۱۳۸۹ تیر ۱۴, دوشنبه

اصل اساسي دموکراسي در ايران: باسواد شدن به زبان مادرى/ رضا براهنی

نگارش مقاله در باره دوره خاصي از خفقان در کشور، از ديدگاه من ، که هرگز، و در هيچ مرحله‌اي، عزم ورود به عرصه سياسي را نداشته ام و ندارم، به معناي آن نيست که وقتي خفقان را در دوره بعدي ديدم از آن چشم بپوشم. برعکس معتقدم که دوران خفقان جمهوري اسلامي، بويژه در سه مقطع، سال 60 و 61 شمسي، سال 67 شمسي و سالي که در آن قتلهاي زنجيره اي شروع شد و تا به امروز ادامه پيدا کرده است، از هر دوران رژيم پهلوي تيره تر و بدتر بوده است. اما من اين خفقان را هم ناشي از آن خفقان قبلي ميدانم.

دو پهلوي مشروطيت را بازيچه اميال و هوسهاي نامشروع خاندان خود کردند. آنها بر سر زبانها و فرهنگهاي غيرفارس ايران کوبيدند. شاه سابق همه فرصتهاي کثرت فرهنگي را با کشتار در تبريز، زنجان، اردبيل، مهاباد و شهرهاي کردستان از بين برد، و در واقع اصل اساسي دموکراسي در ايران، يعني باسواد شدن در عصر تعليم و تربيت به زبان مادري را، تبديل به يادگيري زبان فارسي، يعني زبان يک سوم مردم ايران کرد. ميگويم عصر تعليم و تربيت، و غرضم اين است که پيش از مشروطيت روي هم رفته دو گروه باسواد ميشدند: دربار و اطرافيان دربار، و روحانيت در حوزه خاص خود. يعني کشوري که با ذات کثرت فرهنگي و زباني خود بايد در عصر ورود تعليم و تربيت جديد تکيه بر زبانهاي مادري ميکرد، يعني رابطه مادر و بچه را بر روي زبان در راستاي عواطف ذاتي اين زبان نگه ميداشت، توسط عصر دو پهلوي از ذات خود، يعني زبان به عنوان پديده اي که به زن و مادر مربوط ميشد، جدا شد، و تبديل شد به تحميل پدرسالارانه مرکز، يعني تحميل زبان فارسي از طريق حکومت پهلوي بر سراسر نقاط ايران، يعني بر دو سوم مردم ايران، و نتيجه: جدا شدن زبان تحصيلات از زبان اکثريت مردم، و جدا شدن تفکر روشنفکري از مردم.

به دليل اينکه سواد روشنفکر فارسي بود، يعني او در زبان مادري اش بيسواد بود، و زبان مادري زباني غير از فارسي بود. در حالي که برعکس روحانيت فارس با فارس، فارسي حرف ميزد، روحانيت ترک با ترک، ترکي صحبت ميکرد، روحانيت کرد با کرد، کردي صحبت ميکرد، روحانيت ترکمن با ترکمن، ترکمني، روحانيت عرب با عرب، عربي و الي آخر. قطع رابطه روشنفکر با مردم خود آن روشنفکر در ذات سياست زباني و فرهنگي مبتني بر راسيسم بود. فکر ميکردند که کشور از طريق حاکميت زبان فارسي بر سراسر ايران پابرجا ميماند، در حالي که راسيسم پهلوي، با بيسواد نگه داشتن روشنفکران کشور در زبان مادريشان در حوزه هاي غيرفارسي زبان، دست روحانيت را در اين حوزه ها به کلي باز ميگذاشت از يک سو؛ و کينه ايجاد ميکرد بين مردمان غيرفارس، و فارس از سويي ديگر؛ و نژادپرستي غريبي را در ميان روشنفکران فارس و فارسي زده ايجاد ميکرد که نمونه بدخيم و عقب مانده و فاشيستي آن را در امثال دکتر جلال متيني و اصحاب او ميتوان ديد، که مدام پرچم رسميتِ سرچشمه گرفته از عقب ماندگي دو پهلوي را، حتي پس از سقوط مفتضحانه هر دو، در مجلات عقب مانده راسيستي و تلويزيونهاي راسيستي افراشته نگه ميدارند، و هرگز کسي از اينان نميپرسد که چرا دو پهلوي، يعني محمدرضا و رضا چيزي از زبان مادري خود نميدانند، و چرا ياد نگرفتند و چرا ياد نميگيرند، و آيا يادگيري زبان مادري مهم بود و زبانهاي خود کشور و يا يادگيري فرض کنيد فرانسه، يا انگليسي؟

