
می‌توان از این پژوهشگران و مدافعان اخلاق پرسید که آیا حق برای اینکه وجود داشته باشد، آیا نیازی به خدا دارد؟ آیا آدمیان نمی‌توانند برپایه ی حق باهم زندگی کنند، بی آنکه کلیسایی به آنان گفته باشد که چه باید بکنند؟
باطل‌نما برای یک آته، که می‌خواهد همواره فردی عقل‌باور بماند، این است که یک همنوع او، به نام خدایی که وجود ندارد، به او می‌گوید که این خدای ناموجود به او گفته است، به خود او، به مومن، و با واسطه ی کلیساییان، که کاری را که آته (که دارد شکیبانه گوش می‌دهد) باید بکند یا نکند.
سرانجام اینکه، اخلاق دینی، حتا اگر با نیت بهبود وضع آدمی به وجود آمده باشد، به سرعت به ابزار قدرت بدل شده است. و زمانی که یک دین، از قماش ادیانی که می‌شناسیم، از اخلاق دفاع می‌کند، پیش از هر چیز از اقتدار و قدرت خویش دفاع می کند. با کمال تأسف، نه از چیز دیگری.

چهارمین آزمون گفتگو
- البته، خیلی آسان است به خدا اعتقاد نداشتن. زیرا آدمی هر کار دلش خواست، می‌کند.
- پس به عقیده ی شما، بدون خدا، نه اخلاقی هست، نه اخلاقیات و نه کرداری نیک؟
- دقیقاً، اگر خدا را ندیده بگیریم، همه چیز مجاز است.
- اگر خدا پاسدار و بنیانگذار اخلاق بود، بله چنین بود.
- خوب، چنین هست!
- با این حال، حتا اگر خدا نبود، آدمیان می‌بایست زندگی کنند و به زندگی باهم ادامه دهند. آنان همواره قراردادهایی اجتماعی وضع خواهند کرد تا بتوانند با هم همزیستی کنند.
- جامعه ی بدون خدا، محکوم به نابودی است.
- به عقیده ی من نه. جوامعی هم بوده‌اند که هیچ حسابی روی خدا نمی‌کردند، و نابود هم نشدند. کافی است که قوانین درستی وضع شود تا همزیستی گسترش بیابد. از این هم جلوتر می‌روم: ممکن نیست که بشود کسی را که مثلا در فکر، مرتکب گناهی شده، جریمه کرد؛ برای مثال، میل همسر کس دیگری را داشتن، مجازات‌کردنی نیست.
- طبیعی است، به همین دلیل است که گناه محسوب می‌شود، گناهی اخلاقی.
- بسیار خوب، امّا این میل، که به نظر من امری عادی است اگر زن آن دیگری خواستنی باشد و خوش بر و رو. این یک اشتیاق است و بس. اگر این فکر به عمل رسید، آن وقت مقررات کیفری وارد کار می شود و الی آخر.
- من متوجه نمی‌شوم.
- آها! فهمیدنش بسیار آسان است: گناهی که خیالی است، مجازاتش هم خیالی می‌شود. گناهی که خطا یا جرم واقعی است، مجازات آن هم واقعی است. حالا فهمیدید؟
- پس در این میان، خدا چه می‌شود؟
- پرسش من هم همین است. هیچ اتفاقی نمی‌افتد. اعتقاد داشتن به خدا یا اعتقاد نداشتن، به عرصه ی ذهن آدمی مربوط است، نه مجازات کردنی است و نه ستودنی.
- مومن، از ترس عذاب الهی هم که شده، همواره درست عمل می‌کند.
- چنین باد! امّا یک بی‌خدا، برای احترام به اخلاق جمعی، مدنی و لائیک هم که شده، همیشه به نیکی عمل می‌کند. و از نظر من، رفتار بی‌خدا بهتر است، چرا که بدون هیچگونه چشمداشتی به پاداش، کرداری نیک دارد. او به انسانیت اعتقاد دارد، به احترام به دیگری، به انسان بودن به نام انسان و نه چیزی که آن را قبول ندارد.
- پس بنابراین شما می‌خواهید قوانین جزایی را جایگزین احکام الهی کنید.
- نیازی ندارم که بخواهم. این کار مدت‌هاست که انجام شده است. چیزی که شما آن را کارهای خیریه می‌نامید، حالا دیگر سازمان‌های لائیک به خوبی انجام می دهند، بی آنکه افکار مذهبی داشته باشند. مسئله بر سر جایگزین کردن تصور خدا با قواعد رفتار نیست. این رفتار، یعنی "کردار نیک"، بدون نیاز به مذهب، هم اکنون وجود دارد.
- نکند شما می‌خواهید این را نفی کنید که هیئت‌های مذهبی، برای مثال ....
- برای نمونه، یک دکتر "سازمان پزشکان جهان"، مفیدتر از هیئت‌های مذهبی است، چرا که همان کار را انجام می دهد و هیچ ایده ی مذهبی را هم تحمیل نمی‌کند. یعنی به دین طرف مقابل احترام قائل است. و این را هم بدانید که کار می‌کند بی آنکه چشمداشتی از آسمان داشته باشد.
- بدا به حالش!
- بله، امّا خوشا به حال آن مریض.


درس پنجم
از نگاه تاریخ، نخست آفرینش خدایان، و سپس، ادیان آنان، به پیشرفت فرهنگ و تمدن در جامعه ی بشری یاری رساند

به همان ترتیب که بی‌خدایان باید به تاریخ همه ی خدایان باور داشته باشند، باید کار تمدن‌ساز آنان را نیز بپذیرند. چون از منظر تاریخی، بدون خدایان، بدون آفریدن آنان، تمدنی وجود نمی‌داشت.