در ذات اين روابط، عدم رابطه قرار داشت. رابطه روشنفکر را از مردم بريدن، و آن هم در عصر تعليم و تربيت، نه تنها به ضرر مردم تمام شد، بل که به ضرر خود پهلوي ها هم تمام شد، به دليل اينکه روحانيت، از طريق زبانهاي بريده با مردم رابطه برقرار کرد، و روشنفکران به علت تحصيل در زبانِ به قلدري رسميت يافته، مردم مناطق خود را روشن نکردند، و به همين دليل گرچه همه روشنفکران اعم از فارس و ترک و کرد و عرب و بلوچ و ترکمن مخالف سلطنت بودند، نهايتا آنهايي که رابطه با بخش بيسواد جامعه داشتند، يعني روحانيت، هم سلطنت را، که روشنفکران نيز براي سقوط آن زحمت کشيده بودند، ساقط کردند و هم اجازه ندادند روشنفکران در اداره جامعه سهمي داشته باشند، و حتي آن نيمچه روشنفکراني را که خودشان قبول داشتند، يعني بازرگان و اطرافيان او را، در اولين فرصت تار و مار کردند.

و سئوال اين است؟ آيا کشف حجاب مهم‌تر بود، آيا دادن حق انتخاب شدن و انتخاب کردن براي زنها مهمتر بود، يا تدريس و تعليم و تربيت به زبان مادري، و پرچم حيثيت زن را از همان ابتدا برافراشته نگه داشتن؟ آيا ميشد زبان مادر را بريد، و فقط به زور از سر او حجاب برداشت؟ و آيا نبايد خود او به زبان مادري باسواد ميشد و خود، نه تنها آن حجاب و دهها حجاب ديگر را هم از سر و روي خود و جامعه برميداشت؟ و يا در سي سال بعدتر، آيا يادگيري زبان مادري مهم تر بود يا حق راي دادن و انتخاب کردن و انتخاب شدن به دو مجلس فرمايشي؟ و حقيقت اينکه آن زنها که انتخاب شدند چه گلي بر سر مادرها و دخترهايي زدند که کودکان دو سوم آنها قرار بود باز هم به زبان فرمايشي پهلوي ها، تحصيلات پيدا کنند، و مدام در حال بيگانه شدن به عاطفه زبان مادري، فقط ستون عظيم از خودبيگانگي نسبت به زن و مادر را بلندتر نگاه دارند؟

روحانيت به دليل ذات کاري که ميکرد، کارهايش را به زبان خود آن مردم انجام داد، در نتيجه درست در زماني که پهلوي تيشه به ريشه ريشه دار شدن تفکر در ايران ميزد و با ايجاد فاصله ايجاد تفکر مدرن از طريق تحصيل به زبان مادري را تعليق به محال ميکرد و بين روشنفکر و مردمي که روشنفکر از ميان آنها برخاسته بود و همه چيز را به فارسي ميگفت و مينوشت و ميخواند رابطه را قطع ميکرد ـ چرا که مردم نميفهميدند او چه ميگويد ـ روحانيت خود را در راس امور قرار داد، هم از شر سلطنت خلاص شد، هم از خير روشنفکر ؛ و کشور به دليل راسيسم و عقب ماندگي سلطنت پهلوي، و به دليل بريدگي دو سوم جمعيت از مادر و زبان مادري، غرق در قهقراي غريبي شد که نمونه اش را در عصر حاضر در هيچ کشوري نميتوان پيدا کرد. تنها سلطنت پهلوي نبود که روشنفکرکشي کرد، روحانيت روي سلطنت پهلوي را از نظر روشنفکرکشي سفيد کرد. بويژه که همين روشنفکرها، به تصور اين که در انقلاب آزادي انديشه و بيان خواهد آمد، منويات خود را پيش از انقلاب و در حين انقلاب، بروز داده بودند، و پرونده هاي ساواک نيز بود که در اختيار ساواما بود ـ و به محض اينکه دري به تخته خورد، روحانيت افتاد به جان روشنفکران، و بگير و ببند شروع شد. و هنوز هم ادامه دارد. در دوران پهلوي اول از طريق لومپن هاي او، در دوران پهلوي دوم از طريق لومپن هاي او، در جمهوري اسلامي، از طريق لومپن هاي اسلامي. و هر سه دمار از روزگار روشنفکر عصر درآوردند، روشنفکري که ميدانست که بايد با مردم تماس بگيرد، و نميدانست که با مردم بايد با زبان خود آن مردم تماس بگيرد. و رضا پهلوي، سرِ چشمه را از همان اول با رسمي شناختن زبان فارسي به عنوان زبان همه مردمان ايران، کور کرده بود، و با اين کور کردن، در واقع زمين روحانيت را براي شخم و تخم آماده کرده بود، تا اينکه پس از گذشت هفتاد سال نهايتا مشروعه را به جاي مشروطه به کرسي نشاندند.