آفریدن خدا، آفریدن یک سنتز، و توضیح واقعیت ناشناخته است. این در عین حال، گام نخست عقلانی کردن نیز هست: بشر در برابر ناشناخته متوقف نمی‌شود، تلاش می‌کند بر آن چیره شود، شناسایی می‌کند آن را، تعریفش می‌کند.
از این جلوتر می رود. بشر که نخستین سنتز را به عمل ‌آورد، می‌کوشد با آن رابطه برقرار کند. خدای تنها کاره‌ای نیست، همان طور که می دانیم، دین یا نهاد دینی ایجاد می‌شود برای آنکه خدای آفریده شده بتواند تماس بگیرد و با آدمیان رابطه برقرار کند.
اگر مفهوم کیهان هنوز بخشی شناخته و بخشی ناشناخته است، سنتز الهی امکان می‌دهد که در وهله ی نخست، و همواره موقتی، واقعی و غیرواقعی، شناخته و ناشناخته، فهم‌شدنی و فهم‌ناشدنی را به هم وصل کند.   
بدون جهان‌شناسی، بدون توضیح اولیه یا تلاش برای توضیح سرآغاز کیهان و منشاء انسان، نه خدا بود و نه دین. بدا به حال خدایان و جهان‌شناسی شان که در طی قرن‌ها، شناخت واقعیت و شناخت کیهان، به تدریج، بساط این نخستین پایه‌ها و گرایش‌های منسوب به خدا را برچید.
امّا تا آن زمان که بشر بتواند استدلال «دینورانه» را کنار گذارد، جوامع خودشان را به یمن آفرینش خدایان و مذاهب هریک از آنان، سازمان دادند، پیش رفتند و به تمدن رسیدند.
نیاز به پیش نهادن سنتز الهی، موجب پیدایش اسطوره، افسانه، بخشی از ادبیات و هنر به طور کلی می‌شود.
مادیت بخشیدن به ایده ی الهی، سنتز، خدا، ایجاد معابد، هنر تجسمی و البته، نخستین اشکال اولیه ی بیان، چون سرودها، شعرها، حماسه‌سرایی‌ها و.... بدین سان، ساختن معابد، موجب مطالعات‌ اخترشناسی در میان سومری- بابلی‌ها، هندسه نزد مصریان، محاسبه نزد یونانیان شد و دیگرها و دیگرها.
به طور کلی، نهادسازی بر پایه ی ادیان در پیوند است با آنچه که ما از تمدن و فرهنگ می‌فهمیم، چرا که تمدن و فرهنگی نمی‌شناسیم که برپایه ی ایده‌های مذهبی استوار نشده باشد، البته نه منحصراً.
نهادی متمدنانه یا فرهنگی‌ نبوده که منحصرا جنبه ی اقتصادی داشته باشد. چرا که بشر حتا در برابر نیازهای اقتصادی، به شکلی مذهبی پاسخ داده است. البته، از همان آغاز، سومریان و مصری‌ها، کوشش‌هایی برای جدا کردن دو سپهر آسمان و زمین (معبد و کاخ) که دو عرصه ی قدرت بوده‌، کرده اند. امّا تاریخ دوران تمدن ما نمی‌تواند کار دینداران، خدا و مذهب را نادیده بگیرد.
منشاء تقریبا همیشه دینی هنرها و نیز برخی علوم نشان‌دهنده ی این ضرورت برای بشر است که زیبایی را توضیح دهد، عقلانی کند و بدان مادیت ببخشد؛ یعنی ناعقلانیت را که نه توضیح دادنی و نه ساده شدنی است به شکل عقلانی بیان کند.
پیدایش نخستین ادیان و نخستین معنویات، بی‌تردید نیروی محرک تاریخ جامعه بوده اند، امّا، باز باید گفت، تحولات تاریخی به تدریج این «موتورهای تاریخ» را کنار زد و جای آن‌ را به تقدس‌زدایی یا نخستین گام‌های مدرنیت بخشیده است.
همین جا بگوییم که این تقدس‌زدایی همچون تقدس بخشیدن به هنگام توضیح جهان، امری ناگزیر بود.
تقدس‌زدایی یا، چنانچه امروزه می‌گویند، مدرنیت، بر این اندیشه مبتنی است که برای ادامه ی اندیشیدن، باید هرآنچه که منشاء الهی دارد، کاملا این‌جهانی (تقدس‌زدایی) شود. این اندیشه‌ورزی بر طبق عقل سنجشگر، برای نخستین بار با یونانیان، سپس با نوزایی (رنسانس) و عصر روشنایی و این اواخر با آخرین دستاوردها یا آگاهی‌های جدید علمی پدیدار گشت.
در آن زمان، مدرنیت شکست خورد، چرا که نخست تردید در اینکه جامعه و تفکر به طور کلی، بنیادی الهی دارد، و سپس انکار این بنیاد، نمی‌توانست از سوی جامعه پذیرفته شود. جامعه‌ای که دقیقاً برپایه ی امر الهی بنیاد نهاده شده بود و یا دین را بنیاد دانش می‌دانست.
جنبش سوفسطاییان یونانی به دست مدافعان نظم و در رأس آنان، افلاطون تار و مار شد و در قرن دوم، اندیشه ی آزاد، و حتا اندیشه ی علمی جنبش بعدی سوفسطایی، توسط مسیحیت پیروزمند نابود گردید. مدرنیت در عصر نوزایی بار دیگر به همین سرنوشت دچار شد، امّا این بار توسط علم؛ و از بطن نوزایی، عصر روشنایی زاده شد ... از این پس نیروهای مذهبی نتوانستند به انکار اندیشیدن برپایه ی عقل سنجشگر برخیزند، تا چه رسد به نابود کردن آن.
مقاومت دینداران در برابر عقلانیتِ در حال پیشرفت و در برابر مدرنیت، به ناچار در ورطه ی بنیادگرایی و تحجر می‌افتد. چون برهانی در برابر عقل ندارد، باید به غیرعقلانیت و به ایمان پناه آورد.
اگر می‌توانستیم این راه بس دراز تاریخی را به کوتاهی بیان کنیم، می‌بایست بگوییم اینکه ادیان، با خدایی در رأسشان، «فرهنگ‌ساز» بوده اند و مدنیت به بشر داده‌اند، نباید ما را دچار فراموشی کند که این موتورهای فرهنگی و فرهنگ‌ساز، با همه ی افتخاراتی که دارند، امری مربوط به گذشته اند.
جامعه ی نوین یا متمدن خواهد شد یا اینکه جامعه نخواهد بود.

پنجمین آزمون گفتگو
- ببینید، شما میتوانید هرچه دل‌تان خواست بگویید، امّا بدون تصور خدا، ما نه مجسمه می‌داشتیم، نه نقاشی، و نه حتا موسیقی.
- در واقع، بدون خدایان، ما این میراث فرهنگی و هنری که داریم، نمی‌داشتیم، امّا بدون خدایان، شاید اشکال دیگری از هنر و فرهنگ می‌داشتیم.
- این نشان‌ می‌دهد که خدا در جهان حیّ و حاضر است.
- یک لحظه صبر کنید! شما دارید برای من از مشیت الهی صحبت می‌کنید، درست است؟
- بله من دارم از مشیت الهی حرف می‌زنم، از حضور خدا در جهانی که آفریده ی اوست، همانطور که ما آفریده ی او هستیم.
- خب ... درباره ی مشیت الهی، اگر اجازه دهید، من اپیکور را مثال می‌زنم.
- باز هم از آن مثال‌ها!
- اپیکور نیز جزئی از میراث فرهنگی و حتا هنری ماست. اپیکور تا آنجا رفت که بگوید اگر خدایان از ما مراقبت می‌کنند، پس خدایانی کامل نیستند، چرا که دل‌نگرانی دارند، و خدا نباید چنین حسی داشته باشد. ثانیا، اپیکور می‌گفت اگر خدا مراقب ما بود، اوضاع جهان اندکی بهتر از این می‌بود که هست. به نظر شما این حرف منطقی نیست؟
- از کار خدایان نمی‌توان سر درآورد.
- درست است، مسائل الهی نیز همین طور است. اگر شما نتوانید وجود خدا را اثبات کنید، چه طور می‌خواهید مشیت او را ثابت کنید؟
- برای من کافی است ایمان داشته باشم.
- اما برای من کافی است فکر کنم.
- نمی‌توان مشیت الهی را انکار کرد و...
- بسیار خوب، حالا که منطق اپیکور نتوانست شما را قانع کند، اجازه دهید داستان زیبایی را برایتان نقل کنم.
- اگر زیادی دراز نباشد ...
- سعی می‌کنم کوتاه بگویم. خوب گوش کنید. روزی از روزها، روزی بی‌پایان، باریتعالی عالم را به تماشا نشسته بود : هزاران هزار ستاره در فضای ستاره‌باران، ظهور نو اختران، شکل‌یابی صور فلکی، گلدسته‌های انرژی‌ که به آفریدن میلیون‌ها کهکشان می‌شتافتند، دنیاهای جدید، سیاره‌های نوپدید، ماه‌های تازه، انرژی که بدل به ماده می‌شود و انرژی.... اینجاست که ناگهان فرشته‌ای در کنار باریتعالی پدیدار می‌شود و به او می‌گوید : «خدایا، خدایا، در کهکشانی دورافتاده، یک خورشید هست و خورشید سیاره‌ای دارد به نام زمین. در نقطه‌ای از زمین، دهکده‌ای هست و در آن دهکده، هم اکنون دختر جوانی در زیر سرپناهی درحال بوسیدن نامزدش، و نزدیک است که این دختر بکارتش را از دست بدهد. چه کنیم خدای من؟ و باریتعالی پاسخ می‌دهد: «آخر بگذار کاری بکنند!». خوب حالا نظر شما در این باره چیست؟
- من چیز بامزه‌ای در این داستان نمی‌بینم.
- نگرانی من هم از همین بود. ایمان حس طنز را از مومنان می‌گیرد.


درس ششم
ضرورتی برای وجود خدا نیست

ضرورت، و باز هم ضرورت، به آفرینش نخستین خدایان و نخستین ادیان انجامید. در وهله ی نخست، خدایان جدید و ادیان جدید، پدیدار شدند تا به این نیازها پاسخ دهند.
امّا دست آخر، این نیازها پاسخی نگرفتند و با تحول تاریخ، پیشرفت و گسترش مشاهده و فکر به طور کلی، بشر ‌نتوانست از نخستین پاسخ‌ها قانع شود یا آن‌ها را کافی بداند. و از اینجا بود که ادیان تازه و خدایان جدیدی پا به عرصه ی وجود گذاشتند.