و در خارج از کشور هم دعواست، و بنگريد صالح ترين دعواکنندگان را که وقتي قانون اساسي مينويسند اول ميگويند زبان رسمي کشور فارسي است، و بعد ميگويند همه اقوام ايران با هم مساوي هستند، و اين را به نام تجدد مينويسند و مينويسانند، و نميفهمند که اگر اين نوشته را به يک خارجي نشان بدهند و ترکيب زبانشناختي و قوم شناختي سازمان ملل از ايران را هم در برابر او بگذارند، و بگويند ما با اين قانون و يا قوانين اساسي ميخواهيم در ايران مدرنيته را رواج دهيم، با يک ويرايش کوچک، هر شاگرد متوسطه کانادايي حتي خط بطلان بر اين قوانين اساسي ميکشد، چرا که آدمي که بويي از دموکراسي برده باشد آنا ميفهمد که اغلب قوانين اساسي نوشته شده توسط همين روشنفکران ما فقط تجزيه ايران را ميخواهند، وگرنه درک ترکيب، و نگارش قانون اساسيِ اين ترکيب، امر بسيار ساده اي است. فقط بايد خود را از سبعيت تعصب، از فاشيسم و شووينيسم آريايي گرايي رضا و محمدرضا پهلوي، و افلاس و اندراس قوم گرايي منحطي که کشور را براي اقوام ديگر به صورت دارالعجزه ميخواهد، رهايي داد. و چنين چيزي حاصل نميشود جز از طريق دقت در ساختار قومي مردماني که در يک حوزه جغرافيايي ـ تاريخي زندگي ميکنند، و اين که يک قوم نبايد برده و غلام قوم ديگر محسوب شود.

پس از ورود وسيله اوليه مدرنيته به ايران، که عبارت بود از مدرسه جديد و تعليم و تربيت جديد، هيچکس از باشعورهاي کشور نبايد زير بار بيشعورترين شعارها که زبان رسمي کشور فارسي است ميرفتند، چرا که سه چهارم مردم ايران هرگز بوي تحصيل به مشامشان نخورد، به دليل اينکه تحصيل به زبان ارباب، اگر رعيت بخواهد قيد رعيت بودن را از سر خود وابکند به درد هيچ رعيتي نميخورد. و هم از اين نظر است که اعاده حيثيت از کساني که زندگانيشان را بر سر حقوق مليتهاي ستمديده ايران گذاشتند، براي هر کسي که در جهت آزادي و برابري در ايران گام برميدارد حياتي است.

من در اين ترديد ندارم که اگر زنده ياد دکتر محمد مصدق درک متوسع تري از دموکراسي ميداشت، و در همان زمان که نفت را ملي اعلام ميکرد، مسئله اصلي قانون اساسي، يعني موضوع شوراهاي ايالتي و ولايتي را نيز احيا ميکرد، و از روح گسترده و بلاديده آن زنده ياد ديگر يعني سيد جعفر پيشه وري که به حيله‌ي قوام و استالين در باکوي باقراوف تنش را تشريح کرده، در جذام خانه باکو دفنش کردند الهام ميگرفت، و دموکراسي چند سري را براساس کثرت اقوام و مليتهاي ايران شکل ميداد، هرگز، به صراحت ميگويم، هرگز، فاتحه حکومتش را پنج يا شش هزار لومپن برادران رشيديان و کرميت روزولت و سرلشگر زاهدي پرورش يافته در نازيسم هيتلري نميتوانستند بخوانند. وقتي کساني که در چارچوب کشوري مثل ايران دموکراسي ميخواهند بايد به اين قضيه توجه کنند که اين دموکراسي را براي اين کشور ميخواهند، و يا براي کشوري ميخواهند يکسان و يکدست ساخته از يک مليت و زبان و فرهنگ و ريشه. و اگر قبول داشته باشيم که ايران کشوري است چند مليتي و چند فرهنگي، آنگاه کساني که شيفته دموکراسي هستند ميتوانند با هم کار کنند. چرا که اگر تنها بمانند در سال 45 قاضي محمد بالاي دار ميرود، پيشه وري به تبعيد ميرود و پناه دهنده اش دشمن جانش از آب درميآيد، و آن يکي هم، مصدق به آن حال و روز دچار ميشود. و بدتر از آن حال و روز مردمي است که در آن شبانه روز يک نفر دست نشانده به نام محمدرضا پهلوي، به ملتي در سکوت نگه داشته شده، و در زندان نشسته، لاف عظمت خود را بزند تا اينکه به قول تيمسار ربيعي در دادگاه اسلامي، ژنرال "هايزر"ي بيايد و گوشش را مثل سگ بگيرد و از ايران بيرون بکند، و نيز در همان دادگاه وقتي که از خلعتبري وزير خارجه سئوال ميکنند چه کسي با سيا تماس ميگرفت؟ بشنوند: "محرمانه است." يعني يک نفر حتي تا آخرين لحظه نداند در کجا زندگي کرده، دارد در کجا ميميرد، و هنوز هم گمان کند که همه‌اش بازي بوده. و به راستي که چه کساني بر کودکي من، جواني من، ميانسالگي من و بر دربدري امروز من حکومت کرده اند! آدم ميخواهد دو مشتش را بلند کند و بزند توي مخش تا آخرين بارقه نور از کاسه چشمش بيرون بپرد تا دست کم اين تاريکي عظيم را در کوري مطلق نظاره کند.


دکتر رضا براهنی؛ بخشى از مقاله اسناد ساواك، اعدام جزنى و ديگران
منبع: ساوالان سسی

حسین کیاروستا به یک سال حبس تعلیقی محکوم شد

خبرگزاری هرانا - حسین کیاروستا از دانش آموختگان دانشگاه آزاد و از فعالین ستاد مهدی کروبی در کرج به یک سال حبس تعلیقی محکوم شد.
به گزارش ادوار نیوز، این فعال دانشجویی با حکم شعبه 26 دادگاه انقلاب و رای قاضي پيرعباسي، به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام، به یک سال حبس تعلیقی محکوم شد كه اين حكم به مدت 5 سال به حالت تعليق درآمده است.
گفتني است اين فعال دانشجويي روز 6 دی ماه (عاشورا) بازداشت شده بود و مدت دو ماه را در زندان اوين به سر برد.

اعدام دو تن در زندان مرکزی ارومیه/ انتقال پنج تن به سلول انفرادی به منظور اجرای حکم اعدام

خبرگزاری هرانا - صبح گاه امروز دوشنبه چهاردهم تیرماه، یک مرد و یک زن به اتهام قاچاق مواد مخدر در محوطه ی زندان مرکزی ارومیه اعدام شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، نام یکی از افراد اعدام شده مصطفی رحیمی بوده که به همراه مادرش از طریق حلق آویز اعدام شد.
اتهام این افراد توسط منابع قضایی اینگونه اعلام شده و توسط "هرانا" تایید نمی شود.
گفتی است که این مادر و فرزند به طور ناگهانی و بدون اعلام قبلی مسئولان اعدام شدند.
هم چنین صبح امروز 5 تن دیگر از زندانیان محبوس در زندان مرکزی ارومیه به منظور اجرای حکم به سلول انفرادی منتقل شدند.
فیصل ساعدی، کرم عزیزی و امید نورانی اسامی سه تن از این افراد است.
بر اساس اعلام مسئولان قضایی این افراد نیز به اتهام قاچاق مواد مخدر به اعدام محکوم شده اند.