پس می‌توان گفت که در پاسخ‌های داده شده، صعود پله پله‌ای وجود دارد که به آسانی می‌شود آن را در متون یهودی- مسیحی مشاهده کرد؛ نخست تورات یا عهد عتیق اولیه، سپس انجیل مدرن شده، پس از آن قرآن که بازگشتی به عقب بود و به ابراهیم؛ بعدها تفاسیر پروتستان‌ها، تا کتاب مورمون‌ها یا متون تحمل‌ناپذیر شاهدان یهوه. با بررسی دقیق همه ی پاسخ های داده شده، آشکار می شود که، علیرغم چندین عقبگرد در این متون، همواره کوششی وجود دارد برای به روز کردن دین و در نتیجه به روز کردن خدای دین.
این خدایان به مرور زمان رنج‌ها کشیده اند. نگاه کنید به دین مصریان، به معابد سومریان تا مردوخ. خدای حسود و خونریزی که به پدر خوبی بدل می‌شود و غیره. همه ی این ها منطقاً، به روز شدن است، یعنی کوششی برای پاسخگویی به نیازهای تازه.
( همین‌جا در پرانتز می‌توان گفت که تمامی ساخته‌های بشری، پدیدار می‌شوند، رشد می‌کنند، یا نمی‌کنند و می‌میرند).
به عبارتی، تاریخ به دو اردوگاه شکل داده است: از یک سو دین، و از سوی دیگر، فکر سنجشگر و آزاد که طبیعتا علم نام گرفته است. و طی قرن‌ها و قرن‌ها، دین و علم به ناچار به سختی با هم جنگیده‌اند.
کوشش علم همواره بر این بوده است که به پرسش‌ها و نیازهای بشر، پاسخ‌های تحقیق‌پذیر دهد. وارون آن، دین هرچند که پاسخ‌هایی را پیش نهاده، امّا هرگز نتوانسته است درستی کمترین آن‌ها را بیازماید.
به موازات این دو، آنچه که ما آن را تفکر آزادانه، عقلانی و سنجشگر می‌نامیم نیز هست که گرچه فرضیه‌هایش چندان تحقیق‌پذیر نیست، با این حال، این نوع استدلال همواره برپایه ی علم بوده و نه دین.
به طور کلی، هرجا که دین به لحاظ اجتماعی چیرگی یافته، یزدانشناسی (الهیات) به زیان هر نوع علم، خود را بر مسند قدرتی بی حد و حصر نشانده است. زمانی که وارون آن پدیدار گشته، افسوس به ندرت، علوم توانسته‌اند شکوفا شوند و تفکر علمی رشد و گسترش یابد، همچنان که در یونان.
همان طور که می‌دانیم، همه ی ادیان همیشه کوشیده‌اند پیدایش عالم و حیات را توضیح دهند و به انسان بگویند که از کجا آمده و جایگاه او در جهان چیست. عمر تمامی توضیحات ادیان درباره ی جهان، با ظهور فکر علمی، صاف و ساده، به سر آمد. بدا به حال دینداران، چون زمانی که به منشاء این جهان فکر می‌کنیم، دیگر وجود خدا ضرورتی ندارد.
همین طور است در مورد پرسش‌های تازه که دیگر پاسخی در ادیان وحیانی نمی‌یابند، و بنابراین، باید دست به دامن فرضیه‌های تازه ی علمی شد و اعتبار آن‌ها را سنجید.
اگر از این پس، تصور وجود خدا ناکافی است، چون نالازم است، از زمانی که برای رفتار بشر اخلاقی هست که برپایه ی اصول یا مبنای صرفا بشری همزیستی، برادری و عدالت اجتماعی نهاده شده، اخلاق‌های وحیانی و وابسته به ادیان، هم ناکافی اند و هم نالازم.
علم برای موجودیت خویش هم که شده، می‌بایست از دین جدا شود. با ایمان نمی‌شود اندیشه ورزید، بلکه می‌توان اعتقاد داشت و بس. فقط رشد و گسترش علم نبود که عرصه را بر دین تنگ کرد، خیر؛ شکوفایی اندیشه ی آزاد، سنجشگر و عقلانی نیز در این میان نقش بسزایی داشت.      
سوفسطاییان یونانی در این راه کوشیدند؛ اندیشمندان عصر روشنایی نیز تا حدودی بدان رسیدند؛ امّا همین اواخر، فکر مدرن، ناگزیر بی کمترین تلاشی به آن رسید. علم و اندیشه ی آزاد علیه خدا نمی‌جنگند، بلکه نیازی به او ندارند، همین.
ما امروز شاهد آنیم که بنیادگرایان با داد و فریاد در باب مسیحیت‌زدایی، «بی‌دینی»، کفر و غیره، جنگ نامقدس تازه‌ای به راه انداخته‌اند. هرگز هم به فکرشان نمی‌رسد که حمله به برخی ارزش‌ها، زمانی که به خودی خود در حال فروریختن‌اند، کار بیهوده ای است.... به بیان دیگر، این ارزش‌ها دیگر ضرورتی ندارند.
علم و اندیشه ی عقلانی برای اینکه بتوانند وجود داشته باشند، به ناگزیر راه خود را از دین و ایمان جدا کردند. امروز، اخلاق نیز باید به همان سان راه خود را از دین جدا کند تا بتواند وجود داشته باشد. دشوار است این، مگر نه؟ عشق به دیگری، چنانچه بخواهیم نمونه‌ای انجیلی بیاوریم، مفهومی الهی نیست، بلکه قرارداد است، قراردادی اجتماعی.
این بازگشت‌ناپذیر است که رشد مدنیت، جامعه ی مدنی، لائیسیته، این جهانی شدن، جامعه‌گرایی جهانی و غیره باید جایگزین ادیان شوند، ادیانی که در مسیر فروپاشیدن اند. این نیز بازگشت‌ناپذیر است.
علم پیشتاز این تحول بوده است و چیزی نیست جز تحولی طبیعی. جامعه ی مدنی نیز به همین راه خواهد رفت.
پیدایش مدرنیت، در رابطه است با پیروزی عقلانیت، طوری که جان‌سختی و مقاومت دین، به دفاعی ناعقلانی، نشاندن ایمان به جای عقل، سخت‌کیشی، بنیادگرایی ... زیر هر عنوانی که باشد، بدل می‌شود.
و سرانجام اینکه، اگر تصور وجود خدا از منظر علم و اندیشه، نه ضرورت دارد و نه پاسخ مکفی، برای جامعه ی آینده نیز چنین خواهد بود.

ششمین آزمون گفتگو
- می‌بینید که دنیا به کجا می‌رود: جوانانی سرگشته، گمگشته و مهار گسیخته، بی‌باور به ارزش‌ها و بی‌آرمان.
- و لابد بی‌پناه.
- بدون داشتن ارزش، دنیا تباه است.
- ابداً! توجه داشته باشید که این ارزش‌ها هستند که تباه شده‌اند. یک ارزش یا آرمان یا یک اعتقاد، زاده می‌شود، رشد می‌کند یا نمی‌کند و می‌میرد. این است آنچه که دارد روی می‌دهد.
- این جوان‌ها، دست خدا را رها کرده‌اند.
- البته نخست باید اعتقاد داشت به اینکه خدا دستی هم دارد. امّا دقیقاً، آن‌ها از این ارزشی که شما آن‌ را خدا می‌نامید، دور شده‌اند، همان‌طور که از ارزش دیگری به نام میهن دور شده‌اند، ارزشی که موجب این همه کشتار و مرگ شده است.
- آن ها به هیچ چیز اعتقاد ندارند.
- نه متوجه نشدید! پدران آن‌ها به ارزش‌هایی اعتقاد داشتند که هیچ بود، صفر.
- نکند شما می‌خواهید از آن‌ها دفاع کنید؟
- من کوشش می‌کنم که مسائل را توضیح دهم، همین و بس. ارزش‌ها خودشان فرو می‌ریزند، و با گذر زمان فرسوده می‌شوند. وقتی سخن از زمان است، پای مسائل دیگر به میان می‌آید، بنابراین، شما چه انتظاری از آنان دارید؟ که به معنویات بپردازند؟
- در چنین وضعیتی، آینده‌ای در کار نیست.
- همیشه آینده‌ای وجود دارد. چه بد و چه خوب، همیشه آینده‌ای هست، چرا که در پس حال آینده می‌آید.
- که این طور! نمی دانم بعدها در زندگی‌شان چه کار خواهند کرد.
- این داستان دیگری است! شاید روزگار آسانی نداشته باشند و تسلط بر آنان بازهم دشوارتر شود، چون همان طور که به درستی گفتید، آن‌ها به ارزش‌هایی که به ارث به آنان رسیده، دیگر اعتقادی ندارند.
- پیش از این....
- پیش از این، به خدا اعتقاد داشتیم، به وطن اعتقاد داشتیم، همین طور به خانواده. امّا همان طور که شما اشاره کردید، هیچکدام از این ارزش‌ها جان سالم به در نبرده اند. از این پس، دستکاری آدمیان ناشدنی است.
- چرا دستکاری؟
- برای اینکه این‌ها ارزش‌هایی بوده‌اند که به کار از خود بیگانه کردن آدمیان و دستکاری ذهن‌ آنان می‌آمده‌اند. برای حاکمان، جوانی وطن‌پرست، محبوب پدر و مادر و دیندار، جوانی ایده‌آل است: مطیع، منضبط و خداترس. ملاحظه می‌کنید، محشر است این. و البته حاکمان کاری با این وضعیت محشر کرده اند که حاصلش را می‌بینید: نسل جوانی که نه منضبط است و نه مطیع، و نه حتا دیندار.
- دیگر راه حلی ندارد.
- راه حل قدیمی ندارد. زمان آن نوع راه‌حل‌ها یک‌بار برای همیشه سپری شده است. امروزه دیگر نمی توان این جوان‌ها را متقاعد کرد که به زیر پرچم وطن یا علم و کوتل مذهب بروند. این ارزش‌ها فرسوده شده و از کار افتاده اند، و می‌دانید چرا؟
- لابد شما توضیح خواهید داد.
- برای اینکه آن ارزش‌ها به مرگ طبیعی مرده اند. کسی آن‌ها را نکشته. به بیان دیگر، خدا را کسی نکشته است. او از مدت‌ها پیش بیمار بود و مُرد.
- کفر می‌گویید؟
- یک آته هرگز کفر نمی‌گوید، چه رسد به اینکه، چون من، با فرهنگ هم باشد.


درس هفتم
علم ضروری است، اگرچه پاسخ همه چیز را ندارد

ادعاهایی که مذاهب دارند و از آن‌ها دفاع می‌کنند، دیگر پاسخ‌های مناسبی نیستند. یا بهتر است بگوییم پاسخ‌هایی که می‌دهند، عرصه‌هایی را که اشغال کرده‌اند، در صلاحیت آن‌ها نیست و در قلمروی علم است.