رنجنامه یک شهروند بهایی ساکن روستای ایول

خبرگزاری هرانا - یوسفعلی احمدی یکی از اهالی روستای ایول مازندران و از شهروندان بهایی ساکن این روستا در پی تخریب منازل بهائیان این روستا توسط عوامل خودسر با نوشتن رنجنامه ای نسبت به وضعیت خود و دیگر شهروندان بهایی و ظلمی که در طی سالیان اخیر بر وی و خانواده اش رفته است اعتراض کرده است.
متن این نامه که به خبرگزاری حقوق بشر ایران (هرانا) ارسال شده است به قرار زیر است:
به نام خداوند بخشنده مهربان
اينجانب يوسفعلي احمدي فرزند محمد علي ابن احمدعلي ابن قربانعلي كه آباء و اجدادي در روستاي ايول واقع در چهاردانگه سورتيچي هزار جريب استان مازندران به سال 1305 متولد شده و داراي شماره شناسنامه 80 صادره از همان محل مي باشم از زماني كه خود را شناخته ام به كار كشاورزي در زمين هاي مزروعي خويش مشغول بوده ام . دوستان من كه امروز قريب به اتفاق از اين عالم رخت بربستند و جز چند نفر مثل من كه هر روز طلب موت از حضرت قاضي الحاجات دارند ، زيرا از نظر قواي جسماني در منتهاي درجه ضعف و عجز مي باشيم .
كار كشاورزي با وسايل ابتدايي و نداشتن راه و جاده ارتباطي و از طرفي سير كردن شكم زن و فرزند و... هميشه دغدغه فكر و ذهن ما اهالي روستا بود . ولي تعاون و تعاضدي كه بين ما برقرار بود هميشه در راحتي و سختي به داد همديگر مي رسيديم پشتوانه و چراغ اميد ما در زندگي بود و تحمل سختي روزگار را بر ما راحت مي كرد .
در بين ما اهالي كه از نظر اعتقادي متفاوت بوديم فرقي وجود نداشت و هيچ گاه اين تفاوت مانع از مراوده نمي شد .سفره ما براي همه پهن بود و درب خانه ما براي همه باز . عمران و آباداني براي روستا بود كه هر كس ار آن استفاده كند و از آن بهره مند شود چون همه با هم فاميل و از منسوبين هم بوديم .
نمي دانم از چه زماني و براي چه موضوعي حكايت هابيل و قابيل بين ما درگرفت و نمي دانم چه كسي تخم فتنه و فساد را بين ما پاشيد كه هر چه كرديم و به طريقي اثبات نمائيم كه برادر هم هستيم و با اتحاد مي توانيم رشد كنيم و با اتفاق مي توانيم بسازيم و آباد نمائيم نشد كه نشد . و تا اين كه تجربه اخراج از ايول به سال 1362 شد باورمان نمي شود و هنوز با گذشت 27 سال نيز نمي شود كه برادر با برادرش چنين كند نمي خواهم سرگذشت خويش و ديگر دوستانم را بازگو نمايم كه اگر آسمان ، دفتر و اشجار روي ارض ، مداد و اقيانوس جوهر شود تمامي نخواهد داشت . فقط و فقط يك مطلب را از شما انتظار دارم  كه در اين آخرين ايام حيات خويش متوجه شوم كه حق حيات داشتم كه زاده شدم و يا نه ؟ اگر داشتم چرا اين 27 سال آوارگي از اولياي امور و از علماي جمهوربه سراغم نيامد كه بگويد درد تو چيست ؟ تو كشاورز كه زمينت را از تو گرفتند كجا براي رزق يومي ات كشت مي كني ؟ گاو اهنت كو كه دل زمين را بشكافي تخم محبت در آن بپاشي ؟ اسبت كجاست كه خرمني به پا كني و به باد هستي تخم كشته را پاك نمايي ؟
حال در اين ناتواني ام شنيده ام كه آتشي ديگر به بلادم افتاده و هستي و نيستي ام را سوخته با همه ناتواني ام به نزديكي رفتم ولي به خانه ام راهم ندادند كه تو غريب ، اينجا چه مي كني ؟ آشنايي نديدم كه آشنايي دهم ، نمي دانم شايد آنان هم مثل ديگر دوستانم به سراي باقي شتافتند ولي شما كه هستيد و بر مسندي تكيه داريد اين شايد آخرين صدا از اين بي نوا باشد كه به گوش شما مي رسد آيا واقعا آبي در دست نداريد كه اين آتش را خاموش كنيد ؟ اگر اين آتش امروز هستي و نيستي مرا مي سوزاند گمان نمي بريد كه فردا نوبت شما باشد تا بي عدالتي است آتش روشن است . و از قديم گفته اند كه تر و خشك هر دو را مي سوزاند . يادم مي آيد كه براي تبري از اعتقادم  وقتي در تكيه حسينيه ايول در حبس بودم هر روز يكي از بستگانم كه امروز به ديار ديگري سفر نموده به سراغم مي آمد پند و اندرز مي داد كه بيا برگرد فرداي قيامت ، صحراي محشر را بياد بياور . پل صراطي كه از مو باريكتر و از لبه شمشير تيزتر است را بخاطر بياور . بهشت آن حور و غلمان جوي شير و عسل و سكنجبين و از آن طرف جهنم خوفناك آتشين با مار و افعي كه هر لحظه دهن باز كرده كه مي خواهند تو را ببلعند . هي مي گفت و گفت و بعد از آن واعظي وعظ مي كرد و يا آخوندي پند مي داد و گفته هاي فاميلم را تكرار مي كرد و من با خود غرق در اين تفكر كه اگر اعتقادي با اعتقادي ديگر چنين كند همان به كه به دهن افعي افتد و به آتش جهنم بسوزد . كه در اين چند روزه حيات با هم نوع خويش چنين نكند . آنان در ايام رمضان قوت لايموت را از ما بازداشته و نگران آخرت ما بودند.
عمر من كه به آخر رسيده و مرا به آن همه نيازي نيست . فرزندانم هم كه به خود وابسته اند ولي مي دانيد چه از من باقي مي ماند و چه از شماها و آيندگان كه تاريخ من و تو را مي خوانند و اسناد و مدارك تاييد را از دل ارض بيرون مي آورند چگونه داوري خواهند كرد ؟ دفتر عمر كسي باز نبوده كه مال من يا شما باز باشد طومار عمر به آخر مي رسد ولي اگر دست كسي را گرفتي هنر كردي ، اگر به داد مظلومي رسيدي انسانيت را اثبات نمودي ، اگر بر مسندي تكيه دادي كه در آن قانون وشرع را به داوري گرفتي بردي . والا واحسرتا علي قوم الظالمين و سوف يرون الظالمون اثمارما غرسوا و جزاء ما عملوا الا انهم في خسران مبين و اعوذ بالله من الشيطان الرجيم .