تنها علم است که می‌تواند جهان را بشناسد، و درباره ی منشاء انسان تحقیق کند، و حتا، چگونگی به وجود آمدن برخی جریان‌هایی را که به خطا «اخلاقیات» نامیده شده، نشان دهد.
وارون آن، روشن است که تا زمانی که معمایی وجود داشته باشد، بخشی از واقع یا غیرواقعی که نشود آن را با عقل یا علم توضیح داد، همواره این وسوسه هست که توضیح آن در فراسوی عقل و علم جستجو شود.
برای کسانی که نمی‌خواهند معتقدات خود را در ترازوی عقل بسنجند، باور داشتن به خدا، ابدی است، هرچند که می‌دانیم فایده‌ای هم ندارد.
علم اگرچه در فهم رازها و ناشناخته‌ها یا امور ساده نشدنی، ضرورت دارد، امّا به تمامی جوابگو نیست، چرا که لزومی ندارد که به پرسش‌ها و مسائل قلابی و ناعقلانی پاسخ دهد. هرچند که چنین پرسش‌های ناعقلانی وجود دارند و واقعی اند.
اگر علم نتواند مسئله‌ای را حل کند، دین‌های شناخته شده و وحیانی به طریق اولی نمیتوانند. این هم طبیعی است. از این‌رو، مسئله ی دینداری، یکسره امری شخصی است و نه هرگز جمعی، و حتا اجتماعی. دین‌باوری همیشه مربوط است به حوزه ی فردی زندگی آدمی.
ضرورت علم همواره از سوی متفکران و کشیشان سنتی نفی می‌شود: در مقابل، فردی دارای دانش علمی مناسب می‌تواند، کم و بیش، محدودیت‌های میان عقلانیت جمعی و ناعقلانیت فردی را همواره نشان دهد.
دولت‌های مدرن که ادعای غیرمذهبی بودن دارند، نه ندانم‌کیشی(لاادری‌گری) را پذیرایند و نه بی‌خدایی را، و همواره دینداری را، هر دینی که باشد، برای رعایای خود نیکو می دارند.
در واقع، یک جامعه ی ندانم‌کیش، کمتر از یک جامعه ی دیندار، بازیچه ی دست این و آن می‌شود. علم و دانش موجب بیگانگی نمی‌شود، بلکه دین است که همواره بیگانه‌کننده است.
تا زمانی که زمینه‌های ناشناخته‌ای هست که علم برای توضیح آن‌ها کفایت نمی‌کند، بدین معنا نیست که این پاره‌های ناشناخته باید با مفاهیم دینی، وحیانی، و در یک کلام، خداباوری توضیح داده شوند و یا به آن‌ها فروکاهند.
(برای آگاهی بیشتر، نگاه کنید به گفتار پایانی این درس‌ها)
هفتمین آزمون عملی گفتگو – و حال به من خواهید گفت....
- اکنون، وقتش فرا رسیده! می‌خواهم کتابشناسی این موضوع را از شما بخواهم.
- منظورتان چیست؟
- بله، دیگر بس است حرف زدن با دیندارانی که چیزهایی را که باید خوانده باشند، حتا ورق هم نزده‌اند. این را نمی‌شود پذیرفت که ما بی‌خداها، باید وقت‌مان را هدر بدهیم تا کتاب‌هایی را که شما دینداران حتا زحمت خواندنشان را به خودتان نمی‌دهید، معرفی کنیم. به همین دلیل از شما کتابشناسی خواستم. حالا ببینیم شما چه کتابی درباره ی مکانیک کوانتوم خوانده‌اید؟
- خدمت شما عرض کنم که ...
- هیچ؟ درسته هیچ! خوب، پس شما اجازه ندارید نه درباره ی منشاء انسان و نه منشاء کیهان حرف بزنید. یا، هرچه هم که در این زمینه بگویید، فاقد کمترین نشانی از اعتبار است. که نتیجه ی هردو یکسان است.
- یعنی ما دینداران، دیگر نباید حرفی بزنیم؟
- درباره ی چیزی که نمی‌شناسید، خیر. یک دیندار، چیز کمی درباره ی اینگونه مسائل می‌داند، چند تا نظر از اینجا و آنجا شنیده، و شریعت در ذهن اوست، نه بیشتر. فهمیدنش آسان است که با این وضع، امکان یک گفتگوی کمی جدی، وجود ندارد.
- نکند رک و راست، مرا نادان می‌دانید؟
- بله، ولی نه همین طوری. ادیان رزمجو که امروزه از خطرشان آگاهیم، نسبت به فرهنگ پیروانشان بسیار حساس اند، یا بهتر است بگوییم که بسیار نگران بی‌فرهنگی‌شان هستند. کاتولیک‌ها همواره از بی‌سوادی دفاع کرده اند، و کسانی که شما آنان را فرقه ی پروتستان می‌نامید، دست کم اجازه می دهند که کتاب مقدس خوانده شود، امّا هیچ‌کدامشان هرگز درباره ی اینکه این متون مقدس از کجا آمده‌اند، پرسشی مطرح نمی‌کنند.
- ما دینداران، اعتقاد داریم که....
- تنها چیزی که می‌توانید بگویید همین است، اعتقاد داشتن، و جمله‌های کم و بیش احساساتی را تکرار کنید: یکجا، نیکی خدا، جای دیگر، رحمت خداوندی، و یا منشاء خیر بودن او، و .... در جامعه ی ما بی‌عدالتی بزرگی وجود دارد، چون دینداران تمامی فضای فرهنگی کشور را اشغال کرده‌اند، ولی ما بی‌خدایان هیچ حقی نداریم. همین است که هیچ یک از قوانین اساسی، ما را به رسمیت نمی‌شناسند. البته کلیه ی کشورهای لیبرال، آزادی کیش و آیین را به رسمیت می‌شناسند ولی نه بی‌دینان را. ما بی‌خدایان نه آموزه‌های مدوّنی داریم و نه معابدی و نه انجمنی. ما حتا این حق را نداریم که به لحاظ حقوقی یا رسمی به رسمیت شناخته شویم، استفاده از یارانه‌ها که جای خود دارد.