يوسفعلي احمدي
8/4/1389

بازداشت یکی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در هرمزگان

خبرگزاری هرانا - تراب ذاكري فرزند شهيد غلامشاه ذاكري فرمانده سپاه قشم در جنگ ايران و عراق بازداشت شد.
به گزارش جرس، وی دانشجوي فوق ليسانس مديريت دانشگاه تهران و از اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي شاخه هرمزگان بود که توسط ماموران اداره اطلاعات در شهرستان بندرعباس بازدداشت شد.
تراب ذاکری چهار روز پيش، پس از تماس از ستاد خبري اداره اطلاعات و مراجعه به آنجا بازدداشت شد و تاكنون هيچ تماسي با خانواده خود نداشته و از محل نگهداريش هيچ اطلاعي در دست نيست.

تعلیق از تحصیل سه فعال دانشجویی دانشگاه خواجه نصیر

خبرگزاری هرانا -  سه فعال دانشجویی دانشگاه خواجه نصیر به تعلیق از تحصیل و محرومیت از امکانات خوابگاه محکوم شدند.
به گزارش بامدادخبر، روز یکشنبه آوات پورعبدالهی، کیانوش سوری و یک تن دیگر از دانشجویان این دانشگاه که نخواسته نامش فاش شود، توسط کمیته انضباطی دانشگاه به مدت یک ترم از تحصیل تعلیق و تا پایان دوران کارشناسی از حضور در خوابگاه‌ها، حتی به صورت مهمان، محروم شدند.
رهبری اعتصابات و تجمعات دانشگاه، تلاش در جهت به تعویق انداختن امتحانات، همکاری با نشریات دانشجویی و تشویق دانشجویان به شعار دادن در روز 22 خرداد از اتهامات این افراد عنوان شده است.
بر اساس این گزارش، این احکام تحت فشار نهادهای امنیتی صادر شده و نامه‌های متعددی ازسوی ریاست حراست دانشگاه به کمیته انضباطی برای برخورد با این افراد با تاکید بر این مساله که در صورت عدم برخورد با این دانشجویان در داخل دانشگاه، آنها بازداشت خواهند شد، نوشته شده است.

محکومیت داود سلیمانی از شش سال حبس به سه سال کاهش یافت

خبرگزاری هرانا - شعبه 54 دادگاه تجدیدنظر استان تهران محکومیت حبس داود سلیمانی را از 6 سال به 3 سال کاهش داد.

پیش‌تر شعبه 15 دادگاه انقلاب اسلامی تهران وی را به استناد مواد 610 و 500 قانون مجازات اسلامی به 6 سال حبس و 10 سال محرومیت از فعالیت در احزاب و مطبوعات محکوم کرده بود.

به گزارش آفتاب، دادگاه تجدیدنظر با استناد به تبصره‌های 2 و 4 از ماده 22 قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب تهران، 6 سال حبس وی را جمعا به 3 سال کاهش داد.

هم چنین عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران، روز یکشنبه با مرخصی "سید مسعود لواسانی " و "حسین باستانی‌نژاد " و تمدید مرخصی "فتاح سبحانی " موافقت کرد.

دادستانی تهران اضافه کرد: به دستور دادستان، مادر "اعظم ویسمه " نیز روز یکشنبه با دخترش در زندان ملاقات نمود.

صدور حکم یک‌سال حبس تعزیری برای آرتین غضنفری

خبرگزاری هرانا - آرتین غضنفری از شهروندان بهایی دستگیر شده پس از حوادث 6 دی ماه(عاشورا) از سوی دادگاه انقلاب به یک سال حبس تعزیری محکوم شد. 

به گزارش سرویس خبری جامعه بهایی، دادگاه آرتین غضنفری در 30 خرداد ماه برگزار شد.

آرتین غضنفری، در 13 دی ماه 88 به همراه 9 شهروند بهایی دیگر به بهانه وقایع 6 دی ماه(عاشورا) دستگیر شد و تا 14 فروردین ماه 89 در شرایط سختی در زندان رجایی شهر و اوین نگهداری می شد.
وی کمتر از یک هفته پس از آزادی، بار دیگر دستگیر و در 29 فروردین ماه به قید وثیقه آزاد شد.

جلسه ی رسیدگی به اتهامات رسول بداغی برگزار شد

خبرگزاری هرانا - روز یکشنبه سیزدهم تیرماه، جلسه‌ی دادگاه رسول بداقی، عضو زندانی هیات مدیره‌ی کانون صنفی معلمان ایران و از مسئولان اسبق مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، برگزار شد.
در این جلسه‌ی دادگاه که در شعبه‌ی پانزده دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی برگزار گردید، رسول بداقی به همراه وکیلش مسعود شفیعی، به دفاع از خود در برابر اتهامات وارد شده در کیفرخواست پرداخت.