- امّا ...
- به خودتان زحمت ندهید! امروز اجازه نمی‌دهم که حرف بزنید، چون قادر نیستید فهرست کتاب‌هایی را در این باره نام ببرید. وقت آن است که با دینداران به همین شیوه رفتار شود. ایمان مانع حرف زدن می‌شود، به هر حال شما که فکر نمی‌کنید. ایمان مانع استدلال می‌شود، به هر حال شما را با عقلانیت کاری نیست، کار شما عقل‌گریزی است. اصلا ایمان نیازی به فرهنگ ندارد. در هر حال، شما بی‌فرهنگید.
- ولی آقا ....
- من که گفتم! زمانی که دینداران، به ویژه شما، اندکی بیشتر بخوانند، من بسیار خشنود خواهم بود که این گفتگو را ادامه دهم. تا آن زمان، از گفتگو خودداری می‌کنم؛ بیشترین کاری که می‌توانم بکنم، معرفی کتاب‌هایی در این باره است. از این‌ها گذشته، آموختن به بی‌خبران، کار ادیان نیست، امّا یک اصل است برای بی‌خدایان. تازه اجباری هم در کار نیست.


گفتار پایانی
علم یک ضرورت است، اگرچه جواب همه ی مسائل را ندارد. این نشان می‌دهد که علم نمی‌تواند جانشین دین شود
جنگ طولانی ادیان علیه دانش علمی، موجب شده است که برخی گمان کنند که علم جانشین آرمان دینی، یا گاه، خود بدل به دین تازه‌ای شده است. این پندار پایه‌هایی هم دارد: افزایش آگاهی علمی، هر بار که کشف تازه‌ای می شد، یا فرضیه‌ای جدید پدیده‌ای را بهتر از مسلمات این یا آن آموزه‌های دینی توضیح می‌داد، چنین می‌نمود که دانش علمی جایگزین عقلانی، نظام‌مند و همیشگی باورهای دینی شده است.
ادیان، قوام و اعتبار خودشان را نه تنها بر ظهور خدا، بلکه در عین حال، بر توضیح ساده ی جهان که نسبتاً عقلانی است استوار کرده اند، تصور ساده‌ای که آگاهی از این دوره را ممکن ساخته، و نتیجه ی وحی به نظر می رسد، چرا که کوشش برای توضیح اصل و حرکت کیهان به صورت به اندازه ی کافی هماهنگ، دلیل مضاعفی بوده در حقیقت دین. پس، کیهان‌شناسی، یعنی دانش تکوین جهان، به سرعت به یکی از بنیادهای معتقدات دینی بدل شد که عنصر اصلی ایمان وحیانی و تمامی جزم‌های مذهبی است. روشن است که هرگونه توضیح جهان، بدون اشاره به وجود خدا، نظام معتقدات را متلاشی می‌کرد و هماهنگی درونی‌اش را به هم می‌ریخت. در برابر چنین خطری، می‌بایست واکنش نشان داد. قربانیان این واکنش کسانی بوده‌اند، از قبیل جوردانو برونو، وانینی و گالیله.
در واقع، علوم و دانش علمی ادعای جانشینی مذهب را نداشت. این مذهب بود که از آغاز، به جای آگاهی علمی نشسته بود. کیهان‌شناسی دینی، کار کیهان‌شناسی را می‌کرد، چرا که چیز دیگری نبود. با تحول در آگاهی از چگونگی کار کیهان، نظرگاه مذهبی روز به روز ناکارآمدتر می‌شد و کمتر توضیح دهنده‌. هر توضیحی به جای پاسخ دادن، مشکلات بیشتری می‌آفرید. طوری که توضیح جهان، ضعیف‌تر و ضعیف‌تر می شد و با توجه به اشکالاتی که در آن بود، تردید در نظرگاه خداباور نسبت به اینکه وحیی چنین بی‌اعتبار، عاملی هم دارد، فزونی می‌گرفت. دانشمندان بی‌آنکه بخواهند، به یمن نتایج کارهایشان، به تدریج تردیدهایی درباره ی وجود خدا در ذهن دینداران آگاه‌تر بیدار کردند.
دیگر تردید روا نیست: علم در مقام توضیح کیهان، جایگزین مذهب می‌شود. امروز ادیان عقلانی‌تر که اعتراف می‌کنند که منحصراً به معنویت آدمی و مشکلات او می‌پردازند، این را به رسمیت می‌شناسند. امّا با وجود چنین اعترافی، بنیادگرایانشان تلاش می‌کنند که روایت کامل توضیحات وحیانی را حفظ کنند، در عین حال که از جمع کردن بساط چنین آموزه هایی، که پیشرفت آگاهی‌های علمی به ایشان تحمیل کرده، خودداری می‌کنند. و همین مقاومت شدید در برابر تجدید نظر در جزم‌ها است که نشان‌دهنده ی تفاوت عمیق میان علم و مذهب است و بیانگر اینکه علم نمی‌تواند جایگزین کارکرد اجتماعی دین شود.