به گزارش بامدادخبر، وی هم چنین لایحه‌ی دفاعیه‌ای در هشت صفحه، به دادگاه تحویل داد.
وکیل آقای بداقی، در پایان جلسه‌ی دادگاه، با اشاره به فضای مثبت این جلسه، از ارائه درخواست فک قرار بازداشت به دادگاه خبر داد و اظهار امیدواری کرد که با توجه به سبک بودن اتهامات وارده، شاهد آزادی موقت موکلش تا زمان صدور رای قطعی از سوی دادگاه باشد.
گفتنی است رسول بداقی از دهم شهریورماه سال گذشته در بازداشت به سر می‌برد و از اردی بهشت‌ماه سال جاری به زندان رجایی‌شهر در کرج تبعید شده است.

به تشکل های دانشجویی مروج سکولاریسم اجازه ی فعالیت نمی دهیم

خبرگزاری هرانا - کامران دانشجو، وزیر علوم، گفت: شکل های دانشجویی ای که قانون اساسی، اصل ولایت فقیه و مقررات نظام جمهوری اسلامی را در عمل قبول دارند می توانند فعالیت کنند.
به گزارش مهر، دانشجو گفت: اجازه ترویج سکولاریسم و فعالیت علیه اسلام و نظام جمهوری اسلامی را در دانشگاه ها نمی توانیم بدهیم.
وی مدعی شده است که تشکل های دانشجویی در اجرای برنامه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی خود آزادی عمل دارند و  این ممنوعیت خواسته و مطالبه مردم و دانشگاهیان است.
کامران دانشجو در نشست هیئت مرکزی نظارت بر تشکل های دانشجویی افزود: نگاه کلی ما به تشکل های دانشجویی این است که اگر در چارچوب قوانین و مقررات فعالیت کنند از آنها حمایت کنیم.
دانشجو یادآور شد که تشکل های دانشجویی در راستای مصالح نظام جمهوری اسلامی فعالیت کنند تا ما از آن ها حمایت کنیم.
وزیر علوم اضافه کرد: تشکل های دانشجویی با آزادی کامل جلسات نقد و مناظره در خصوص مکاتب مختلف فکری، سیاسی و برنامه های جاری در کشور را برگزار کنند و افراد با سلیقه های مختلف نگاه های خود را برای دانشگاهیان مطرح کنند، در عین حال در این مناظرات در کنار ارائه نظرات و سلیقه های فکری متفاوت از اسلام شناسان نیز باید استفاده شود تا به صورت صحیح مبانی اسلامی را تبیین کنند.

مسعود علوی مجددا بازداشت شد

خبرگزاری هرانا -  مسعود علوی، دانشجوی دانشگاه ارومیه درپی تنظیم یک بیانیه دانشجویی توسط ماموران امنیتی بازداشت شد.
به گزارش دانشجونیوز، چندی پیش در اعتراض به روند منحل کردن تشکلات مستقل دانشجویی در برخی دانشگاه های کشور از جمله دانشگاه ارومیه، و نیز دراعتراض به توهین های صورت گرفته در برخی نشریات دانشجویی حامي نيروهاي شبه نظامي نسبت به دانشجویان و تشکلات مستقل، بیانیه ای از طرف دانشجویان دانشگاه ارومیه در درون این دانشگاه منتشر شد.
درپی انتشار این بیانیه ماموران امنیتی این شهر در تاریخ هشتم تیر با ورود به منزل شخصی آقای مسعود علوی بدون همراه داشتن حکم جلب، اقدام به تفتیش منزل و بازداشت ایشان کردند. و وي را به مكان نامعلومي منتقل كردند.

لازم به ذکراست که این فعال دانشجویی پیش از این نیزدر سال گذشته بازداشت و در دادگاه محاکمه شده بود.

لرستان بیکارترین استان کشور است

خبرگزاری هرانا - عضو هیئت رئیسه کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی با اشاره به اینکه لرستان همچنان بیکارترین استان کشور است، گفت: عقب ماندگی های موجود شایسته این استان نیست.

به گزارش مهر، مقدسی با تاکید بر زدودن بی عدالتی ها در کشور، عنوان کرد: شایسته نیست که استان لرستان دارای این میزان عقب ماندگی باشد.


هادی مقدسی در سخنانی با اشاره به نامگذاری دهه چهارم انقلاب به نام دهه پیشرفت و عدالت، یادآور شد: بروجرد با وجود همه استعدادهای موجود همچنان با محرومیت مواجه است.

وی ادامه داد: در حال حاضر استان لرستان به رغم همه توانمندیها، منابع، امکانات، پتانسیلهای خدادادی از جمله نزولات مطلوب جوی، زمین های کشاورزی، منابع انسانی متخصص و متعهد همچنان در سطح کشور دارای رتبه اول در زمینه بیکاری است.