مذهب فرآیندی طبیعی در اندیشه ی آدمی است. مذهب بیانگر نیاز به تسلی خاطر آدمی در این جهان فلاکتبار است، «آه کشیدن بندگان ستمدیده، قلب دنیای فاقد قلب و روح وضعیت بی‌روح است. دین تریاک توده‌هاست». چنین کارکرد تسکین‌بخشی، بسیار متفاوت است با کارکردی که تلاش می‌کند چگونگی پیدایش، نحوه ی کار و منشاء چیزها را بشناسد.
یکی از عوامل آرام‌‌بخش، احساس امنیت است. بی‌اطمینانی از هستی، منبع تشویش و ترس است. آینده ی ناشناخته، هراس‌آفرین است. احساس امنیت، زیستن در سایه ی موجودی توانا و خیرخواه، آرامش می‌دهد (همان «رحمان و رحیم»). مسکینان در نبود یک پدر سختگیر، می‌توانند به خدای قادر و مهربان، و در عین حال، عادل، حسود و انتقامجو متوسل شوند (کسی که آدمی را «تا چهارمین و پنجمین نسل مجازات می‌کند»- تورات). مهم این است که در این جهان فانی، ریسمانی برای چنگ زدن باشد. پناهی چون «صخره ی» آیه‌ها، یا «قلعه ی» سرودهای لوتری.
اعتقاد دینی باید تغییرناپذیر، استوار، دایمی و بی اُفت و خیز بماند. مایه‌های ایمان نمی‌تواند از امروز به فردا دیگر شود. اگر همچون «پری در باد»، تغییر کند، تشویش می‌زاید و بس. تصور نمی‌شود کرد دیندارانی را که هرشب و تا فردایی دیگر، نگران محتوای اعتقاداتشان باشند و در آن تردید کنند. مذهب باید استحکام داشته باشد، تغییر نپذیرد و از این‌رو، ایمن باشد. چنین است که رها کردن آن، افتادن در گرداب بی‌یقینی و قضا و قدر است. «بیرون از کلیسا، یقینی در کار نیست» (و نه سعادتی). از این‌رو، کلیسا در برابر ایجاد تغییر در جزم‌ها یا ارکان ایمان، مقاومت می‌کند. هر چقدر که دین خشک و جامد باشد، به همان میزان (بر طبق کارکرد اجتماعی اش) کامل‌تر است. به این معنا، اسلام یک نمونه است: در قرآن گفته شده که این کتاب، رونوشت دقیقی از کتابی است در آسمان، و به همین دلیل، چیزی را در آن نمی‌توان تغییر داد مگر آنکه از آسمان بیاید. این، خشونت مرگزای بنیادگرایان را توضیح می‌دهد که معتقدند که حقیقت وحیانی اصیل را در دست دارند. وانگهی، از دیدگاه منحصراً مذهبی همین طور است. در ادیان تک‌خدایی دیگر، این ماجرا اندکی متفاوت است. یهودیت، به خاطر تاریخ دور و درازش، در متون خود شاهد تغییرات و اصلاحاتی بوده است که با وحی‌های متوالی، از ابراهیم تا موسی، توجیه شده است. در مورد مسیحیت، این را نباید فراموش کرد که به گفته ی لیشتن‌برگ، فرقه‌ای یهودی بوده است. این تغییرات بسیار بسیار به آرامی پیش رفته است. بیاد آورید گالیله را. از ٢٢ ژوئن سال ١٦٣٣ تا به امروز، (کلیسا در سال ١٩٩٢ اعاده ی حیثیت کرد به او)، ببینید کلیسای کاتولیک با چه سرعتی خود را تطبیق داد!
علم نمی‌تواند چنین جمودی از خود نشان دهد، دقیقاً به این دلیل که شیوه ی کارکرد آن طور دیگری است، و همچنان که فیلسوفان قدیم گفته اند، در ذاتش نیست. چون دانش علمی، بالاترین شکل اندیشه ی سنجشگرانه است. دانشمندان به چیزهایی که می‌بینند، شک می‌کنند: برای نمونه، اینکه خورشید به هنگام طلوع بالا می‌آید، در آسمان جابجا می شود و به هنگام غروب، پنهان می‌شود، یا اینکه بالن‌ها ماهی هستند یا اینکه خفاش، پرنده است. امّا این افراد «کم ایمان» نیز اعتقادات خودشان را دارند. آن‌ها اعتقاد دارند به توانایی‌شان در فهم محیط پیرامون‌، بر اساس برخی فرضیه‌ها:
که بیرون از ما دنیایی وجود دارد که با آنچه ما می بینیم متفاوت است.
که می‌شود بخشی از جهان را مطالعه کرد بی آنکه کاری به جاهای دیگر داشت.
که جهان را می توان به یاری ریاضیات توضیح داد.
و همه ی این فرضیه ها جهانرواست.
این فرضیه‌ها نه حاصل فلسفه های ابتدایی، بلکه نتیجه ی طولانی (هزاران ساله) و دشوار (کشنده) تجربه‌هایی است که به فهم بسیار پذیرفتنی جهان انجامیده است. تجربه‌هایی که امکان درک وضعیت انسان را در محیط طبیعی فراهم کرده است، محیطی که انسان جزئی از آن است ... نه بیشتر. هرگونه بحث یا تفسیر درباره ی علم مبتنی بر دیگر اصول فلسفی، یا دینی، در بهترین حالت، فرضیه‌ای سرگرم کننده بیش نخواهد بود، از آن فرضیه هایی که نیوتون می‌گفت: « non fingo» (فرضیه نمی‌دهم).