نماینده مردم بروجرد در مجلس شورای اسلامی با تاکید بر ضرورت توجه ویژه به استانهای کم برخوردار گفت: تلاش برای به فعلیت رسیدن قابلیتهای هر منطقه زمینه ساز تحقق عدالت است.

مقدسی با اشاره به بارشهای سالانه در استان بیان داشت: با وجود بارشهایی که سالانه در این استان به ویژه در بروجرد رخ می دهد هر ساله این شهرستان به دلیل عدم مهار آبها با مشکلات ناشی از خشکسالی مواجه است.

وی با بیان اینکه در حال حاضر بیش از 50 روستای شهرستان بروجرد دچار خشکسالی هستند، گفت: عمده این روستاها فاقد آب شرب بهداشتی هستند.

عضو هیئت رئیسه کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی ادامه داد: این در حالی است که از مجموع 200 سد ساخته شده در کشور بعد از پیروزی انقلاب اسلامی استان لرستان و شهرستان بروجرد سهمی نداشته است.
نماینده مردم بروجرد در مجلس شورای اسلامی ادامه داد: در حال حاضر بیش از 75 درصد زمینهای کشاورزی استان لرستان و شهرستان بروجرد به صورت دیم کشت می شود که این امر خسارت زیادی را در سالهای خشکسالی به بار آورده است.

وی با تاکید بر اینکه باید متناسب با شان مردم به مشکلات آنها رسیدگی شود، خاطر نشان کرد: این مطالبه به حق مردم است که با گذشت 31 سال لرستان با معضل بیکاری مواجه نباشد.

تعلیق از تحصیل سه فعال دانشجویی دانشگاه خواجه نصیر

خبرگزاری هرانا -  سه فعال دانشجویی دانشگاه خواجه نصیر به تعلیق از تحصیل و محرومیت از امکانات خوابگاه محکوم شدند.
به گزارش بامدادخبر، روز یکشنبه آوات پورعبدالهی، کیانوش سوری و یک تن دیگر از دانشجویان این دانشگاه که نخواسته نامش فاش شود، توسط کمیته انضباطی دانشگاه به مدت یک ترم از تحصیل تعلیق و تا پایان دوران کارشناسی از حضور در خوابگاه‌ها، حتی به صورت مهمان، محروم شدند.
رهبری اعتصابات و تجمعات دانشگاه، تلاش در جهت به تعویق انداختن امتحانات، همکاری با نشریات دانشجویی و تشویق دانشجویان به شعار دادن در روز 22 خرداد از اتهامات این افراد عنوان شده است.
بر اساس این گزارش، این احکام تحت فشار نهادهای امنیتی صادر شده و نامه‌های متعددی ازسوی ریاست حراست دانشگاه به کمیته انضباطی برای برخورد با این افراد با تاکید بر این مساله که در صورت عدم برخورد با این دانشجویان در داخل دانشگاه، آنها بازداشت خواهند شد، نوشته شده است.

تعیین قرار وثیقه ی سنگین برای یکی از فعالین مدنی آذربایجانی

خبرگزاری هرانا - دادگاه انقلاب تبریز آزادی حسین نصیری، از فعالین مدنی آذربایجان را مشروط به سپردن وثیقه ی صد میلیون تومانی دانست.
به گزارش رادیو کوچه، برای آزادی موقت این فعال مدنی علاوه بر دادگاه اسکو که وثیقه 30 ملیون تومانی صادر کرده‌، وی به پرداخت وثیقه و ضمانت 100 میلیون تومانی از دادگاه انقلاب تبریز برای پرونده جدید روبه‌رو است‌. ‌در حقیقت برای آزادی موقت این فعال مدنی آذربایجان 130 میلیون تومان قرار وثیقه صادر کرده‌اند‌.
حسین نصیری فعال مدنی آذربایجان در جریان اعتراض به خشکیده شدن دریاچه اورمیه‌، در 13 فروردین ماه 89 هم‌زمان با روز طبیعت از سوی نیروهای امنیتی حکومت حاکم بر ایران بازداشت شده است.
حسین نصیری پس از بازداشت در کنار پل میان‌گذر دریاچه اورمیه‌، به اطلاعات شهرستان اسکو و سپس به وزارت اطلاعات تبریز منتقل و با پرونده‌سازی جدید و غیر‌قانونی دیگر روبه‌رو شده و پس از تحمل دو ماه انفرادی به زندان مرکزی تبریز انتقال یافته است.
لازم به یاد‌آوری است که در هفته‌های اخیر دستگیری‌ها و فشار‌ها بر فعالان سیاسی و مدنی  آذربایجان اعمال شده است.